عاشق خدا????




 


فردی از کشاورزی پرسید: آیا گندم کاشته‌ای؟

 کشاورز جواب داد: نه، ترسیدم باران نبارد. 

مرد پرسید: پس ذرت کاشته‌ای؟ 

کشاورز گفت: نه، ترسیدم ذرت‌ها را آفت بزند. 

مرد پرسید: پس چه چیزی کاشته‌ای؟!

 کشاورز گفت: هیچ‌چیز، خیالم راحت است! 

.


همیشه بازنده‌ترین افراد در زندگی، کسانی هستند  که از ترس هرگز به هیچ کاری دست نمی‌زنند.


"تحت هر شرایطی،تلاش کن! تو میتوانی


یک ﺗﺎﺟﺮ ﺁﻣﺮﺎﻰ ﻧﺰﺩ ﺭﻭﺳﺘﺎیی در ﻣﺰیک ﺍﺴﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻪ ﻗﺎﻖ ﻮ ﻣﺎﻫﺮﻯ ﺍﺯ ﺑﻐﻠﺶ ﺭﺩ ﺷﺪ ﻪ ﺗﻮﺵ ﻨﺪ ﺗﺎ ﻣﺎﻫﻰ ﺑﻮﺩ !

ﺍﺯ ﻣﺰﻰ ﺮﺳﺪ: ﻘﺪﺭ ﻃﻮﻝ ﺸﺪ ﻪ ﺍﻦ ﻨﺪﺗﺎ ﺭﻭ ﺑﺮﻯ؟


ﻣﺰﻰ : ﻣﺪﺕ ﺧﻠﻰ ﻤﻰ !


ﺁﻣﺮﺎﻰ : ﺲ ﺮﺍ ﺑﺸﺘﺮ ﺻﺒﺮ ﻧﺮﺩﻯ ﺗﺎ ﺑﺸﺘﺮ ﻣﺎﻫﻰ ﺮﺕ ﺑﺎﺩ؟


ﻣﺰﻰ : ﻮﻥ ﻫﻤﻦ ﺗﻌﺪﺍﺩ ﻫﻢ ﺑﺮﺍﻯ ﺳﺮ ﺮﺩﻥ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩﺍﻡ ﺎﻓﻪ !


ﺁﻣﺮﺎﻰ : ﺍﻣﺎ ﺑﻘﻪ ﻭﻗﺘﺖ ﺭﻭ ﺎﺭ ﻣﻨﻰ؟


ﻣﺰﻰ : ﺗﺎ ﺩﺮﻭﻗﺖ ﻣﺨﻮﺍﺑﻢ ! ﻢ ﻣﺎﻫﺮﻯ ﻣﻨﻢ ! ﺑﺎ ﺑﻪﻫﺎﻡ ﺑﺎﺯﻯ ﻣﻨﻢ ! ﺑﺎ ﺯﻧﻢ ﺧﻮﺵ ﻣﺬﺭﻭﻧﻢ ! ﺑﻌﺪ ﻣﺮﻡ ﺗﻮ ﺩﻫﺪﻩ ﻣﺮﺧﻢ ! ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺘﺎﻡ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﻨﻢ ﺑﻪ ﺘﺎﺭ ﺯﺩﻥ ﻭ ﺧﻮﺷﺬﺭﻭﻧﻰ ! ﺧﻼﺻﻪ ﻣﺸﻐﻮﻟﻢ ﺑﺎ ﺍﻦ ﻧﻮﻉ ﺯﻧﺪﻰ !


ﺁﻣﺮﺎﻰ : ﻣﻦ ﺗﻮ ﻫﺎﺭﻭﺍﺭﺩ ﺩﺭﺱ ﺧﻮﻧﺪﻡ ﻭ ﻣﺘﻮﻧﻢ ﻤﺖ ﻨﻢ ! ﺗﻮ ﺑﺎﺪ ﺑﺸﺘﺮ ﻣﺎﻫﺮﻯ ﺑﻨﻰ ! ﺍﻭﻧﻮﻗﺖ ﻣﺘﻮﻧﻰ ﺑﺎ ﻮﻟﺶ ﻗﺎﻖ ﺑﺰﺭﺘﺮ ﺑﺨﺮﻯ ! ﻭ ﺑﺎ ﺩﺭﺁﻣﺪ ﺍﻭﻥ ﻨﺪ ﺗﺎ ﻗﺎﻖ ﺩﻪ ﻫﻢ ﺑﻌﺪﺍ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﻣﻨﻰ ! ﺍﻭﻧﻮﻗﺖ ﻋﺎﻟﻤﻪ ﻗﺎﻖ ﺑﺮﺍﻯ ﻣﺎﻫﺮﻯ ﺩﺍﺭﻯ !


ﻣﺰﻰ : ﺧﺐ ! ﺑﻌﺪﺵ ﻰ؟

ادامه مطلب


وَإِن تُطِعْ أَکْثَرَ مَن فِی الْأَرْضِ یُضِلُّوکَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ إِن یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلَّا یَخْرُصُونَ


اگر از بیشتر کسانی که در روی زمین هستند اطاعت کنی، تو را از راه خدا گمراه می کنند؛ (زیرا) آنها تنها از گمان پیروی می‌نمایند، و تخمین و حدس (واهی) می‌زنند.



هزاران بار با حرف این و اون تو چاله افتادیم، خدا هممون رو راهنمایی کنه واقعاً هرکی ی چی میگه و فقط خدا و کتابی ک به حق نازل شده و تمامی پیامبران و ائمه اطهار ما رو در اصل به راه راستی که به رضایت خدا منتهی میشه میرسونه.


وَهُوَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُم بِاللَّیْلِ وَیَعْلَمُ مَا جَرَحْتُم بِالنَّهَارِ ثُمَّ یَبْعَثُکُمْ فِیهِ لِیُقْضَىٰ أَجَلٌ مُّسَمًّى ثُمَّ إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ ثُمَّ یُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ


او کسی است که (روح) شما را در شب (به هنگام خواب) می‌گیرد؛ و از آنچه در روز کرده‌اید، با خبر است؛ سپس در روز شما را (از خواب) برمی‌انگیزد؛ و (این وضع همچنان ادامه می‌یابد) تا سرآمد معینی فرا رسد؛ سپس بازگشت شما به سوی اوست؛ و سپس شما را از آنچه عمل می‌کردید، با خبر می‌سازد.



وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَیُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَةً حَتَّىٰ إِذَا جَاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَهُمْ لَا یُفَرِّطُونَ


او بر بندگان خود تسلّط کامل دارد؛ و مراقبانی بر شما می‌گمارد؛ تا زمانی که یکی از شما را مرگ فرا رسد؛ (در این موقع،) فرستادگان ما جان او را می‌گیرند؛ و آنها (در نگاهداری حساب عمر و اعمال بندگان،) کوتاهی نمی‌کنند.



ثُمَّ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلَاهُمُ الْحَقِّ أَلَا لَهُ الْحُکْمُ وَهُوَ أَسْرَعُ الْحَاسِبِینَ


سپس (تمام بندگان) به سوی خدا، که مولای حقیقی آنهاست، بازمی‌گردند. بدانید که حکم و داوری، مخصوص اوست؛ و او، سریعترین حسابگران است!


وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ لَا یَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ وَیَعْلَمُ مَا فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلَّا یَعْلَمُهَا وَلَا حَبَّةٍ فِی ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَلَا رَطْبٍ وَلَا یَابِسٍ إِلَّا فِی کِتَابٍ مُّبِینٍ


کلیدهای غیب، تنها نزد اوست؛ و جز او، کسی آنها را نمی‌داند. او آنچه را در خشکی و دریاست می‌داند؛ هیچ برگی (از درختی) نمی‌افتد، مگر اینکه از آن آگاه است؛ و نه هیچ دانه‌ای در تاریکیهای زمین، و نه هیچ تر و خشکی وجود دارد، جز اینکه در کتابی آشکار [= در کتاب علم خدا] ثبت است.



دانستن و علم داشتن از مسائل گوناگون یک عمقی داره مثلا مال بنده شاید به اندازه یک لیوان باشه یدونه سکه بندازی توش سریعاً صداش بیاد شاید واسه کسایی به مراتب از بنده بزرگتر و عالمتر مشخصا عمق درکشون بیشتره اما خداوند کریم توی این آیه بصراحت میگه هیچ برگی از درخت نمیافته مگر اینکه از آن آگاه است (از درون ما هم بهمچنین).

شناخت خدا واسه ما حتی انبیاء کار آسونی نیست و نبوده و نخواهد بود

پیچیدگی عالم هستی و بزرگی اون خودش یک موضوع آشکاره

همه چیز توی قرآن مشخصه چه خوبه سعی کنیم بهتر بشیم اونطور که خدا میخواد ^_^


وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَىٰ أُمَمٍ مِّن قَبْلِکَ فَأَخَذْنَاهُم بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ


ما به سوی امتهایی که پیش از تو بودند، (پیامبرانی) فرستادیم؛ (و هنگامی که با این پیامبران به مخالفت برخاستند،) آنها را با شدّت و رنج و ناراحتی مواجه ساختیم؛ شاید (بیدار شوند و در برابر حق،) خضوع کنند و تسلیم گردند!



فَلَوْلَا إِذْ جَاءَهُم بَأْسُنَا تَضَرَّعُوا وَلَٰکِن قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ


چرا هنگامی که

ادامه مطلب


اگر قرار باشد خوبی ما وابسته به رفتار دیگران باشد,

این دیگر خوبی نیست بلکه معامله است,

میشود پروانه بود و به هر گلی نشست,

اما بهتراست مهربون بود و به هر دلی نشست

مهربونی زبونیه که نابینا میتونه اون رو ببینه و ناشنوا میتونه اون رو بشنوه.


وَنَادَىٰ أَصْحَابُ النَّارِ أَصْحَابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفِیضُوا عَلَیْنَا مِنَ الْمَاءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُمَا عَلَى الْکَافِرِینَ


و دوزخیان، بهشتیان را صدا می‌زنند که: (محبّت کنید) و مقداری آب، یا از آنچه خدا به شما روزی داده، به ما ببخشید!» آنها (در پاسخ) می‌گویند: خداوند اینها را بر کافران حرام کرده است!»


سلام، سال نو مبارک. امیدوارم سال خوبی سپری کنیم. کلمهء ابد واسه هممون غیر متعارف و غیر قابل درک هستش توی یک آیه نوشته بود شما چه مدت رو روی زمین سپری کردید میگن پاره از روز (خیلی کم و زود گذرا) حالا قراره خیلیامون بخاطر همین زمان کوتاه تا ابد جز بهشتیان یا جهنمیان باشیم ک حتی یک جرعه آب بهشون حرام هستش. خدا به هممون رحم کنه.


وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَٰکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَث ذَّٰلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ


و اگر می‌خواستیم، (مقام) او را با این آیات (و علوم و دانشها) بالا می‌بردیم؛ (اما اجبار، بر خلاف سنت ماست؛ پس او را به حال خود رها کردیم) و او به پستی گرایید، و از هوای نفس پیروی کرد! مثل او همچون سگ (هار) است که اگر به او حمله کنی، دهانش را باز، و زبانش را برون می‌آورد، و اگر او را به حال خود واگذاری، باز همین کار را می‌کند؛ (گویی چنان تشنه دنیاپرستی است که هرگز سیراب نمی‌شود!) این مثل گروهی است که آیات ما را تکذیب کردند؛ این داستانها را (برای آنها) بازگو کن، شاید بیندیشند (و بیدار شوند)!


سلام و عرض ادب خدمت شما دوستان، امیدوارم در پناه حق تعالی خوب و سلامت باشید

قربون خدا برم، یجا نوشته بود خدایا هرکی تو رو داری همه چی داره کسی ک تورو نداره چی داره؟! واقعاً چی داره؟؟؟ "هیچی" نداره هرچی هم داره واقعا بدرد نمیخوره شاید بدرد عیش و نوش این  ٢ روز دنیا اونم اگه از گلوش پایین بره ک بعید میدونم. ما لحظه لحظه هر تنفس هر ضربان قلب به یاری خدا نیاز داریم.

نفس! کنترل کردش چقدر سخته. نفس اگر کنترل نشه و افسار پاره کنه خخخ یعنی مگه تا خود جهنم دنبالش کنی تا بگیریش (ک دیگه فایده نداره!)

این سری افراد دنیا پرست به سگ تشبیه شدن ک واسم جالب و بیادماندی خواهد ماند. یا حق 


‍ به دنبال زندگی خوب نباش. 

بلکه خوب زندگی کن!


کسی خوب زندگی می‌کند، 

که این دنیا را شناخته و مقهور،

داشتن‌ها و نداشتن‌هایش نمی‌شود. 

در حسرت چیزی نیست و 

همواره با نقد زندگی‌اش کار می‌کند.


چنین کسی هماهنگ ترین انسانها 

با جریان حیات است .


وَلَوْ تَرَىٰ إِذْ یَتَوَفَّى الَّذِینَ کَفَرُوا الْمَلَائِکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ وَذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِیقِ


و اگر ببینی کافران را هنگامی که فرشتگان (مرگ)، جانشان را می‌گیرند و بر صورت و پشت آنها می‌زنند و (می‌گویند:) بچشید عذاب سوزنده را (، به حال آنان تأسف خواهی خورد)!



سلام، امام علی (ع) گفته ای دارن من با به یاد آوردنش مو ب تنم سیخ میشه فرمودن" من هرچیزی رو میبنم قبل از دیدن خود اون، خدا را میبینم" بله،. همهء اطراف ما پر از

ادامه مطلب


وَاعْلَمُوا أَنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَأَوْلَادُکُمْ فِتْنَةٌ وَأَنَّ اللَّهَ عِندَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ


و بدانید اموال و اولاد شما، وسیله آزمایش است؛ و (برای کسانی که از عهده امتحان برآیند،) پاداش عظیمی نزد خداست!



سلام دوستان. من یک عقیده دارم دنیایی که قدرت خدا سر تا سر اون مثل بارون جاریه و همه رو در بر گرفته مثل یک هزار تو هر لحظه و هر روز امتحان های کوچیک و بزرگ داره که همه ما در هر جایی هستیم نتیجه رد شدن از مسیریه که خودمون انتخاب کردیم مثلا فک کنید یک جوون به یکی از انتخابای مهم خودش میرسه و اون سیگار کشیدن یا

ادامه مطلب


سلام دوستان، خوبید انشاالله؟

دارم کتابی قدیمی با اسم "آداب معاشرت (برای همه)" رو مطالعه میکنم، همونطور ک از اسمش پیداشت میخوام از نکاتش عکس بندازم و در مگا آپلود کنم تا شما هم از نکاتش بهره ببرید.

دقت کنید مگا یک فضای ابری هستش که پوشهء اختصاصی این کتاب رو در اون آپلود میکنم شما میتونید با کلیک بر روی لینک وارد پوشه شده عکس هارو بخونید یا کل پوشه رو دانلود کنید.

اول اینکه تا وقتی من کتاب رو بخونم و عکس نکاتشو واسه تون آپلود کنم این مطلب رو پین شده در بالای وبلاگ میبینید و وقتی از حالت پین خارج شد یعنی کتاب تمام شده و تمامی نکات آپلود شده اند، آپلود های جدید در پوشه با همین لینک قابل مشاهده میباشند.

دوم اینکه اگر لینک قابل مشاهده نبود بنده رو با یک نظر مطلع کنید تا لینک جدید جایگزین شده و در دسترس عموم قرار بگیره.

با تشکر پوریا قلعه


.:برای دیدن پوشه کلیک کنید:.


گذشت زمان، بر آنها که منتظر می‌مانند بسیار کند، 

بر آنها که می‌هراسند بسیار تند، 

بر آنها که زانوی غم در بغل می‌گیرند بسیار طولانی، و بر آنها که به سرخوشی می‌گذرانند بسیار کوتاه است.

اما بر آنها که عشق می‌ورزند، زمان را آغاز و پایانی نیست♥️


ویلیام شکسپیر


اگر به من بگویند زیباترین واژه ای که یاد گرفتی چیست؟


می‌گویم پذیرش است.

یعنی:

پذیرفتن شرایط با تمام سختی هاش.

پذیرفتن آدم ها با تمام نقص هاشون

پذیرفتن اینکه مشکلات هست و باید به مسیر ادامه داد.

پذیرفتن اینکه گاهی من هم اشتباه میکنم.

پذیرش یعنی:

پذیرفتن اینکه من کامل نیستم.

پذیرفتن اینکه هیچ کس مسئول زندگی من نیست.

پذیرفتن اینکه انتظار از دیگران نداشتن.

و.


 داشتن پذیرش توی زندگی یعنی پایان دادن به تمام دعواها، اختلاف ها و جدل ها.


دکتر محمود معظمی


آبراهام لینکلن پسر یک کفاش بود. 

پدر او کفش های افراد مهم ی را تعمیر می کرد.

لینکلن پس از سالها تلاش، 

به عنوان رئیس جمهور برگزیده شد.

در اولین سخنرانی او در مجلس سنا،

نمایندگان مجلس از اینکه لینکلن رئیس جمهور شده بود ناراضی بودند. 

یکی از نمایندگان مخالف، با عصبانیت و بی ادبی تمام از سوی جایگاه خود فریاد زد:

آبراهام! 

حالا که بطور شانسی رئیس جمهور شده ای فراموش نکن که می دانیم تو یک بچه کفاش بیشتر نیستی!

آبراهام لینکلن لبخندی زد و سخنرانی خود را اینطور شروع کرد: 

من از آقای نماینده بسیار بسیار ممنونم که در چنین روزی مرا به یاد پدرم انداخت.

چه روز خوبی و چه یاد آوری خوبی! من زندگی و جایگاهم را مدیون زحمات پدرم هستم.

آقایان نماینده بنده در اینجا اعلام می کنم که بنده مانند پدرم ماهر نیستم. 

با این حال از دستان هنرمند او چیزهایی آموخته ام. 

پس اگر کسی از شما تمایل به تعمیر کفش خود داشت، با کمال میل حاضر به تعمیر کفشش خواهم بود.

یکی از اقدامات مهم او خاتمه بخشیدن به تاریخ برده داری بود.

و در پایان جمله ی معروف او:

معیار واقعی ثروت ما این است که اگر پولمان را گم کنیم، چقدر می ارزیم"



چشمی که دائم عیب‌های دیگران را ببیند، آن عیب را به ذهن منتقل میکند.

و ذهنی که دائما با عیب‌های دیگران درگیر است، آرامش ندارد، درونش متلاطم و آشفته است.


در عوض چشمی که یاد گرفته است همیشه زیبایی‌ها را ببیند، اول از همه خودش آرامش پیدا می کند. 


چون چشم زیبا بین عیب‌های دیگران را نمی بیند و دنیای درونش دنیای قشنگی‌هاست.


❣گرت عیب‌جویی بود در سرشت

    نبینی ز طاووس جز پای زشت


آنان که از اتفاقات ناگوار زندگی خود چیزی نمی‌آموزند، وجدان هستی را مجبور می‌کنند تا آن اتفاقات را تا آنجا که نیاز باشد تکرار کند تا به فرد آن چیزی را که آن اتفاقات ناگوار می‌ خواهند آموزش دهند، یاد بگیرد.

آنچه که انکار می‌کنید، شما را شکست می‌ دهد. آنچه که قبول می‌کنید، شما را تغییر می‌دهد.


زندگى و انسان زیستن

کارل گوستاو یونگ



در زندگی هرکسی لحظه‌ای هست که درمسیر اندوه و افسوس قرار میگیرد. آنوقت یک راه برای عبور وجود دارد: کتاب، کتاب و کتاب را فراموش نکن در آن لحظه شگفت‌انگیز!


کاکتوس

✍ #هاوارد_بارکر



  • ما به فهرست درست ها و نادرست ها، بایدها و نبایدها نیازی نداریم؛

ما به کتاب ها، زمان و سکوت احتیاج داریم .



#فیلیپ_پولمن



فراموش نکنیم:

تصمیمات کوچک روزمره‌تان، یا شما را به زندگی دلخواهتان می‌رسانند یا به یک فاجعه ختم می‌شوند. درواقع، این تصمیمات خیلی کوچک هستند که زندگی ما را شکل می‌دهند.

اگر فقط دو میلی متر ازمسیرتان منحرف شوید، خط سیر زندگی‌تان تغییر می‌کند.

کتاب اثر مرکب 

نوشته‌ی دارن هاردی


سلام، خوب هستید؟

میخوام یک پوشه رو واستون به اشتراک بزارم که میتونید تکست گرافی هایی که میزارم ببینید و بخونید

این اولین پوشه اس، اگر درایو متعلق به این پوشه فول شه لینک دومین پوشه رو میزارم

اول اینکه یادتون باشه تا پوشه دوم معرفی نشده، تکست گرافی های جدید داخل این پوشه آپلود میشه

دوم اینکه اگر لینک پوشه زیر مشکل داشت با نظر من رو مطلع کنید

امیدوارم از خوندنشون لذت ببرید.


کلیک کنید


کلمات دانه هستند جایگاه فعلی شما وابسته به کلام شما درگذشته است؛کلمات مانند دانه هستند

هنگامی که شما کلمه ایی رابر زبان 

می آورید.شما به آن جان می بخشید.

واگر به گفتن آن ادامه دهید در نهایت

به واقعیت شما تبدیل می شود.خواه

بدانید یا ندانید شما درحال پیشگویی

آیندتان هستید.

برزبان آوردن جملاتی مانند(من خوشبخت هستم)(من قوی هستم)من رویاهایم راتحقق می بخشم.تنها مثبت

اندیشی صرف نیست باگفتن چنین جملاتی شما پیروزی وموفقیت خود 

را در آینده پیشگویی می کنید.همواره 

زندگی شما در جهت کلام شما حرکت 

می کند.


چند توصیۀ بسیار زیبا از "پیکاسو" برای آرامسازی:

اوّل : تمام عددهای غیرضروری را از زندگیت بیرون بریز!!!!

این عددها شامل: سن، قد، وزن و سایز هستند

دوّم : با دوستان شاد و سرحال معاشرت کن.

سوّم: به آموختن ادامه بده و همیشه مشغول یادگیری باش.

چهارم : تا می توانی بخند.

پنجم: وقتی اشک هایت سرازیر می شوند: آن را بپذیر! تحمل کن! و به پیشروی ادامه بده. 

ششم: رنگ های مشکی و خاکستری و تیره را از زندگیت پاک کن.

هفتم :احساساتت را بیان کن، تا هیچ وقت زیبایی هایی را که احاطه ات کرده اند را از دست ندهی.

هشتم :شادی هایت را به اطرافت پراکنده کن.

نهم: با حدّ و حصرهایی که گذشته به تو تحمیل کرده مبارزه کن.

دهم : از بهترین سرمایه ات که سلامتی ات است؛ بهره ببر.

یازدهم: از جاده خارج شو و از شهر و کشورهای غریب دیدن کن.

دوازدهم: روی خاطرات بد توقف نکن فراموشش کن.

سیزدهم: هیچ فرصتی را برای گفتن دوستت دارم به آن هایی که دوستشان داری، از دست نده.

چهارده:همیشه به خودت بگو که: زندگی تعداد دم و بازدم های مکرر نیست، بلکه لحظاتی است که، قلبم" می تپد


بیشتر مردم زندگی نمی‌کنند، 

فقط باهم مسابقه دو گذاشته‌اند !

می‌خواهند به هدفی در افقِ دوردست برسند 

ولی در گرماگرمِ رفتن 

آنقدر نفس‌شان بند می‌آید 

و نفس نفس می‌زنند 

که چشمشان زیبایی‌ها 

و آرامش سرزمینی را 

که از آن می‌گذرند نمی‌بینند 

و بعد یک وقت چشم‌شان 

به خودشان می‌افتد 

و می‌بینند پیر و فرسوده هستند 

و دیگر فرقی برایشان نمی‌کند 

به هدف‌شان رسیده‌اند یا نرسیده اند .!

#جین_وبستر


بزرگی میگفت ؛


زنده بودن حرکتی است افقی ،


از گهواره تا گور  


اما زندگی کردن حرکتی است عمودی ،


از فرش تا عرش  


زندگی یک تداوم بی نهایت اکنون هاست .


ماموریت ما در زندگی


" بی مشکل زیستن " نیست ، 


" با انگیزه زیستن " است .


" سلطان دلها " باش , 


اما دل نشکن .


پله بساز ،


اما از کسی بالا نرو .


دورت را شلوغ کن ،


اما در شلوغی ها خودت را گم نکن . 


" طلا " باش ،


اما خاکی


  • نحوه کسب درامد از طریق کنتل

شرکت دو نوع پورسانت میده :

اول همراهی : اینکه شما فقط خودتون باشین و هیچ خطی رو از طریق لینک معرف خودتون ثبت نام نکنید شرکت به عنوان همراهی ماهیانه 1 الی 100 هزار تومان بسته به فعالیتتون به شما میده.

دوم همیاری : شما علاوه بر پورسانت ثابت خودتون هر چی بیشتر خط از طریق لینک معرف خودتون ثبت نام کنید و به زیر مجموعه شما اضافه بشه بابت هر کدام پورسانت میگیرید و تا ۷ سطح (شما یک نفر رو ثبت نام می کنید و نفر بعدی هم یک نفر تا ۷ سطح) که به شما پورسانت میرسه. البته پیامک ، یکی از ۴۸ طرح پورسانتی میباشد. مثلا اگر زیر مجموعه شما پرداخت خلافی ماشین ، خرید بلیت قطار و هواپیما ، پرداخت قبض آب برق گاز تلفن اینترنت ، خرید بیمه نامه ، شنیدن ویس ها و دیدن ویدئوهای تبلیغاتی و . تا ۴۸ طرح رو انجام بده باز به شما پورسانت تعلق میگیره.





  • نحوه محاسبه پورسانت :

فرض کن شما ۱۰ نفر را به این طرح معرفی کنی و اونا ثبت نام خود را تکمیل کنن. اما اونا توانایی تو رو تو دعوت ندارند و هر کدوم فقط ۹ نفر را وارد این طرح میکنن و

ادامه مطلب


 من چه ساده بودم و چه کور میدیدم!

فکر میکردم "جهل" همان نبودِ علم و آگاهی ست که با اکسیر علم از بین میرود.

خیال میکردم جهل عارضه ای درمان پذیر است که با نوشداروی دانش درمان میشود

فکر میکردم جهل "تاریکی" ست که با روشن کردن شمعی میتوان بر آن غلبه کرد خیال میکردم جهل پدیده ای زشت است که بودن آن برای همگان مایه آزردگی است

فکر میکردم جهل همیشه و همه جا صفتی شرم آور و ننگین است! .

اما اکنون پی برده ام که؛

جهل فقط همان نبود علم و آگاهی نیست مثل تاریکی نیست پدیده ای زشت برای همگان نیست همیشه و همه جا صفتی ننگین و شرم آور نیست! علیرغم باور عموم، نزد همگان مطرود و منفور نیست!

جهل؛ حامی و پشتیبان دارد!

بى حامی و بى پناه نیست! بدون تشکّل و

ادامه مطلب


هر آدمی جایی از زندگی اش کم می آورَد ،

در محاصره ی شدیدِ سختی ها قرار می گیرد و به حالتِ استیصال می رسد .

تفاوتِ بارزِ آدم ها ، در نحوه ی مواجهه با موقعیت هاست .

یکی زانویِ غم بغل می گیرد و کمر به شماتت و نفرینِ زمین و زمان می بندد ،

یکی قوی تر از قبل ، می ایستد و بهتر از همیشه می سازد .

قوی بودن به این معنا نیست که من مشکلی ندارم !

قوی بودن یعنی من به خودم اعتماد دارم ،

یعنی من می توانم در نهایتِ مشکلات هم ، بهترینِ خودم باشم !

همه ی انسان هایِ قدرتمند ، از یک شکستِ عمیق می آیند !

همان جایی که بقیه جا زدند و کنار کشیدند ،

همان جایی که برایِ افرادِ عادی ، پایانِ کار بود ،

آن ها با تمامِ سختی و عذاب ، ایستادند و جنگیدند ،

و هرگز ، در انتظارِ هیچ ناجی و معجزه ای نماندند .

چنین انسان هایِ جسور و خدا ساخته ای ؛

لایقِ بالاترین درجه ی خوشبختی اند .


از فشار زندگی نمیترسم چون میدانم که فشار توده زغال سنگ را به الماس تبدیل میکند

میدانم خدای دیروز و امروز خدای فردا هم هست

ما اولین بار است که بندگی میکنیم ولی او قرنهاست که خدایی میکند

پس به او اعتماد دارم

برای داشتن اینچنین خدایی همیشه شادم.


در بعضی طوفانهای زندگی، 
کم کم یاد میگیری که نباید توقعی داشته باشی مگر از خودت.
متوجه میشوی, بعضی را هرچند نزدیک، اما نباید باور کرد
متوجه میشوی روی بعضی هر چند صمیمی، اما نباید حساب کرد
میفهمی بعضی را هر چند آشنا، اما نمیتوان شناخت
و این اصلاً تلخ نیست، شکست نیست،
آگاه شدن تاوان دارد ممکن است در حین آگاه شدن درد بکشی،
این آگاهی دردناک است
اما هرگز تلخ نیست

هر کس دنیا را از زاویه دید خود قضاوت می‌کند!

گاهی بهتر است جای خود را برای بهتر دیدن عوض کنید.

هیچ‌وقت در زندگی‌تان به خاطر احساس ترس عقب ننشینید.

همه‌ی ما بارها این جمله را شنیده‌ایم که : بدترین اتفاقی که ممکن است بیفتد چیست؟ مثلاً اینکه بمیرید؟

اما مرگ؛

بدترین اتفاقی که ممکن است برایتان رخ دهد نیست…»

بدترین اتفاق در زندگی این است که اجازه دهید در عین زنده بودن، از درون بمیرید.!


سلام به خدایم که هر چه هست از اوست،

سلام به زندگی،

پــــــــــرﻭﺭﺩﺎﺭﺍ:

ﺍﺯ ﺑﺎﺑﺖ ﺯﻳﺒﺎﺗﺮﻳﻦ ﺗﻜـﺮﺍﺭ ﺍﻳﻦ ﺩﻧﻴﺎ ﻛﻪ ﺑﻴﺪﺍﺭﻳﺴﺖ، ﺗﻮ ﺭﺍ ﺳﺎﺳﺰﺍﺭم،

ﺍﺯ ﺗﻮ ﺗﻘﺎﺿﺎ ﺩﺍﺭم ﻫﻤﺎﻧﻄﻮﺭ ﻛﻪ ﺸﻢ صورت ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﻳﺒﺎییﻫﺎﻳﺖ ﺑﺎﺯﻛﺮﺩی،

ﺸﻢ ﺩﻟﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺣﻘﻴﻘﺖ ﺑﻨﺪﻴﺖ ﺑﺎﺯ ﻧﻬﺪﺍﺭ.

” آﻣﻴﻦ


سلام

مطالب از بین بهترین ها انتخاب شده و هر یک الی دو هفته بروز میشه که میتونید با رجوع به همین مطلب که در قسمت "لینک های فضای ابری مگا" موجود هستش از عکس ها دیدن فرمایید. 


شما میتونید با رجوع به لینک زیر از جدیدترین مطالب طنز لذت ببرید



.:کلیک کنید:.


خدایا !

خدایا چگونه تو را بخوانم درحالی که من، من هستم

(با این همه گناه ومعصیت)

و چگونه از رحمت تو نا امید شوم درحالی که تو، تو هستی

(با آن همه لطف ورحمت)

خدایا تو آنچنانی که من می خواهم

مرا نیز چنان کن که تومی خواهی

خدایا تو میدانی آنچه را که من نمیدانم

در دانستن تو آرامشیست و در ندانستن من تلاطم هاست

تو خود با آرامشت تلاطمم را آرام ساز


بیخودی پرسه زدیم، صبحمان شب بشود


بیخودی حرص زدیم،سهممان کم نشود


ما خدا را با خود، سر دعوا بردیم و قسمها خوردیم


ما به هم بد کردیم، ما به هم بد گفتیم


ما حقیقت هارا، زیر پا له کردیم


.و چقدرحظ بردیم، که زرنگی کردیم


روی هرحادثه ای، حرفی از پول زدیم


از شما میپرسم ، ما که راگول زدیم؟؟؟



شاعر : فریبا شش بلوکی


از مجموعه شعر غریبانه


وَلَا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَبَقُوا إِنَّهُمْ لَا یُعْجِزُونَ


آنها که راه کفر پیش گرفتند، گمان نکنند (با این اعمال،) پیش برده‌اند (و از قلمرو کیفر ما، بیرون رفته‌اند)! آنها هرگز ما را ناتوان نخواهند کرد!


سلام، وقتتون بخیر. نماز و روزه هاتون قبول حق تعالی

داستان های قرآن راست و مثل ها و پند و اندرزها همه بجاست و هنچنین بعضی ایات از درون نفس آدمها خبر میده از نیاتشون گرفته تازکارهایی ک کردند

همهء آیه های قرآن خاص و بجاس اینجا از درون کافرها خبر میدهو واسه من جالب توجه هستش

خنده دار و تاسف باره، کافر فکر میکنه از قلمرو حسابرسی خدا بیرون هستش؟! خدایی ک به کل نظام هستی تسلط داره 

بعضی ها به کارهای زشت مشغولند بعضی ها به نفس و شهوت پرستی بعضی ها به بیشتر کردن مال و منال از هر طریقی همشون سرگرم دنیایی هستن ک وقتی زمان موعود حسابرسی فرا میرسه و با تمام وجود (راست بودن تمام وعده و وعید های خدا) آرزو میکنن ک ایکاش.!!!


وَلَا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَبَقُوا إِنَّهُمْ لَا یُعْجِزُونَ


آنها که راه کفر پیش گرفتند، گمان نکنند (با این اعمال،) پیش برده‌اند (و از قلمرو کیفر ما، بیرون رفته‌اند)! آنها هرگز ما را ناتوان نخواهند کرد!


سلام، وقتتون بخیر. نماز و روزه هاتون قبول حق تعالی

داستان های قرآن راست و مثل ها و پند و اندرزها همه بجاست و هنچنین بعضی ایات از درون نفس آدمها خبر میده از نیاتشون گرفته تا از کارهایی ک کردند

همهء آیه های قرآن خاص و بجاس اینجا از درون کافرها خبر میدهو واسه من جالب توجه هستش

خنده دار و تاسف باره، کافر فکر میکنه از قلمرو حسابرسی خدا بیرون هستش؟! خدایی ک به کل نظام هستی تسلط داره 

بعضی ها به کارهای زشت مشغولند بعضی ها به نفس و شهوت پرستی بعضی ها به بیشتر کردن مال و منال از هر طریقی همشون سرگرم دنیایی هستن ک وقتی زمان موعود حسابرسی فرا میرسه و با تمام وجود (راست بودن تمام وعده و وعید های خدا) آرزو میکنن ک ایکاش.!!!


آنهایی که به بیداری خداوند اعتماد دارند ، راحت تر می خوابند. 


یک جمله زیبا از طرف خدا:قبل از خواب دیگران را ببخش 


چون من قبل از اینکه بیدار شوید شما را می بخشم.


خدایا! آنچه که دادی تشکر! 


آنچه که ندادی تفکر!


به آنچه که گرفتی تذکر!


که داده ات نعمت!


نداده ات حکمت!


و گرفته ات عبرت است!


یا رب؛ آنچه خیر است تقدیر ما کن!


وآنچه شر است از من و دوستانم جدا کن. 


دست هایم به آرزوهایم نرسید آنها بسیار دورند !


اما درخت سبز صبرم می گوید :


 امیدی هست ؛ دعایی هست ؛ خدایی هست.


مَا کَانَ لِنَبِیٍّ أَن یَکُونَ لَهُ أَسْرَىٰ حَتَّىٰ یُثْخِنَ فِی الْأَرْضِ تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیَا وَاللَّهُ یُرِیدُ الْآخِرَةَ وَاللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ


هیچ پیامبری حق ندارد اسیرانی (از دشمن) بگیرد تا کاملاً بر آنها پیروز گردد (؛ و جای پای خود را در زمین محکم کند)! شما متاع ناپایدار دنیا را می‌خواهید؛ (و مایلید اسیران بیشتری بگیرید، و در برابر گرفتن فدیه آزاد کنید؛ ولی خداوند، سرای دیگر را (برای شما) می‌خواهد؛ و خداوند قادر و حکیم است!


بعضی آیه ها بخاطر موارد خاصی نازل میشوند مثلا پرسش مردم، فرمان جنگ یا. در ادامهء آیه بالا نوشته شده "ولی خداوند، سرای دیگر را (برای شما) می‌خواهد؛ و خداوند قادر و حکیم است!"

جملات خداوند به معنای واقعی و بدون هیچ شکی میباشند اینکه خداوند واسه ما بهشت برین ، هم صحبت شدن با پیامبران و مومنین و از همه بهتر و والاتر خشنودی خودش میخواد خیلی خیلی باعث خشنودی و قوت قلبه. خداوند به ما سخت نمیگیره و پاداش کار نیک مارو خیلی بیشتر از اونچه ارزش داشته باشه ازمون قبول میکنه( البته به شرطها و شروطها). مدتیه حس میکنم خیلی حسرت این لحظات رو خواهم خورد!!!

انشاالله هیچوقت حسرت نخورید خیلی بده،. حالا تا ابد حسرت میخوریم. خدا گناهانمون رو ببخشه و حق الناسی ب گردنمون نمونه. آمین.


ما می پنداریم که در نقطه ی الف از زمان به دنیا آمده ایم و در نقطه ی ب از زمان می میریم و نابود می شویم، و فقط در میانه ی نقطه ی الف تا ب است که از هستی برخورداریم. تا زمانی که این تلقی غلط با ماست رنج خواهیم برد و رنج خواهیم داد. کره ی زیبا و زنده ی زمین را مآلا همین تلقی غلط است که تهدید می کند. دومین رای غلط ما این است که ما همین بدنیم، و هنگامی که این بدن می میرد ما نیز نابود می شویم. این رای غلط چشمان ما را به روی تمامی راه هایی می بندد که به وسیله آنها با دیگران و نیز تمامی جهان ارتباط داریم، و حتی با آن ها همبسته ایم. همین رای غلط است که مانع از آن می شود تا تداوم خویش پس از مرگ بدن مان را شهود کنیم. آری، سرشت ما از جنس تداوم و بقاست.


من از این دنیا اینو دریافتم که


اونی که بیشتر می گفت :"نمی دونم"، بیشتر می دونست!


اونی که "قویتر" بود، کمتر زور می گفت!


اونی که راحت تر می گفت "اشتباه کردم"، اعتماد به نفسش بالاتر بود!.


اونی که صداش آرومتر بود، حرفاش با نفوذتر بود!


اونی که خودشو واقعا دوست داشت، بقیه رو واقعی تر دوست داشت!


اونی که بیشتر "طنز" می گفت، به زندگی جدی تر نگاه می کرد!


مهربانم ﺳﺨﺖ ﻧﺮ، ﺭﻭﻧﻖِ ﻋﻤﺮِ ﺟﻬﺎﻥ، ﻨﺪ ﺻﺒﺎﺣ ﺬﺭﺍست

ﺩﻝ ﺍﺮ ﻣ ﺷﻨﺪ ﻞ ﺍﺮ ﻣ ﻣﺮﺩ ﻭ ﺍﺮ ﺑﺎﻍ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﻧ ﺧﺰﺍﻥ می گیرد

ﻫﻤﻪ ﻫﺸﺪﺍﺭ ﺑﻪ ﺗﻮﺳﺖ

نازنینم ﺳﺨﺖ ﻧﺮ ﺯﻧﺪ ﻮ ﻫﻤﻦ ﻠﻠﻪ هاست

به ﻫﻤﻦ ﺯﺒﺎ، ﺑﻪ ﻫﻤﻦکوتاهی


خداوندا.


همان گونه که چشم هایمان را از خواب بیدار کردی.


قلب های ما را از غفلت بیدار کن.


و همان گونه که جهان را به نور صبح منور گرداندی.


زندگی مان را به نور هدایت منور بگردان.


خداوندا.


بنویس برای ما پاک شدن گناهان و پوشش عیوب و نرمی قلوب و بر طرف شدن غم ها و آسان شدن کارها را.


خداوندا.


صبح مان و روزمان را سرشار از خیر و بخشش و مغفرت و توفیق و استواری و استقامت بر صراط بندگی ات قرار بده.


بنام خدا

سلام به تمام خواننده های محترم وبلاگ ❤️عاشق خدا❤️

خوب هستید؟ امیدوارم هرجا هستید در پناه حق باشید و بمونید و روح و جانتان سالم باشه

اول از همهء خواننده های وبلاگ تشکر میکنم که انقدر با دقت مطالب رو دنبال میکنن و نظر میفرستن که واسه من خیلی با ارزشه. دوم میخوام یک هدیه مجازی بهتون بدم که ارزش مادی نداره ولی 

ادامه مطلب


در هیاهوی زندگی دریافتم چه دویدن هایی که فقط پاهایم را از من گرفت در حالیکه گویی ایستاده بودم !

چه غصه هایی که فقط به سپیدی مویم حاصل شد در حالیکه قصه کودکانه اى بیش نبود !

دریافتم کسی هست که اگر بخواهد میشود و اگر نخواهد نمی شود !

به همین سادگی .


سلام دوستان

امروز میخوام یک لینک واستون از پوشه گیف ها و کلیپ های گلچین شده بزارم

همونطور که میدونید برای دیدن گیف و کلیپ های جدید باید به همین مطلب رجوع کنید

برای راحتی شما تمام لینک اینگونه پوشه ها رو در قسمت "مطالب فضای ابری مگا" میتونید مشاهده کنید. امیدوارم دیدنشون واستون جالب و مهیج باشه و لحظات خوبی رو بگذرونید


.:کلیک کنید:.


سلام و عرض ادب، وقتتون بخیر

این مجموعه از شماره تلفن ها که تفکیک شده بر اساس شهر های ایران هستش جزء کاملترین مجموعه های بانک اطلاعاتی هستش.

این مجموعه عظیم اطلاعاتی که شامل میلیونها شماره هستش تنها واسه زیرمجموعه های بنده هستش و میتونن با ارسال پیامک به شماره 09206803737 درخواست لینک هریک از شهرهای ایران رو بدن.


بارم فایل ها و اطلاعاتی واسه زیرمجموعه های کنتل بنده قرار داده خواهد شد.


سلام وقتتون بخیر و شادی

امروز میخوام واسه شما همیار های گرامی یکی از بهترین مانها چینی (داستان مصور) رو بزارم که از لحظه لحظه خوندنش لذت ببرید.

برای گرفتن لینک دانلود حتما حتما باید با شماره تلفنی که با اون توی

همیار (کنتل) ثبتنام کردید به شماره تلفن بنده یعنی 09206803737 کپچر های مشخص شده با اسم مانها رو پیامک کنید تا لینک دانلود اون رو واستون بفرستم لطفا به نکات زیر توجه کنید.


  • قیمت هر چپتر در سایت ها 200 تومان میباشد ولی شما تنها با ثبتنام در

    همیار میتونید بر اساس امتیازتون درخواست دانلود بفرستید

  • هر 20 چپتر (با ارزش 4000 الی 8000 تومان) جدا شده و میتونید درخواست کل پوشه رو بدید ولی دقت کنید اگر امتیازتون 1 هستش هر ماه فقط میتونید 1 بار درخواست بدید و منتظر بشید تا از اون روز 1 ماه بگذره و مجددا درخواست بدید مگر اینکه واسه خودتون زیرمجموعه داشته باشید و این امتیاز رو اضافه کنید
  • 10 چپتر اول به صورت رایگان در اختیار شما قرار گرفته و میتونید اون رو از لینک

ادامه مطلب


سلام و عرض ادب، وقتتون بخیر

شما میتونید با

ثبتنام در کنتل از فایل هایی که در قسمت موضوعات "دانلود های همیار" هستش استفاده کنید، دقت داشته باشید هر عضو واستون 1 امتیازه و هرچی امتیازتون بیشتر باشه بیشتر میتونید درخواست لینک دانلود بفرستید!


فایل هایی در آینده ارسال خواهد شد که ارزش بسیاربالایی دارند، همونطور که خوانندگان قدیمی وبلاگ میدونن، نمونه ای از 

ادامه مطلب


سلام دوستان، ممنون واسه نطرات دلگرم کننده و زیباتون
همونطور که فهمیدید یک موضوعات به وبلاگ اضافه شده تحت عنوان "

دانلود های همیار" که تنها برای افرادی هستش که از قسمت "

کسب درآمد از همیار (کنتل)" ثبتنام کرده و با شمارهء ثبتنام شده از طریق پیامک به شماره بنده 09206803737 درخواست دانلود بدهند. البته محدودیت هایی داره که بسته به امتیازتون میتونید ماهانه درخواست دانلود بدید. (سوالات خودتون رو با نظر روی مطالب بپرسید)

زیرمجموعه گیری منجر به کسب درآمد واسه خودتون میشه و از طرفی

ادامه مطلب


لَن تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّىٰ تُنفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَمَا تُنفِقُوا مِن شَیْءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ


هرگز به (حقیقت) نیکوکاری نمی‌رسید مگر اینکه از آنچه دوست می‌دارید، (در راه خدا) انفاق کنید؛ و آنچه انفاق می‌کنید، خداوند از آن آگاه است. (٩٢)



لَیْسُوا سَوَاءً مِّنْ أَهْلِ الْکِتَابِ أُمَّةٌ قَائِمَةٌ یَتْلُونَ آیَاتِ اللَّهِ آنَاءَ اللَّیْلِ وَهُمْ یَسْجُدُونَ


آنها همه یکسان نیستند؛ از اهل کتاب، جمعیّتی هستند که

ادامه مطلب


خلاصه داستان:

قسمت دوم منهوای زیبای موج شکن: شیوون پس از آنکه کانون نیروی "کی" خود را توسط استادش درهم شکسته می بیند به دنبال آن است که از "موریم" یا همان دنیای رزمیکاران فاصله گرفته و به زندگی عادی بازگردد. اما این پایان ماجرا نیست؛ از سویی، دشمنان استادش، گومون ریونگ، همچنان در پی انتقام هستند و از سوی دیگر، نشان ققنوسی که

ادامه مطلب


خلاصه داستان:

"چوون-وو" معلم جدید انگلیسی ، بنظر معلم عادی ای نمی آید. "شیون" در حالی که مورد آزار قلدرهای مدرسه قرار گرفته ، بطور غیرمنتظره قدرت رزمی چوون-وو را می بیند و بعد از چوون-وو خواهش می کند تا به او "هنرهای رزمی" آموزش دهد. چوون-وو از شیون می خواهد تا برای اثبات مصمم بودنش از

ادامه مطلب


خلاصه داستان:

سلسله شنگ بزرگ سال‌ها در مسند قدرت بوده است اما اینک خدایان از امپراطور جدید دل چرکین گشته‌اند. امپراطور، به جای تسلیم در برابر اراده خدایان به بهای اسارت مردمش، تصمیم می‌گیرد که یوغ خدایان را دور انداخته و انسان‌ها را آزاد سازد. هر چند، نه تنها خدایان بلکه رقیبش، ژوی جوان نیز که به خاطر اهدافش سرسپرده خدایان شده است، در برابرش قرار خواهند گرفت! سرنوشت سلسله شنگ، خیر، سرنوشت بشریت در گرو

ادامه مطلب


خلاصه داستان:
در واقع روایت داستانی پر از خشونت و سیاهی است که بیانگر نبردی نابرابر با سرنوشتی شوم است. داستان به قرون وسطی باز می گردد ؛ شخصیت اصلی داستان گاتس نام دارد ؛ یتیم جنگجویی که بواسطه ی زندگی در میان سربازان مزدور بسیار قوی بار آمده و با گذر زمان از تنهایی در می آید و به ارزش همرزم هایش پی می برد. وی بواسطه ی "نشانی شیطانی" که بر روی گردنش حک شده به عنوان شمشیرزنی سیاهپوش دنبال شیاطینی است که او را به سوی خود فرا می خوانند. گاتس قصد انتقام گرفتن از مردی را دارد که حاضر شد در پی رسیدن به اهدافش او و 

ادامه مطلب


اغلب مردم تعریف و تمجیدها را ظرف چند دقیقه فراموش می‌کنند

اما یک اهانت را سال‌ ها به‌ خاطر می‌سپارند …!

آن‌ ها مانند آشغال‌ جمع‌ کن‌ هایی هستند که

هنوز توهینی را که مثلا بیست‌ سال پیش به آن‌ها شده با خود حمل می‌کنند

و بوی ناخوشایند این زباله‌ ها همواره آنان را می‌آزارد …!

برای شادبودن باید بر افکار شاد» تمرکز کنید و باید ذهن خود را از

زباله‌های تنفر، خشم، نگرانی و ترس رها کنید …!


روزی "فرانتس کافکا" نویسنده مشهور چک تبار، در حال قدم زدن در پارک ، چشمش به دختر بچه‌ای افتاد که داشت گریه می کرد. کافکا جلو می‌رود و علت گریه ی دخترک را جویا می شود .
دخترک همانطور که گریه می کرد پاسخ می‌دهد : " عروسکم گم شده . "
کافکا با حالتی کلافه پاسخ می‌دهد : " امان از این حواس پرت . گم نشده ، رفته مسافرت ! "
دخترک دست از گریه می‌کشد و بهت زده می‌پرسد : " از کجا می‌دونی ؟! "
کافکا هم می گوید : " برات نامه نوشته و اون نامه پیش منه . "
دخترک ذوق زده از او می پرسد که

ادامه مطلب


شادمان بودن وضعیتی ناخودآگاه است؛ توجه بیش از اندازه به آن، دستیابی به آن را بسی دشوارتر خواهد کرد. چنان که "جان استوارت میل" گفته است: " کافی است که از خود بپرسید که آیا شادید تا دیگر شاد نباشید."
شادمانی آن چیزی نیست که احتمالا شما فکر می‌کنید. این پنداری طبیعی به نظر می‌رسد که شادمانی را معادلِ لذت بدانیم؛ در حالیکه لذت گذراست و شادمانی وابسته است به چیزهایی مانند کرامت، عزت‌نفس، تعهد و مسئولیت‌پذیری. ارسطو این را دریافته بود که اظهار کرد: "شادمانی تجربه نیست؛ بلکه فعالیت است."

 

✍️ مارک ورنون


ﺍﻫﺎﻟ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﺍﺯ ﻣﻼﻧﺼﺮﺍﻟﺪﻦ ﺩﻋﻮﺕ ﻣ ﻨﻨﺪ ﻪ ﺩﺭ ﺭﻭﺳﺘایشان ﺳﺨﻨﺮﺍﻧ ﻨﺪ . 

ﻣﻼ ﺎﺳﺦ ﻣ ﺩﻫﺪ ﻪ ﺍﺮ ﻧﻔﺮ ﻨﺞ ﺳﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺪﻫﻨﺪ ﺑﺮﺍ ﺳﺨﻨﺮﺍﻧ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺁﻣﺪ . 
ﺍﻫﺎﻟ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﻨﺠﺎو ﺍﺯ ﺍﻨﻪ ﻣﻼ ﻪ ﺰ ﺑﺎ ﺍﺭﺯﺷ ﻣ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻮﺪ ﺑﻬﺮ ﺯﺣﻤﺘ  ﻧﻔﺮ ﻨﺞ ﺳﻪ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﺮﺩﻩ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻭ ﻣﺭﺳﺎﻧﻨﺪ .

ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﻣﻮﻋﻮﺩ ﻣﻼ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻪ ﺳﻪ ﻫﺎ ﺩﺭ ﺟﺒﺶ ﺻﺪﺍ ﻣﻨﻨﺪ ﺑﻪ ﺑﺎﻻ ﻣﻨﺒﺮ ﻣ ﺭﻭﺩ ﻭ ﺳﺨﻨﺮﺍﻧ ﺑﺴﺎﺭ ﺯﺒﺎ ﻣ ﻨﺪ .
ﺳﺲ ﺍﺯ ﻣﻨﺒﺮ ﺎﻦ ﺁﻣﺪﻩ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﺧﺮﻭﺝ ﻣ ﻮﺪ : 
ﺑﺎﺪ ﺟﻠﻮ ﻭ ﻮﻟﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺲ ﺑﺮﺪ .

ﺍﻫﺎﻟ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﻫﺎﺝ ﻭ ﻭﺍﺝ ﺍﺯ ﺍﻦ ﺣﺮﻑ ﻣﻼ ﻟﺤﻈﻪﺍ ﻨ ﻭ ﺞ ﻣ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻭ ﺳﺲ ﻣ ﻮﻨﺪ : 
ﻣﻼ ﺍﻦ ﺩﺮ ﻪ مرامیست  ! ﺍﻦ ﺲ ﺩﺍﺩﻥ ﻪ ﻣﻌﻨ ﺩﺍﺭﺩ؟
ﻣﻼﻧﺼﺮﺍﻟﺪﻦ ﻟﺒﺨﻨﺪی ﻣ ﺯﻧﺪ ﻭ ﻣ ﻮﺪ : 
من به این سکه ها نیازی ندارم چون کارشان را کردند !!
و ﺩﻭ ﻧﺘﻪ ﺩﺭ ﺍﻦ ﻣﺴﺌﻠﻪ ﺍﺳﺖ :

اﻭﻝ ﺍﻨﻪ، ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﺩﻗﺖ ﺑﻪ ﺣﺮﻓﻬﺎﻢ ﻮﺵ ﺩﺍﺩﺪ.
چون برایش بهایی پرداخت کرده بودید

 ﺩﻭﻡ اینکه، من  ﺧﻠ ﻗﺸﻨ ﺻﺤﺒﺖ  کردم. 
چون در جیبم پول بود !!

در دنیای امروز :
فقر آتشی است که خوبیها را می سوزاند.
و ثروت پرده ایست که بدیها را می پوشاند.

و چه بی انصافند آنانکه یکی را می پوشانند به احترام داشته هایش.
و دیگری را می سوزانند به جرم نداشته هایش.


پروردگارا .
امروز قلبم مالامال از شکرگزاری
برایِ موهبتِ زندگی‌ است.
با کمکِ تو داستانِ زندگی‌اَم را
به همان زیبایی می‌آفرینم
که تو جهان را آفریدی.

با کمکِ تو آیینِ مهر و مهربانی را
سر لوحه زندگی‌اَم قرار می‌دهم
بی هیچ قید و شرط
خودم را دوست می‌دارم .
تا بتوانم عشق را با

ادامه مطلب


هرجا قلبت باشد ؛
گنجت هم همانجاست
قلب تو زنده است .
همچنان به آنچه برای گفتن دارد
گوش بسپار .
هرگز نمی توانی قلبت را خاموش کنی
و حتی اگر وانمود کنی
به او گوش نمی دهی .
باز همیشه در درون سینه ات
به تکرار نظرش درباره زندگی
و جهان ادامه می دهد.
هیچ کس نمی تواند از قلبش بگریزد.
برای همین بهتر است آنچه را
که می گوید ؛ بشنوی.
در این صورت هرگز ضربه ای را
دریافت نمی کنی که
انتظارش را نداشته باشی .


کسی را اگر دوست داری
یک لحظه به نبودنش فکر کن
دلت اگر نریخت، دلش را نلرزان
آسمان همیشه آبی نیست
و آدم ها همیشه از سمتی که
 فکر می کنند محکم است می افتند
هزار سال هم که بگذرد
تلخی دهان آدم های بریده را 
تمام شکر های دنیا هم عوض نمی کند
کسی را اگر دوست داری، 
برایش همان باش که می خواهی باشد
و یادت باشد
تمام برگهای تقویم
سهم تمام آدم ها نمی شود!


اثر شوفر چیست؟

ماکس پلانک بعد از این‌که جایزه نوبل را در سال ۱۹۱۸ می‌گیرد یک تور دور آلمان می‌ گذارد و در شهرهای مختلف درباره کوانتوم مکانیک صحبت می‌کند.

چون هر دفعه دقیقا یک محتوا را ارائه می‌کند راننده‌ اش احساس می کند که همه مطالب را یاد گرفته است.

و روزی به آقای پلانک می گویدشما از تکرار این حرف‌ها خسته نمی‌شوید؟ من الان می توانم به جای شما این مطالب را برای دیگران ارائه کنم.
 
می خواهید در مقصد بعدی

ادامه مطلب


سلام، صبح بخیر

خوب هستید؟

٢٥ آیه رو واسه تون انتخاب کردم. و میخوام در طول چند روز به نکاتشون اشاره کنم که هم با شما به اشتراک بزارمشون هم من فراموش نکنم!

یادتون  باشه من چیزی میگم نه اینکه تمام آیه رو متوجه شدم یا فقط همین نکات رو میشه برداشت کرد، نه!

قرآن مث دریاست من نمیتونم کاسه ای از دریا  رو بردارم  بگم این دریاست.

من فقط نکات واضح و روشن رو گوشزد میکنم، بغیر از اون فقط از روی تجربیات و احساسات هستش، این صحبت ها  بیشتر بخاطر اینه سالهای بعد خودم بخونمشون ببینم "همین عقاید رو دارم؟" در کل بهتر شدم یا بدتر؟

ترجمه آیاترو با دقت بخونید، آیا اتفاقی رو یادتون میندازه؟ یا

ادامه مطلب


تفاوت میان خودپسندی و غرور در این است که غرور، اعتقاد راسخ به ارزش فوق‌العاده‌ی خویش در زمینه‌ای خاص است، 
اما خودپسندی، خواستِ ایجاد چنین اعتقادی در دیگران است و معمولاً با این آرزوی نهان همراه است که در نهایت، خود نیز بتوانیم به همان اعتقاد برسیم.

بنابراین، غرور از درون انسان نشأت می‌گیرد و در نتیجه، قدردانی مستقیم از خویشتن است. اما خودپسندی کوششی است برای جلب قدردانی از بیرون، یعنی دستیابی غیرمستقیم به قدردانی است. از این رو خودپسندی، آدمی را پرگو و غرور کم‌گو می‌کند .

 

آرتور شوپنهاور
در باب حکمت زندگی


یکی میگفت.

 

تاریخ تولدت مهم نیست، 
تاریخ تحولت مهمه. 

اهل کجا بودنت مهم نیست، 
اهل و بجا بودنت مهمه. 

منطقه زندگیت مهم نیست،
منطق زندگیت مهمه. 

درود برکسانی که

دعا دارندو ادعا ندارند
نیایش دارند و نمایش ندارند.

حیا دارند و ریا ندارند.
رسم دارند و اسم ندارند.


هیچ وقت حسرت زندگی آدمایی رو که از درونشون خبر نداری نخور!
حسادت نوعی اعتراف به حقیر بودن خویش است. 
هر قلبی دردی دارد
فقط نحوه ابراز آن فرق دارد. 
بعضی ها آن را در چشمانشان پنهان می‌کنند
بعضی ها در لبخندشان!

  • خنده را معنی به سر مستی مکن
  • آنکه میخندد غمش بی انتهاست

نه سفیدی بیانگر زیبایی ست
و نه سیاهی نشانه زشتی.
کفن سفید اما ترساننده است و کعبه سیاه اما محبوب و دوست داشتنی است. انسان به اخلاقش سنجیده می شود نه به مظهرش.
قبل از اینکه سرت را بالا ببری و نداشته هایت را به پیش خدا گلایه کنی،نظری به پایین بینداز و داشته هایت را شاکر باش.


دکتر الهی قمشه‌‌ای


سلام، وقت بخیر

انشاالله خوب و سلامت باشید

میخوام درباره عقایدام در مورد تغییرات روحی و روانی صحبت کنم

تغییرات از انتخابامون بوجود میاد، انتخابامون میتونن درست یا غلط باشن، بد یا خوب باشن و. این انتخاب ها تمومی ندارن و کوچیک و بزرگ دارن. بزرگ مثل انتخاب شریک زندگی برای ازدواج یا.

با هر انتخاب شما تغییر میکنید. اگر تغییرات دنیوی رو ببینیم شما پولدار یا فقیر میشید اگر تغییرات اخروی رو ببینیم شما میرید بهشت یا جهنم

 

زندگی مثل یک امتحان میمونه که میتونی هرچقدر بخوایی

ادامه مطلب


همه ما یک عذرخواهى به 

احساس خود بدهکاریم .

زمانى که براى نگه داشتن آدمهاى

 اشتباه پافشارى کردیم!

 

آن زمان که دروغ شنیدیم و سکوت کردیم .

جایى که باید می رفتیم اما ایستادیم! 

از هیچ و پوچ رؤیا ساختیم و ذوق کردیم! 

 

براى فرار از حقیقت لج کردیم 

و لج کردیم و لج کردیم !.

خاموش کن فانوس وابستگى ات را .

گاهى چه اصرار بیهوده ایست 

اثبات دوست داشتن مان به آدمها ! 

معرفت هاى بیجایمان ، مهربانى هاى

 الکى مان ، تلاشهاى بى مورد 

براى حفظ رابطه هایمان !.

وقتى براى بعضی آدم هاى امروزى

 خوبى و بدى یکسان است .


گر حق با شماست، 
به خشمگین شدن نیازی نیست؛
و اگر حق با شما نیست، هیچ 
حقی برای عصبانی بودن ندارید!
صبوری با خانواده عشق است،
صبوری با دیگران احترام است،
صبوری با خود اعتماد به نفس است
وصبوری در راه خدا، ایمان است.
اندیشیدن به گذشته اندوه، و
اندیشیدن به آینده هراس می آورد؛
به حال بیاندیش تا لذت را به
ارمغان آورد.در جستجوی قلب 
زیبا باش نه صورت زیبا؛ زیرا 
هر آنچه زیباست، همیشه 
خوب نمی‌ماند؛اما آنچه 
خوب است، همیشه زیباست


سلام، صبح بخیر

خوب هستید؟ انشاالله خوب و خوش و سلامت باشید. مارو هم دعا کنید blush

٢٥ آیه رو واسه تون انتخاب کردم. میخوام قسمتی از ترجمه ها رو رنگ کنم، التماس تامل.

 

 

هُمْ دَرَجَاتٌ عِندَ اللَّهِ وَاللَّهُ بَصِیرٌ بِمَا یَعْمَلُونَ

 

هر یک از آنان، درجه و مقامی در پیشگاه خدا دارند؛ و خداوند به آنچه انجام می‌دهند، بیناست. (١٦٣ آل عمران)

 

ادامه مطلب


می دونی محاله یه روز صبح یکی درِ خونه رو بزنه یه جعبه بگیره جلوی آدم و بگه بفرما حال خوب!
حال خوب ساختنیه.
دست کن ته خورجین دلتنگیا و زخما و بالا پایینای زندگیت، یه کم حال خوب از توش بکش بیرون.
نمیگم آسونه
نمی گم اشتباه نکن، زمین نخور، اشک نریز، کم نیار
نمی گم جلوی یه حسرتایی رو می شه گرفت
نمی گم همیشه‌ی خدا علی بی غم باش، که نمیشه؛
اصلا غم واسه اینه که به آدم عمق بده.
به قول یه بنده خدایی که می گفت درست بعد از اتفاق بود که فهمیدم اون لحظه ها که خنده میسر بود باید از ته دل و با صدای بلند می خندیدم، چه حیف که کم خندیدم!
اونایی که از عمق زخم هاشون شادی بیرون کشیدن قدر لحظه لحظه‌ی زندگی رو بیشتر دونستن.
نه که فکر کنی از بدو تولد آدم های قدرتمندی بودن، نه. اونا این قدرت رو بعد از هر زخمی، ذره ذره در خودشون پرورش دادن.
در لحظه هایی که امکان حال خوب رو داری حضور داشته باش، براش سنگ تموم بذار.
دنیا همیشه بلبشوئه، بهونه واسه دلگیری زیاده و فرصت کم،
تنهایی به آدم نزدیکه و انتظار هیچ دردی رو دوا نمی کنه؛
فقط خودتی که می تونی پازل بعضی لحظه هارو جوری بچینی که یه کم عشق کنی.
یادت نره که هر چقدر دنیا سخت بگیره حق توئه که توش عشق کنی،
حق گرفتنیه
حال خوب ساختنیه

 

پریسا زابلی پور


اماره یعنی بسیار امر کننده به بدی. نفس لوامه، همان نفس مومن است که همواره او را در دنیا به خاطر گناهانش وسرپیچی از اطاعتش ملامت می کند. بعضی گفته اند: نفس لوامه، جان آدمی است، چه انسان مومن صالح وچه انسان کافر . برای این که هر دوی این جان ها آدمی را درقیامت ملامت می کنند. نفس کافر، کافر را ملامت می کند به خاطر کفر و فسادش. و نفس مومن، مومن را ملامت می کند به خاطر کمی اطاعتش و این که

ادامه مطلب


اگر حق با شماست،  به خشمگین شدن نیازی نیست؛
و اگر حق با شما نیست، هیچ حقی برای عصبانی بودن ندارید!
صبوری با خانواده عشق است،
صبوری با دیگران احترام است،
صبوری با خود اعتماد به نفس است
وصبوری در راه خدا، ایمان است.
اندیشیدن به گذشته اندوه، و اندیشیدن به آینده هراس می آورد؛
به حال بیاندیش تا لذت را به ارمغان آورد.

در جستجوی قلب زیبا باش نه صورت زیبا؛

زیرا هر آنچه زیباست، همیشه خوب نمی‌ماند؛

اما آنچه خوب است، همیشه زیباست.


کفش   ﻮﺩکی ﺭﺍ ﺩﺭﺎ ﺑﺮﺩ. ﻮﺩ ﺭﻭ ﺳﺎﺣﻞ نوﺷﺖ: ﺩﺭﺎ ﺩﺯﺩ.

ﺁنطﺮﻑ ﺗﺮ ﻣﺮﺩ ﻪ ﺻﺪ ﺧﻮﺑ ﺩﺍﺷﺖ ﺭﻭ ﻣﺎﺳﻪ ﻫﺎ ﻧﻮﺷﺖ: ﺩﺭﺎ ﺳﺨﺎﻭﺗﻤﻨﺪ.

ﺟﻮﺍنی ﻏﺮﻕ ﺷﺪ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻧﻮﺷﺖ: ﺩﺭﻳﺎی ﻗﺎﺗﻞ.

ﻴﺮﻣﺮﺩی ﻣﺮﻭﺍﺭﻳﺪی ﺻﻴﺪ ﻛﺮﺩ ﻧﻮﺷﺖ  ﺩﺭﻳﺎی ﺑﺨﺸﻨﺪﻩ.

 

 ﻣﻮﺟ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺷﺴﺖ.

ﺩﺭﺎ ﺁﺭﺍﻡ ﻔﺖ:  ﺑﻪ ﻗﻀﺎﻭﺕِ ﺩﺮﺍﻥ ﺍﻋﺘﻨﺎ ﻧﻜﻦ، ﺍﺮ ﻣﺨﻮﺍﻫ ﺩﺭﺎ ﺑﺎﺷ


دو میمون روی شاخه درختی نشسته بودند و به غروب خورشید نگاه میکردند.

 یکی از دیگری پرسید: چرا هنگام غروب رنگ آسمان تغییر میکند؟

 

میمون دوم گفت: اگر بخواهیم 

همه چیز را توضیح بدهیم، مجالی برای زندگی نمی ماند. 

گاهی اوقات باید بدون توضیح از واقعیتی که در اطرافت میبینی، لذت ببری. 

 

میمون اول با ناراحتی گفت: تو فقط به دنبال لذت زندگی هستی و هیچ وقت نمی خواهی واقعیتها را با منطق بیان کنی !!! در همین حال هزار پایی از کنار آنها میگذشت.

 

میمون اول با دیدن هزار پا از او پرسید: هزار پا، تو چگونه این همه پا را با هماهنگی حرکت میدهی؟

 

هزارپا جواب داد: تا به امروز راجع به این موضوع فکر نکرده ام ؟!

 

میمون دوم گفت: خوب فکر کن چون این میمون راجع به همه چیز توضیح منطقی میخواهد!

 

هزار پا نگاهی به پاهایش کرد و خواست توضیحی بدهد: خوب اول این پا را حرکت میدهم، نه، نه. شاید اول این یکی را. باید اول بدنم را بچرخانم . هزار پا مدتی سعی کرد تا توضیح مناسبی برای حرکت دادن پاهایش بیان کند ولی هرچه بیشتر سعی میکرد، ناموفقتر بود.

 

پس با ناامیدی سعی کرد به راه خودش ادامه دهد، ولی متوجه شد که نمیتواند. با ناراحتی گفت: ببین چه بلایی به سرم آوردی؟! آنقدر سعی کردم چگونگی حرکتم را توضیح دهم که راه رفتن یادم رفت!!!

 

میمون دوم به اولی گفت: میبینی؟! وقتی سعی میکنی همه چیز را توضیح دهی اینطور میشود.! 

 

پس دوباره به غروب آفتاب خیره شد تا از آن لذت ببرد.

 

پائولو کوئیلیو


اگر مستضعفی دیدی ،

                         ولی از نان امروزت

 

 به او چیزی نبخشیدی ،

      به انسان بودنت شک کن!

 

                اگر چادر به سر داری ،

                           ولی از زیر آن چادر

 

 به یک دیوانه خندیدی

     به انسان بودنت شک کن!

 

               اگر قاری قرآنی ،

                        ولی در درکِ آیاتش 

 

دچارِ شک و تردیدی ،

   به انسان بودنت شک کن!

 

                 اگر گفتی خدا ترسی ،

                          ولی از ترس اموالت

 

 تمام شب نخوابیدی ،

   به انسان بودنت شک کن!

 

                    اگر هر ساله در حجّی ،

                              ولی از حال همنوعت

 

 سوالی هم نپرسیدی ،

     به انسان بودنت شک کن!

 

                         اگر مرگِ کسی دیدی ،

                                ولی قدرِ سَری سوزن 

 

ز جای خود نجنبیدی ،

به انسان بودنت شک کن .

 

فروغ فرخزاد


دو قطره آب که به هم نزدیک شوند، تشکیل یک قطره بزرگتر میدهند

اما دوتکه سنگ هیچگاه با هم یکی نمی شوند !

 

پس هر چه سخت تر و قالبی تر باشیم ،فهم دیگران برایمان مشکل تر، و در

نتیجه امکان بزرگتر شدنمان نیز کاهش می یابد

 

آب در عین نرمی و لطافت در مقایسه با سنگ،به مراتب سر سخت تر، و

در رسیدن به هدف خود لجوجتر و مصمم تر است.

 

سنگ، پشت اولین مانع جدی می ایستد.

اما آب. راه خود را به سمت دریا می یابد.

 

در زندگی، معنای واقعی سرسختی، استواری و مصمم بودن را، در دل نرمی و

گذشت باید جستجو کرد.

 

گاهی لازم است کوتاه بیایی

گاهی نمیتوان بخشید و گذشت.اما می توان چشمان را بست و عبور کرد

 

گاهی مجبور می شوی نادیده بگیری

گاهی نگاهت را به سمت دیگر بدوز که نبینی.

 

ولی با آگاهی و شناخت

آنگاه بخشیدن را خواهی آموخت.


از بزرگی پرسیدند آدرس امام زمان کجاست؟

کجا می شود حضرت را پیدا کرد؟

ایشان فرمودند:

 آدرس حضرت در قرآن کریم آیه آخر سوره قمر است که می فرماید:

هرجا که صدق و درستی باشد، هر جا که دغل کاری و فریب کاری نباشد، هرجا که یاد و ذکر پروردگار متعال باشد، امام زمان (ع) آنجا تشریف دارند.

 

به گمانم با این اشارات آدرس ایشان در یکی از کشورهای اسکاندیناوی است که دادگاه هایش به دلیل نبود پرونده و دعاوی حقوقی سالی یک روز باز است !

 

و نه در کشوری با نام اسلامی که به قول رئیس قوه قضائیه 15 میلیون پرونده در دادگاهها منتظر رسیدگی هستند. 

 قربون کلاس اخلاق؛ نماز جمعه؛ دعای کمیل؛ زیارت عاشورا؛ راهیان نور؛ محرم و صفر؛ ایام فاطمیه؛ پیاده روی کربلا؛ ماه رمضان؛ اعتکاف و.

 

خدا داند که چرا  این همه  اختلاس؛ ی؛ فاصله طبقاتی؛ پارتی بازی؛ بیکاری؛ فقر؛ بیماری و.

کجای کار می لنگه!!!!

 

خدا داند.

 

ای کاش.


در یکی از مجالس مرد جوانی از سقراط در خصوص رمز موفقیت پرسید. سقراط به مرد جوان گفت: فردا صبح به رودخانه بیایید. هر دو حاضر شدند. سقراط از مرد جوان خواست که همراه او وارد رودخانه شود. وقتی آن دو وارد رودخانه شدند. عمق آب تا زیر گردنشان رسید، اما سقراط با زیر آب بردن سر مرد جوان، او را شگفت زده کرد!

جوان تلاش می کرد تا خود را رها کند، سقراط قوی تر بود و مرد جوان را اندکی محکم نگاه داشته بود. ناگهان سقراط، سر مرد جوان را رها کرد. اولین کاری که مرد جوان انجام داد کشیدن نفسی عمیق بود. سقراط از او پرسید، در وضعیت زیر آب تنها چیزی که می خواستی چه بود؟ جوان پاسخ داد: هوا. سقراط گفت: این راز موفقیت است، اگر همانطور که هوا را می خواستی، در جستجوی موفقیت یا حقیقت هم باشی آن را بدست خواهی آورد.


همیشه همه ی کارهایشان را با عجله انجام داده اند، 
چای را داغ سر کشیدند، پشت ترافیک بوق را یکسره کردند،
 شب را با استرس خوابیدند و صبح را با عجله سمت کار دویدند
در پیاده رو به هم خوردند و بَد و بیراه گفتند.

برای آشنایی با جنس مخالفشان از ده سالگی آبدیده شدند، 
زود ازدواج کردند و زود هم پشیمان شدند.
آنقدر عجله کردند که وقتی رسیدند نفسی برایشان نمانده بود. 

مردم شهرم همیشه عجول بودند،
باور کنید انتهایش چیزی نیست،
وقتی به خودتان می رسید، درون آینه فقط یک مرد، یک زن با موهای جوگندمی نگاهتان میکند، عمر به قدر کافی تند می دود، 
شما آهسته راه بروید و به آرزوهایتان برسید.

به خودتان هر روز نگاه کنید و آدم ها را یواش یواش دوست بدارید،
چای را پای حرف های معشوقه ی دوست داشتنیِ تان سرد کنید، 
خیابان را باعشق قدم بزنید، شما هرگز به سن و سالِ الآنتان برنمی گردید.


ﺎﻫ ﺧﺪﺍ


ﺑﺎ ﺩﺳﺖِ ﺗﻮ
ﺩﺳﺖِ ﺩﺮ ﺑﻨﺪﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﻣﺮﺩ

ﺑﺎ ﺯﺑﺎﻥ ﺗﻮ،
ﺮﻩ ﺎﺭ ﺑﻨﺪﻩ ﺍ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﻨﺪ

ﺑﺎ ﺍﻧﻔﺎﻕ ﺗﻮ،
ﺮﺳﻨﻪ ﺍ ﺭﺍ ﺳﺮ ﻭ ﻋﺮﺎﻧ ﺭﺍ ﻣﻮﺷﺎﻧﺪ

ﺑﺎ ﻗﺪﻡ ﺗﻮ،
ﻣﺸﻠ ﺭﺍ ﺣﻞ ﻣﻨﺪ

 

ﻭﻗﺘ ﺩﺳﺘ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺎﺭ ﻣﺮ،
ﺑﺪﺍﻥ ﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺩﺳﺖِ ﺩﺮ ﺗﻮ،
ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﺧﺪﺍﺳﺖ !


یک بچه کوچیک بداخلاقی بود. پدرش به او یک کیسه پر از میخ و یک چکش داد و گفت هر وقت عصبانی شدی، یک میخ به دیوار روبرو بکوب.
»روز اول پسرک مجبور شد 37 میخ به دیوار روبرو بکوبد. در روزها و هفته ها ی بعد که پسرک توانست خلق و خوی خود را کنترل کند و کمتر عصبانی شود، تعداد میخهایی که به دیوار کوفته بود رفته رفته کمتر شد. پسرک متوجه شد که آسانتر آنست که

ادامه مطلب


ﺩﻭ ﺗﺎ ﺧﺎﻧﻢ ﺗﻮ ﻣﺤﻞ ﺎﺭﺷﻮﻥ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺻﺤﺒﺖ ﻣ‌ﺮﺩﻧﺪ.
ﺍﻭﻟ: ﺩﺸﺐ، ﺷﺐ ﺧﻠ ﺧﻮﺑ ﺑﺮﺍ ﻣﻦ ﺑﻮﺩ. ﺗﻮ ﻪ ﻃﻮﺭ؟»
ﺩﻭﻣ: ﻣﺎﻝ ﻣﻦ ﻪ ﻓﺎﺟﻌﻪ ﺑﻮﺩ. ﺷﻮﻫﺮﻡ ﻭﻗﺘ ﺭﺳﺪ ﺧﻮﻧﻪ ﻇﺮﻑ ﺳﻪ ﺩﻗﻘﻪ ﺷﺎﻡ ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺩﻭ ﺩﻗﻘﻪ ﺭﻓﺖ و افتاد رو تخت ﻭ ﺧﻮﺍﺑﺶ ﺑﺮﺩ. ﺑﻪ ﺗﻮ ﻪ ﺟﻮﺭ ﺬﺷﺖ؟»
ﺍﻭﻟ: ﺧﻠ ﺷﺎﻋﺮﺍﻧﻪ ﻭ ﺟﺎﻟﺐ ﺑﻮﺩ. ﺷﻮﻫﺮﻡ ﻭﻗﺘ ﺭﺳﺪ ﺧﻮﻧﻪ ﻔﺖ

ادامه مطلب


روزی پیامبر اکرم(ص) روی حصیری خوابید و آثار زبری حصیر بر بدن مبارکش ماند. عایشه از روی دلسوزی به حضرت عرض کرد یا رسول اللّه! کسری» و قیصر» (پادشاهان ایران و روم) کشورهای وسیعی را تحت سلطه خود دارند و از همه گونه نعمت دنیوی برخوردارند؛ ولی شما که پیامبر الهی هستید، از متاع دنیوی چیزی در اختیار ندارید؛ روی حصیر می‏خوابید و لباس ارزان قیمت می‏پوشید!  
 
پیامبر(ص) فرمود: عایشه! چه خیال می‏کنی! هر گاه من بخواهم، کوهها طلا می‏شوند و در اختیار من قرار می‏گیرند! روزی جبرئیل(ع) بر من نازل شد و کلید گنجینه ‏های جهان را در اختیار من گذاشت؛ امّا من نپذیرفتم!
آن‏گاه حضرت فرمود: ای عایشه! حصیر را بلند کن! او نیز سخن پیامبر(ص) را اطاعت کرد و با کمال شگفتی مشاهده نمود که در هر گوشه آن مقدار زیادی طلا است که یک مرد به تنهایی قدرت حمل آن را ندارد. سپس به عایشه فرمود: نگاه کن! و طلاها را از نزدیک مشاهده نما، امّا بدان که دنیا و تمام زیباییهای فریبنده و ظاهری آن از نظر خدای تعالی به اندازه بال پشه‏ ای ارزش و اعتبار ندارد.» 

 

 حلیه الاولیاء، ابو نعیم اصفهانی، ج 8، ص 138


ﻘﺪﺭ ﺩﺭ ﺷﺪﻥ ﺩﻟﻨﺸﻦ ﺍﺳﺖ.
ﺍﻦ ﻪ ﺎﻫ ﺩﻭﺳﺘ، ﻫﻤﺪﻣ، ﻫﻤﺮﺍﻫ ﺑﺎﺷﺪ،ﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻔﻬﻤﺪ. ﻭ ﺑﺪﺍﻧﺪ که ﺗﻮ ﻫﻤﺸﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﻋﺸﻖ ﺁﺭﺍﻡ ﻭ ﺻﺒﻮﺭ، ﻪ ﺎﻫ ﺑﺣﻮﺻﻠﻪ ﻣﺷﻮﺩ، ﺩﺍﺩ ﻭ ﻓﺮﺎﺩ ﺭﺍﻩ ﻣﺍﻧﺪﺍﺯﺩ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ﺑِﻬَﻢ ﻣﺭﺰﺩ، ﺍﻦ ﻪ ﺴ ﺑﺎﺷﺪ ﻪ ﺑﻔﻬﻤﺪ ﺑﺣﻮﺻﻠﻫﺎﺖ ﺍﺯ ﺩﻟﺘﻨﺳﺖ، ﺍﺯ ﺳﺮ ﺧﺴﺘ. ﻭ به ﺟﺎ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺷﺪﻥ ﻭ ﺍﺧﻢ ﺮﺩﻥ، ﺣﺮﻑﻫﺎﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻝ ﻧﺮﺩ ﻭ ﺑﺎ ﻣﺤﺒﺖ ﺁﺭﺍﻣﺖ ﻨﺪ، ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ ﺴ ﺑﺎﺷﺪ ﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺬﺮﺩ ﻭ ﻨﺎﺭﺕ ﺑﺎﺷﺪ. ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﺑﺪ ﻫﺎ ﻭ ﺑﺣﻮﺻﻠﻫﺎﺖ، ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﻋﺼﺎﺏ ﺧﻮﺭﺩﻫﺎ ﻭ ﻏﺮ ﺯﺩﻥﻫﺎﺖ ﻭ ﺎﺩﺵ ﻧﺮﻭﺩ ﻪ ﺗﻮ ﻫﻤﺎﻥ ﺧﻮﺏ ﻫﻤﺸ ﻫﺴﺘ، ﻪ ﻓﻘﻂ ﻤ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﻩ.

 


ما وقتی نگرانیم، مشکلات خودمان را خیلی بزرگ می بینیم در یک کلام چیزی که شما آن را مثل بزرگترین مشکل زندگی تان می بینید، تبدیل به خدای شما می شود.

اگر شما شب و روز نگران سلامتی تان هستید و نمی توانید بخوابید و دائم راجع به آن فکر می کنید آن بیماری را توی ذهن خود خیلی بزرگ کرده اید. به نفع خودتان است که نگرانی هایتان، بیماری و مشکلات اقتصادی تان را از تخت پادشاهی بردارید و خداوند را بر تخت پادشاهی بنشانید.

جول اوستین


وَلَوْ نَزَّلْنَا عَلَیْکَ کِتَابًا فِی قِرْطَاسٍ فَلَمَسُوهُ بِأَیْدِیهِمْ لَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هَٰذَا إِلَّا سِحْرٌ مُّبِینٌ

 

(حتّی) اگر ما نامه‌ای روی صفحه‌ای بر تو نازل کنیم، و (علاوه بر دیدن و خواندن،) آن را با دستهای خود لمس کنند، باز کافران می‌گویند: این، چیزی جز یک سحر آشکار نیست»!

 

 

مَّن یُصْرَفْ عَنْهُ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ وَذَٰلِکَ الْفَوْزُ الْمُبِینُ

 

آن کس که در آن روز، مجازات الهی به او نرسد، خداوند او را

ادامه مطلب


به گورستان گذر کن تا ببینی
                   
چه خوردند وچه پوشیدند وبردند


دو روزی زندگی کردند وآخر
                   
به هرحالی که بودندجان سپردند


طمع بسیار کردند مال دنیا
                    
ز روزی بیشتر هرگز نخوردند


همانانی که بودند نورچشمی
                   
تنش را در لحد محکم فشردند


اگر شاه وگدا،نادار و دارا
                    
اجل آمد نفس بگرفت ، مُردند!!


ناصرالدین شاه شیری داشت 
که هر هفته یک گوسفند جیره داشت
به شاه خبر دادند که چه نشسته‌ای که نگهبان شیر ، یک ران گوسفند را مید

شاه دستور داد نگهبانی مواظب اولی باشد. پس از مدتی آن دو با هم ساخت و پاخت کردند و علاوه بر اینکه هر دو ران را می‌یدند ، دل و جگرش را هم می‌خوردند . 
شاه خبردار شد و یکی از درباری‌ها را فرستاد که نگهبان آن دو باشد

این یکی چون درباری بود دو برابر آن دو برمی‌داشت
پس از مدتی به شاه خبر دادند : جناب شاه، شیر از گرسنگی دارد می‌میرد
جستجو کردند و دیدند که این سه با هم ساخته‌اند و همه اندام‌های گوسفند را می‌برند و شیر بیچاره فقط دنبه گوسفند برایش می‌ماند .

ناچار هر سه را کنار گذاشت و گفت :
اشتباه کردم که مرا
یک نگهبان بهتر از سه نگهبان بود


کسی که دربارۀ پول و دستمزدش زیاد اصرار نمی کند و خیال می کند دیگران انصاف دارند، احمق نیست، مناعت طبع دارد.

کسی که به موقع می آید و برای با کلاس بودن، عده ای را منتظر نمی گذارد، احمق نیست، منظم و محترم است.

کسی که برای حل مشکلات دیگران به آنها پول قرض می دهد یا ضامن وام آنها می شود و به دروغ نمی گوید که ندارم و گرفتارم، احمق نیست. کریم و جوانمرد است.

کسی که از معایب و کاستی های دیگران، در می گذرد و بدی ها را نادیده می گیرد، احمق نیست. شریف است.

کسی که در مقابل بی ادبی و بی شخصیتی دیگران با تواضع و محترمانه صحبت می کند و مانند آنها توهین و بد دهنی نمی کند، احمق نیست. مودب و باشخصیت است.

کسی که به حرف های پشت سرش زده میشود اهمیت نمی دهد, بی خبر نیست صبور و با گذشت است.

"انسان بودن هزینه سنگینی دارد"


ﺎﺩﺷﺎﻫ ﺗﺨﺘﻪ ﺳﻨ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻭﺳﻂ ﺟﺎﺩﻩ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺑﺮﺍ ﺍﻦﻪ ﻋﺲ ﺍﻟﻌﻤﻞ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﺒﻨﺪ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺟﺎ ﻣﺨﻔﺮﺩ. ﺑﻌﻀ ﺍﺯ ﺑﺎﺯﺭﺎﻧﺎﻥ ﻭ ﻧﺪﻤﺎﻥ ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪ ﺎﺩﺷﺎﻩ ﺑ ﺗﻔﺎﻭﺕ ﺍﺯﻨﺎﺭ ﺗﺨﺘﻪ ﺳﻨ ﻣ ﺬﺷﺘﻨﺪ. ﺑﺴﺎﺭ ﻫﻢ ﻏﺮﻭﻟﻨﺪ ﻣ ﺮﺩﻧﺪﻪ ﺍﻦ ﻪ ﺷﻬﺮ ﺍﺳﺖ ﻪﻧﻈﻢ ﻧﺪﺍﺭﺩ. ﺣﺎﻢ ﺍﻦ ﺷﻬﺮ ﻋﺠﺐ ﻣﺮﺩ ﺑ ﻋﺮﺿﻪ ﺍ ﺍﺳﺖ ﻭ. ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺍﻦ ﻫ ﺲ ﺗﺨﺘﻪ ﺳﻨ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻭﺳﻂ ﺑﺮ ﻧﻤﺩﺍﺷﺖ. ﻧﺰﺩ ﻏﺮﻭﺏ، ﺭﻭﺳﺘﺎ ﻪ ﺸﺘﺶ ﺑﺎﺭ ﻣﻮﻩ ﻭﺳﺒﺰﺠﺎﺕ ﺑﻮﺩ، ﻧﺰﺩ ﺳﻨ ﺷﺪ، ﺑﺎﺭﻫﺎﺶ ﺭﺍ ﺯﻣﻦﺬﺍﺷﺖ ﻭ ﺑﺎ ﻫﺮ ﺯﺣﻤﺘ ﺑﻮﺩ ﺗﺨﺘﻪ ﺳﻨ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻭﺳﻂ ﺟﺎﺩﻩﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻨﺎﺭ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ. ﻧﺎﻬﺎﻥ ﺴﻪ ﺍ ﺭﺍ ﺩﺪ ﻪ ﺯﺮ ﺗﺨﺘﻪ ﺳﻨ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻩ ﺷﺪﻩﺑﻮﺩ، ﺴﻪ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﺮﺩ ﻭ ﺩﺍﺧﻞ ﺁﻥ ﺳﻪ ﻫﺎ ﻃﻼ ﻭ ﺎﺩﺩﺍﺷﺖ ﺪﺍ ﺮﺩ. ﺎﺩﺷﺎﻩ ﺩﺭﺁﻥ ﺎﺩﺩﺍﺷﺖ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ: ﻫﺮ ﺳﺪ ﻭ ﻣﺎﻧﻌ ﻣ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺷﺎﻧﺲ ﺑﺮﺍ ﺗﻐﺮ ﺯﻧﺪﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ!! زندگی عمل کردن است. این شِکَر نیست که چای را شیرین میکند بلکه حرکت قاشق چای خوری است که باعث شیرین شدن چایی میشود.!

در بازی زندگی استاد تغییر باشیم.


گوش هایم را می گیرم! چشم هایم را می بندم! و زبانم را گاز می گیرم! ولی حریف افکارم نمی شوم!
چقدر دردناک است فهمیدن.!!!
خوش بحال عروسک آویزان به آینه ماشین،
تمام پستی بلندی زندگیش را فقط میرقصد.!!!
کاش زندگی از آخر به اول بود
پیر بدنیا می آمدیم
آنگاه در رخداد یک عشق

ادامه مطلب


انسانهای صادق به 
صداقت حرف هیچکس شک 
نمی کنند و حرفِ همه را باور دارند،

انسانهای دروغگو تقریبا 
حرف هیچکس را باور ندارند 
و معتقدند که همه دروغ می گویند.

انسانهای امیدوار همواره 
در حال امیدوار کردن دیگرانند، انسانهای
نا امید همیشه آیه یاس می خوانند.

انسانهای حسود همیشه فکر 
می کنند که همه به آنها حسادت می کنند.

انسانهای حیله گر معتقدند 
که همه مشغول توطئه هستند،

انسانهای شریف همه را 
شرافتمند می دانند.انسانهای بزرگوار
بیشترین کلامشان، تشکر از دیگران است

ذات خودت هرجور باشه با 
همون چشم بقیه رو میبینی. پس
به جای انتقاد اول ذاتت رو درست کن!


دو برادر بودند که یکی از آنها معتاد و دیگری مردی متشخص و موفق بود.

برای همه معما بود که چرا این دو برادر که هر دو در یک خانواده و با یک شرایط بزرگ شده اند، سرنوشتی متفاوت داشته اند؟ 

از برادرِ معتاد، علت را پرسیدند، پاسخ داد: 
علت اصلی شکست من، پدرم بوده است!
او هم یک معتاد بود
خانواده اش را کتک می زد و زندگی بدی داشت
چه توقعی از من دارید؟ من هم مانند او شده ام. 

از برادر موفق دلیل موفقیتش را پرسیدند. 
در کمال ناباوری او گفت: 
علت موفقیت من پدرم است!
من رفتار زشت و ناپسند پدرم با خانواده و زندگی اش را می دیدم و سعی کردم که از آن رفتارها درس بگیرم و کارهای شایسته ای جایگزین آن ها کنم. 

طرز نگاه هر کس به زندگی، دنیای او را می سازد.


یاد بگیریم از محبت دیشب پدر نگوییم
در حضور کسی که پدرش در آغوش خاک آرمیده است

یاد بگیریم از آغوش گرم مادر 
نگوییم در حضور کسی که 
مادرش را فقط در خواب میتواند ببیند 

یاد بگیریم اگر به وصال 
عشقمان رسیدیم، میان انبوه جمعیت 
کمی دستانش را آهسته تر بفشاریم،
شاید امروز صبح کسی در 
فراق عشقش چشم گشوده باشد 

یاد بگیریم اگر روزی از خنده 
فرزندمان به وجد آمدیم، شکرش 
را در تنهاییمان به جا آوریم 
نه وصف خنده اش را درجمع 
شاید کسی در حسرتش روزها را میگذراند

یاد بگیریم
آهسته تر بخندیم، شاید کسی 
غمی پنهان داردکه فقط خدا میداند!


لایق تو کسی نیست جز آنکسی که:

تو را انتخاب میکند نه امتحان .
تو را نگاه کند نه اینکه ببیند .
تو را حس کند نه اینکه لمست کند .
تو را بسازد نه اینکه بسوزاند .
تو را بیاراید نه اینکه بیازارد .
تو را بخنداند نه اینکه برنجاند .
تو را دوست بدارد و بدارد و بدارد .
ﺳﺎﺩﻩ ﺯﻧﺪ ﻦ ﺍﻣﺎ ﺳﺎﺩﻩ ﻋﺒﻮﺭ ﻧﻦ ﺍﺯ ﺩﻧﺎ ﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺒﺎﺭ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﺍﺵ ﻣ ﻨ !
ﺳﺎﺩﻩ ﺑﺎﺯﺮﺩ ﺍﻣﺎ ﻫﺮﺰ ﺑﺮﻧﺮﺩ ﺑﻪ ﺩﻧﺎ کسی که ﺑﻪ ﺯﺧﻢ ﺯﺩﻧﺖ ﻋﺎﺩﺕ ﺮﺩﻩ ﺣﺘ ﺍﺮ ﺷﺎﻫﺮ ﺣﺎﺗﺖ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﺳﺘﺎﻧﺶ ﺎﻓﺘ !
ﻭ ﺑﻪ ﺎﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ :
ﻫﺲ ﺍﺭﺯﺵ ﺷﺴﺘﻪ ﺷﺪﻥ ﺍﺭﺯﺵ ﻫﺎﺖ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﺩ …

"ﺎﻫ ﺧﻮﺩﺕ ﺯﻧﺪ ﻦ"


چرا بعد از عطسه الحمدلله میگوییم ؟!


علت گفتن الحمدلله بعد از عطسه اینست که ضربان قلب در هنگام عطسه متوقف میشود و سرعت عطسه 100کیلومتر در ساعت است و اگر به شدت عطسه کردی ممکن است استخوانی از استخوان هایت بشکند و اگر سعی کنی جلو عطسه را بگیری باعث میشود خون در گردن و سر برگردد و سپس باعث مرگ شود و اگر در هنگام عطسه چشم هایت را باز بگذاری ممکن است از حدقه بیرون بیاید!
و برای آگاهی در هنگام عطسه همه دستگاههای تنفسی و گوارشی و ادراری از کار می ایستد و قلب هم از کار می افتد رغم اینکه زمان عطسه بسیار کوتاه است و بعد آن به خواست خدای مهربان بدن به کار می افتد اگر خدا بخواهد که به کار افتد گویی هیچ اتفاقی نیفتاده است به همین دلیل الحمدلله میگوییم. میگوییم خدایا شکرت برای سلامتی  که به بدنم دادی و شکرت برای بیماری هایی که به من ندادی. خدا را شکر


سلام به تمامی خوانندگان قدیمی و جدید وبلاگ عاشق خدا
خوبید انشاالله؟
امروز میخوام در مورد یک جنبهء عشق باهاتون صحبت کنم اما قبل از اون.
عشق تفاسیر زیادی داره و بنا به تجربه افراد متفاوت هستش و خیلی ها از جمله بنده معتقدند که عشق واقعی رو خدا نسبت به مخلوقاتش داره و یا میتونم عشق پدر و مادرها رو نصبت به فرزندان رو مثال بزنم که اکثراً اون رو حس کردیم و حتی این عشق در بین حیوانات هم دیده میشه این ٢ نوع عشق رو میتونیم راحت احساس کنیم و به دست بیاریم چون خداوند بسیار مهربان و بخشنده است و مهر پدر و مادر (به لطف خدا) نصبت به فرزندانشون زیاده ولی سر صحبت من عشق از جانب همسران هستش.

ادامه مطلب


جان ماکسول  میگوید " 

به خاطر بسپار " . 
زندگی بدون چالش؛ 
مزرعه بدون حاصل است. 

تنها موجودی که با نشستن 
به موفقیت می رسد؛ مرغ است.

زندگی ما با " تولد" شروع نمی شود؛ 
با "تحول" آغاز میشود. 

لازم نیست "بزرگ " باشی 
تا "شروع کنی"، 
شروع کن تا بزرگ شوی .
 
 باد با چراغ خاموش کاری ندارد

 اگر در سختی هستی بدان که روشنی.


فقیری به ثروتمندی گفت:
اگر من در خانه ی تو بمیرم، با من چه می کنی؟

ثروتمند گفت:
تو را کفن میکنم و به گور می سپارم.

فقیر گفت: 
امروز که هنوز هم زنده ام، مرا پیراهن بپوشان، و چون مُردم، بی کفن مرا به خاک بسپار

حکایت بالا حکایت بسیاری از ماست؛ 

که تا زنده ایم قدر یکدیگر را نمیدانیم ولی بعد از مردن هم، میخواهیم برای یکدیگر سنگ تمام بگذاریم.


شاید شما هم مثل من تعجب کنید اگر بدانید ده حقیقت علمی مهمی که در قرن اخیر کشف شده است, قرآن 1400سال پیش از آن پرده برداشته است

 

ویژگی منحصر به فرد دوران ما این است که به عصر فضا نامگذاری شده است زیرا انسان توانسته است بسیاری از حقایق خیره کننده جهان خلقت را کشف کند و نوع نگاه ما را به جهان پیرامون خود تغییر دهد. عجیب آنکه که می بینیم این حقایق به طور واضح در کتابی که قبل از 1400سال پیش نازل شده است, بیان شده است. آن هم در دورانی که علم نجوم چیزی جز طالع بینی,فریب, خرافه و افسانه نبود.

خداوند بزرگ این حقایق علمی را در کتابش نهاده است تا راهنمای کسانی باشد که در حقانیت آن تردید دارند تا به واسطه آن نور حق و عظمت رسالت اسلام را دریابند. از مهمترین این حقایق علمی عبارتند از:

 

1- چگونگی آغاز جهان خلقت

 از مهمترین اکتشافات دانشنمدان در قرن بیستم بی اعتبار ساختن اندیشه ازلی و ابدی بودن جهان است؛ آنان با دلایل متقن علمی ثابت کرده اند که آفرینش جهان با یک انفجار مهیب آغاز شده است که از آن به "انفجار بزرگ" یاد می کنند. تحقیقات همچنان درباره

ادامه مطلب


در آیه ۷ سوره مبارکه نبأ آمده است:

 

وَالْجِبَالَ أَوْتَادًا»

وکوهها را (چون) میخ‌هایى نگذاشتیم؟»

 

اوْتَاد» جمع وتد» به معنای میخ است.

خدای سبحان در زمین ظاهری کوه‌ها را به عنوان میخ قرار داده تا از تزل زمین (مواد مذاب و زمین لرزه) جلوگیری کند با توجه به اینکه بین خلقت کوه و قطره آب برای حضرت حق تفاوتی نیست مفسرین می‌گویند: جزییات و کلیاتی که در زندگی افراد وجود دارد همه و همه کار خداست و همان‌گونه که زمین ظاهری را با کوه‌ها حفظ کرده زمین وجودی انسان را به گونه‌ایی قرار داده که از انحراف حفظ شود.

انسان در فطرت وجودی خویش افراط و تفریط و انحرافی ندارد به این معنا که نه چنان است که تمام گرایش‌های او صرفاً به سوی عالم ماده باشد و نه صرفاً به سوی عالم معنا، و او با انتخاب خود می‌تواند در همین اعتدال حرکت کند یا آنکه به سوی یکی از این دو، گرایش بیشتری پیدا کند.


سر تا پایم را خلاصه کنند می شوم "مشتی خاک"
که ممکن بود "خشتی" باشد در دیوار یک خانه
یا "سنگی" در دامان یک کوه
یا قدری "سنگ ریزه" در انتهای یک اقیانوس
شاید "خاکی" از گلدان‌
یا حتی "غباری" بر پنجره
اما مرا از این میان برگزیدند : برای " نهایت"  برای " شرافت"  برای " انسانیت" 
و پروردگارم بزرگوارانه اجازه ام داد برای : " نفس کشیدن "  " دیدن "  " شنیدن "  " فهمیدن "
و ارزنده ام کرد بابت نفسی که در من دمید
من منتخب گشته ام : برای " قرب "  برای " رجعت "  برای " سعادت "
من مشتی از خاکم که خدایم اجازه ام داده: به" انتخاب " به " تغییر "  به " شوریدن "  به " محبت "

 

وای بر من اگر قدر ندانم…
 


گویند پدر و پسر را نزد حاکم بردند که چوب بزنند اول پدر را بر زمین انداخته و صد چوب زدند آه نکرد و دم نزد. 

بعد از آن پسرش را انداخته و چون یک چوب زدند پدرش آغاز ناله و فریاد کرد حاکم گفت : تو صد چوب خوردی و دم نزدی به یک چوب که پسرت خورد این ناله و فریاد چیست؟» 

گفت: آن چوبها که بر تن می‌ آمد تحمل میکردم اکنون که بر جگرم می‌آید تحمل ندارم»


وقتی دائم بگویى گرفتارم،
هیچ وقت آزاد نمیشوى،
وقتی دائم بگویى وقت ندارم،
هیچوقت زمان پیدا نمی کنی،
وقتی دائم بگویى فردا انجامش میدهم، آن فردای تو هیچ وقت نمیاید!

وقتی صبحهااز خواب بیدار میشویم دوانتخاب داریم:
برگردیم بخوابیم و رویا ببینیم،
یا بیدار شویم و رویاهایمان را دنبال کنیم.
انتخاب با شماست!

خوب زندگی کن
هیچوقت شخصیت خودت رو

ادامه مطلب


ی مرتبا به دهکده ای میزد، 
ﺭﻭﺯ ﻪ ﺭﺩﺎ ﺑﻪ ﺟﺎ ﻣﺎﻧﺪﻩ، ﺷﺒﻴﻪ ﻤﻪ ﻫﺎ ﺪﺧﺪﺍ ﺑﻮﺩ گفت: ﺩﺯﺩ، ﻤﻪ ﻫﺎ ﺪﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺩﺯﺩﺪﻩ، 
ﺩﺮ ﻔﺖ: ﻤﻪ ﻫﺎﺵ ﺷﺒﻪ ﻤﻪ ﺪﺧﺪﺍ ﺑﻮﺩﻩ. 
ﻫﺮﺴ ﺑﻪ ﻃﺮﻘ ﻭﺍﻗﻌﺖ ﺭﺍ ﺗﻮﺟﻪ ﻣﺮﺩ. 


ﺩﻮﺍﻧﻪ ﺍ ﻓﺮﺎﺩ ﺑﺮﺁﻭﺭﺩ: ﻪ ﻣﺮﺩﻡ؛ ﺩﺯﺩ، ﺧﻮﺩ ﺪﺧﺪﺍﺳﺖ! 
ﻣﺮﺩﻡ ﻮﺯﺧﻨﺪ ﺯﺩﻥ ﻭ ﻔﺘﻨﺪ: ﺪﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺩﻝ ﻧﺮ، ﻣﺠﻨﻮﻥ ﺍﺳﺖ ﺩﻮﺍﻧﻪ ﺍﺳﺖ، ﻭﻟ ﻓﻘﻂ ﺪﺧﺪﺍ ﻓﻬﻤﺪ ﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﻋﺎﻗﻞ ﺁﺑﺎﺩ ﺍﻭﺳﺖ.
ﺍﺯ ﻓﺮﺩﺍ ﺁﻥ ﺭﻭﺯﺴ ﺁﻥ ﻣﺠﻨﻮﻥ ﺭﺍ ﻧﺪﺪ. ﻭقتی ﺍﺣﻮﺍﻟﺶ ﺭﺍ ﺟﻮﺎ می ﺷﺪﻧﺪ ﺪﺧﺪﺍ ﻣﻔﺖ: ﺩﺯﺩ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺸﺘﻪ ﺍﺳﺖ.
ﺪﺧﺪﺍ ﻭﺍﻗﻌﺖ ﺭﺍ ﻔﺖ ﻭﻟ ﺩﺭ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﻭﺍﻗﻌﺖ، ﻓﺮﺳﻨﻬﺎ ﻓﺎﺻﻠﻪﺩﺍﺷﺖ! ﺷﺎﺪ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﻣﺠﻨﻮﻥ ﻣﺘﺮﺳﺪﻧﺪ، ﻮﻥ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺁﺑﺎﺩ، ﺩﺍﻧﺴﺘﻦ، ﺑﻬﺎﻳﺶ ﺳﻨﻦ ﻭﻟ ﻧﺎﺩﺍﻧ، ﺍﻧﻌﺎمش مرگ بود.


باد به آفتاب گفت: من از تو قوی ترم، آن پیرمرد را می بینی؟ شرط می بندم زودتر از تو کُتش را از تنش در می آورم. 

آفتاب در پشت ابر پنهان شد و باد شروع به وزیدن گرفت. هرچه باد شدیدتر می شد پیرمرد کت را محکمتر به خود می پیچید. سرانجام باد تسلیم شد. 

آفتاب از پس ابر بیرون آمد و با ملایمت بر پیرمرد تبسم کرد و طولی نکشید که پیرمرد از گرما عرق کرد و کتش را از تن درآورد. 

آفتاب گفت: محبت قوی تر از خشم است. در مسیر زندگی گرمای مهربانی و تبسم از طوفان خشم و جنگ، راهگشاتر است.


زنبور هیچ‌گاه تخریب نمی‌کند. 
آنچه را که نیاز دارد جمع آوری می‌کند
 اما به روشی استادانه و با چنان مهارتی که شکل گل کاملا دست نخورده باقی بماند.

به‌گونه‌ای زندگی کن که به هیچ‌کس آسیب نرسانی.
سازنده، ملاحظه‌گر و هنرمندانه زندگی کن. 

با حساسیت و ظرافت زندگی کن و هیچ‌گاه دلبسته نشو.
از تجارب زندگی لذت ببر. از تمام گل‌های زندگی لذت ببر.
اما حرکت کن و در هیچ جایی توقف نکن
 تا به خدا برسی .


 1_ کار سختی که تو داری :
 *آرزوی هر بیکاری است .

 2_ فرزند لجبازی که تو داری: *آرزوی هر کسی است که بچه دار نمیشوند

 3_ خانه ی کوچکی که تو داری:
 *آرزوی هر کرایه نشینی است .

 4_ و دارایی کم تو:
 *آرزوی هر قرض داری  است 

 5_ سلامتی تو:
 *آرزوی هر مریضی است .

 6_ لبخند تو:
 *آرزوی هر مصیبت دیده ای است

 7_ پوشیده ماندن گناهانت:
 *آرزوی هر کسی است که گناهش فاش شده است
   می گویند ای کاش گناهمان فاش نشده بود و دیگر انجامش نمی دادیم

۸- *حتی گناه نکردنت آرزوی بعضی از گناهکاران است ، می گویند ای کاش ما هم می توانستیم دست از گناه برداریم .
*و تو خیلی چیزها داری که مردم آرزویش را دارند !!

 *بیشتر به داشته هایت بیندیش تا نداشته هایت و بخاطرشان خدا را شکر کن*


فکر را پَر بدهید
و نترسید که از سقف عقیده برود بالاتر
فکر باید بپرد
برسد تا سر کوه تردید
و ببیند که میان افق باورها
کفر و ایمان چه به هم نزدیکند
"فکر اگر پَر بکشد"
جای این توپ و تفنگ، اینهمه جنگ
سینه ها دشت محبت گردد
دستها مزرع گلهای قشنگ
"فکر اگر پر بکشد"
هیچکس کافر و ننگ و نجس و مشرک نیست
همه پاکیم و رها.

نیما یوشیج


خدای من 
در هر ثانیه ای که میگذرد
بی شمار نعمت بر من ارزانی میکنی
تپش قلب ، دم و بازدم
دیدن ،شنیدن ، لمس کردن
نبض زدن ها، پلک زدن ، فکر کردن و.
نعمت های بیشماری که ازشمردن آن ناتوانم
و من چقدر بی تفاوت میگذرم
و مدام از نداشته هایم پیش تو گله و شکایت میکنم
خدایا برای ناشکری ها و کم طاقتی هایم
برای فراموشکاری ها و بی توجهی هایم
مرا ببخش 
خداوندا
به دل نگیر اگر گاهی
زبانم از شکرت باز می ایستد 
کم می آورد 
در برابر بزرگی ات

ای مهربانترین مهربان ها
ﺑﻬﺘﺮﻦ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﺍی ما ﻣﻘدر فرما

آمین


روزی بهلول در حالی که داشت از کوچه ای می گذشت شنید که استادی به شاگردانش می گوید :

من امام صادق (ع) را قبول دارم اما در سه مورد با او کاملا مخالفم !

یک اینکه می گوید :

خداوند دیده نمی شود

پس اگر دیده نمی شود وجود هم ندارد

دوم می گوید :

خدا شیطان را

ادامه مطلب


خداوند عزوجل در آیه 44 سوره اسراء می فرماید: (تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَوَاتُ السَّبْعُ وَالْأَرْضُ وَمَنْ فِیهِنَّ وَإِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَکِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ إِنَّهُ کَانَ حَلِیمًا غَفُورًا) " آسمانهای هفتگانه و زمین و همه کسانی که در آنها هستند، همه تسبیح او را می گویند، هر موجودی تسبیح و حمد او را می گوید ولی شما تسبیح آنها را نمی فهمید. او بردبار و آمرزنده است. " این آیات مبارک ما را با مسئله ای آشنا می کند که آن را درک نمی کنیم، اما وجود دارد و ما همچون مؤمنان به هر آنچه که در کتاب خدا آمده است، ایمان داریم. اما چگونه می توان کسی را که به این کتاب آسمانی ایمان ندارد، قانع کنیم؟

کسی که در این آیه تأمل کند در می یابد که

ادامه مطلب


پرسشهای بسیاری در مورد اعجاز عددی در قرآن به ما می رسد مانند: صحت این شماره ها تا چه حداست؟ فایده ی این علم چیست؟ آیا این فقط نوعی زحمت زیادی و فریب و دروغ است؟ چگونه کلمات قرآنی و حروفش را می شمارند؟ . در این نوشته جوابهای خوبی إن شاءالله خواهى یافت.

از همان   19 سال قبل  که رشاد خلیفه را ترک نمودیم در حالیکه  در دفتر کارش در آمریکا کشته یافته شد ،  سؤالها در مورد شگفتی های عددی قرآنی ادامه دارد بدون اینکه کسی یافته شود که جواب خوبی برای آنها بیاورد.

رشاد خلیفه درحالی رفت که بار سنگینی بعد از خودش رها کرده بود و کسی هم میل حمل کردن این بار را نمی یافت!

این بار ، درحقیقت مجموعه ی سنگینی از پرسشها بود، روزانه سؤالاتى در مورد

ادامه مطلب


در این مقاله به صدای مورچه‌ای گوش می دهیم که یکی از دانشمندان بعد از یک عملکرد طولانی ضبط کرده است و نتیجه تحقیق این بود که مورچه واقعاً سخن می گوید و صدای آن به صورت ارتعاشات صوتی به نظر می آید که برای ضبط این ارتعاشات نیاز به دستگاههای بسیار دقیق داریم.

دکتر Robert Hickling سالهای زیادی ات را تحت نظر گرفت و صدای که از آنها صادر می شود را ضبط کرد. و این امر هنگامی آشکار شد که صدای مورچه را ضبط کرد و نتیجه این بود که رد مورچه را در زمینهای کشاورزی از طریق صدایش می‌توان پیدا کرد و چیزی که باعث حیرت این دانشمند شد این بود که نوع صداهایی که یک مورچه نسبت مورچه ای دیگر وقتی نسبت به مکان و موقعیت مورچه‌ها فرق می‌کرد.

در این جهان 12 هزار گونه مورچه وجود دارد و تعداد مورچه ها نسبت به تعداد انسانها چند برابر می باشد. به همین دلیل

ادامه مطلب


امروزه دانشمندان به این نتیجه رسیدند که یک مغز در درون قلب وجود دارد که دارای 20000 سلول عصبی است. یعنی همان مغز که در درون قلب است و به مغز فرمان می دهد. به همین دلیل است که خداوند قلب را وسیله‌ای برای تفکر آفریده است است و می‌فرماید:

"چرا در روی زمین سیر نمی کنند تا دارای قلبهایی باشند که با آنها تعقل کنند و گوشهایی که با آنها بشنوند زیرا چشمها نابینا نمی شوند لکن قلبهایی که در سینه ها هستند نابینا می شوند".

(سوره حج – آیه 46)

 

 

این آیه نشان می‌دهد که قلب هم فکر می‌کند هم فرمان می‌دهد و هم درک می کند و عجیب این است که دانشمندان به تازگی به این موضوع پی برده اند که قلب و درک و تف با هم ارتباط نزدیکی دراند. همانا خدا پاک و منزه است.

 

منبع: بقلم عبد الدائم الکحیل


فرض می کنیم، بچه ای لیوانش را بیندازد و بشکند.

در خانواده های آشفته این حادثه ممکن است منجر به سخنرانی، خوردن سیلی و شاید تبعید کردن بچه با چشمان اشکی به اطاقش شود.
ولی در خانواده بالنده ، به احتمال زیاد یک نفر خواهد گفت : 
پسرم لیوانت شکست ؟ 
ببینم انگشتت را هم بریده ای ؟ 
من برایت یک چسب زخم می آورم ، بعد برو جارو بیاور و تکه های شکسته را جمع کن .

خانواده ی بالنده میداند زندگی آدمی و احساسات بشری و تاثیر آن روی آینده ی کودک از هر چیز دیگر مهمتر است .


وقتی آدما به هیچ صراطی مستقیم نیستن
تو هم یه جوری باش
که نه محبت زیادیت بزنه زیر دلشون
نه نامهربونیت بشینه تو ذهنشون
یه جوری باش، اونجوری که دلت می خواد
عاشق شو
اما عاشق چیزای قشنگ
دلتو یه جا اسیر نکن
عشق، که فقط عشق زن و مرد نیست
دور و برتو خوب نگاه کنی
می بینی خیلی چیزا هست واسه دوست داشتن
فقط یادت باشه
همیشه مغزتو با دلت تنظیم کن
خودتو با خودت نه با هیچ کس
که اگه غیر از این باشه بازم یه جای کار می لنگه

خوشبختیو هیچ کس به هیچ کس نمی ده جز خودت
اگه حواست به خودت باشه و قدر خودتو بدونی
همیشه خوشحالیو خوشبخت.


همسرت رو سه جا میتونی بشناسی:

۱. ﺗﻮی ﺟﻤﻌ ﻪ ﺟﻨﺲ ﻣﺨﺎلفش ﺑﺎﺷﻪ
۲. ﺗﻮی ﺟﺎ ﻪ خونواده اش باشند
۳. توی جمعی که بهترین دوستاش هستند

ﺍﻪ ﺗﻮی ﺍﻦ 3 ﺟﺎ تنها نموندی
بهترین دوستت هست!

اما یه حالت چهارم ھم تبصره میزنیم:
توی شادی هاش یه قدم برو عقب و چیزی نگو.
اگه خودش جاتو خالی دید و صدات کرد مطمئن باش بهترین همراه هست برات.

کسی میگفت:
وقتی مردان حرمت مرد بودنشان را بدانند و ن شوکت زن بودنشان را مردان همیشه مرد میمانند و ن همیشه زن و آنگاه هر روز ، نه روز زن و نه روز مرد بلکه روز انسان است

 

الهی قمشه ای


خیلی وقتها به امتحان دیکته فکر می کنم، اولین امتحانی که در کودکی با آن روبرو شدم.

چه امتحان سخت و بی انصافانه ای بود.
امتحانی که در آن، نادانسته های کودکی بی دفاع، مورد قضاوت بی رحمانه دانسته های معلم قرار می گرفت.
امتحانی که در آن با غلط هایم قضاوت می شدم نه با درست هایم.
اگر دهها صفحه هم درست می نوشتم، معلم به سادگی از کنار آنها می گذشت اما به محض دیدن اولین غلط دور آن را با خودکار قرمز جوری خط می کشید که درست هایم رنگ می باخت. جوری که در برگه امتحانم آنچه خود نمایی می کرد غلط هایم بود.
دیگر برای خودم هم عادی شده بود که آنچه مهم است داشته ها و توانایی هایم نیست بلکه نداشته ها و ضعف هایم است.
آن روزها نمی دانستم که گرچه نوشتن را می آموزم اما .
بعدها وقتی به برادر کوچکترم دیکته می گفتم همان گونه قضاوت کردم که با من شد وحتی بدتر.
آنقدر سخت دیکته می گفتم و آنقدر ادامه می دادم تا دور غلط های برادرم خط بکشم.
نمی دانم قضاوتهای غلط با ما چه کرد که امروز از کنار صفحه صفحه مهربانی دیگران می گذریم اما با دیدن کوچکترین خطا چنان دورش خط می کشیم که ثابت کنیم تو همانی که نمی دانی، که نمی توانی.
کاش آن روزها معلمم، چیز مهمتری از نوشتن به من می آموخت.
این روز ها خیلی سعی می کنم دور غلطهای دیگران خط نکشم.
این روز ها خیلی سعی می کنم که وقتی به دیگران می اندیشم خوبیهاشان را ورق ورق مرور کنم.
کاش بچه هایمان مثل ما قضاوت نشوند.


اینکه کسى ریا میکند!
اینکه کسى تمامِ سال را گناه میکند و 
این ایام رخت سیاه بر تن میکند!
اینکه کسى با چه نیتى،
با چه پوششى،
با چه آرایشى،
در مراسم عزادارى شرکت میکند!
به من و شما هیچ ربطى ندارد
هیچکدام ما،
از دلِ آدمها خبر نداریم
همه ى ما در نهایت،
در چند وجب خاک آرام میگیریم
همه ى ما در نهایت،
خودمانیم که پاسخگوى اعمالمان هستیم
"لطفاً کاسه ى داغ تر از آش نشویم"


گفتم: ﻋﺒﺎﺱ ﺁﻗﺎ ﺑﺎ ﺍﻦ ﺩﺭﺁﻣﺪﺕ ﺯﻧﺪﺖ ﻣﺮﺧﻪ؟
ﻔﺖ : ﺧﺪﺍ ﺭﻭ ﺷﺮ ، ﻢ ﻭﺑﺶ ﻣﺴﺎﺯﻢ . ﺧﺪﺍ ﺧﻮﺩﺵ
ﻣﺮﺳﻮﻧﻪ .
ﻔﺘﻢ : ﺣﺎﻻ ﻣﺎ ﺩﻪ ﻏﺮﺒﻪ ﺷﺪﻢ ﻟﻮ ﻧﻤﺪ !؟
ﻔﺖ : ﻧﻪ ﻪ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﻗﻨﺎﻋﺖ ﻣﻨﻢ ﺎﻫ ﺍﻭﻗﺎﺕ ﻫﻢ
ﺎﺭ ﺩﻪ ﺍ ﺟﻮﺭ ﺑﺸﻪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﺪﻡ ، ﺧﺪﺍ ﺑﺰﺭﻪ
ﻧﻤﺬﺍﺭﻩ ﺩﺳﺖ ﺧﺎﻟ ﺑﻤﻮﻧﻢ .
ﻔﺘﻢ : ﻧﻪ . ﺭﺍﺳﺘﺸﻮ ﺑﻮ
ﻔﺖ : ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﻢ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﻪ ﺟﻮﺭ ﺣﻞ ﺷﺪﻩ . ﺧﺪﺍ
ﺭﺯﺍﻗﻪ ، ﻣﺮﺳﻮﻧﻪ .
ﻔﺘﻢ : ﺍ ﺑﺎﺑﺎ ﻣﺎ ﻧﺎﻣﺤﺮﻡ ﻧﺴﺘﻢ . ﺭﺍﺳﺘﺸﻮ ﺑﻮ
ﺩﻪ !
ﻔﺖ : ﺗﻮﻓﺮﻦ ﻪ ﺗﺎﺟﺮ ﺗﻮ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻫﺴﺖ
ﻫﺮ ﻣﺎﻩ ﻪ ﻣﻘﺪﺍﺭ ﻮﻝ ﺑﺮﺍﻡ ﻣﺎﺭﻩ ﻤ ﺧﺮﺟﻢ ﺑﺎﺷﻪ .
ﻔﺘﻢ : ﺁﻫﺎﻥ . ﻧﺎﻗﻼ ﺩﺪ ﻔﺘﻢ . ﺣﺎﻻ ﺷﺪ ﻪ ﺰ .
ﺮﺍ ﺍﺯ ﺍﻭﻝ ﺭﺍﺳﺘﺸﻮ ﻧﻤ؟
ﻔﺖ : ﺑ ﺍﻧﺼﺎﻑ ﺳﻪ ﺑﺎﺭ ﻔﺘﻢ ﺧﺪﺍ ﻣﺮﺳﻮﻧﻪ ﺑﺎﻭﺭ
ﻧﺮﺩ ﺑﺎﺭ ﻔﺘﻢ ﻪ تاجر ﻣﺮﺳﻮﻧﻪ ﺑﺎﻭﺭ
ﺮﺩ .
ﻌﻨ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﻪ تاجر ﺶ ﺗﻮ ﺍﻋﺘﺒﺎﺭ
ﻧﺪﺍﺭﻩ ! ؟
ﻫ ﺳﺠﺪﻩ ﻣﻨﻡ ﻭﻟ ﻫﻨﻮﺯﺧﻮﺏ ﺑﺎﻭﺭﻧﺪﺍﺭﻢ ﻪ
ﺍﻭﻥ ﺑﺎﻻﻫﺴﺖ ﻪ ﺣﻮﺍﺳﺶ ﺑﻪ ﻣﺎﺳﺖ
ﺗﺎﺍﻦ ﺷ ﺑﻪ ﻘﻦ ﻧﺮﺳﻪ ﻫﻤﻪ ﺧﺪﺍﺕ ﻣﺸﻦ ﺍﻻ
ﺧﺪﺍ .

ﺣﺎﺝ ﺍﺳﻤﺎﻋﻞ ﺩﻭﻻﺑ (ﺭﻩ)


الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ثُمَّ لَا یُتْبِعُونَ مَا أَنفَقُوا مَنًّا وَلَا أَذًى لَّهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ

کسانی که اموال خود را در راه خدا انفاق می‌کنند، سپس به دنبال انفاقی که کرده‌اند، منت نمی‌گذارند و آزاری نمی‌رسانند، پاداش آنها نزد پروردگارشان (محفوظ) است؛ و نه ترسی دارند، و نه غمگین می‌شوند.

 

تفسیر صوتی آیه 262 سوره بقره از استاد قرائتی


ﺩﺳﺖ ﻭ ــﺎ ﺮ ﺑﺸﻨﺪ

ﺑﺎ ﻧﺴﺨﻪ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ

 

ﺸﻢ ﺮﻳﺎﻥ ﻫﻢ ﺩﻣﻲ

ﺑﺎ ﺑﻮﺳﻪ ﺧﻨﺪﺍﻥ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ

 

ﺳﻴــﻞ ﺑــﺎﺭﺍﻥ ــــﺮ ﺑﺒــــﺎﺭﺩ ﺍﺯ ﺻﻮﺭﺗﻲ !! ﻏــﻢ ﻣﺨـــﻮﺭ ﺑﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﺍﻱ ﺍﺯ ﺩﻳﺪﻩ ﻨﻬﺎﻥ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ

ﻣﺨﺘﺼــــﺮ ــﻮﻳﻢ ﺍـــﺮ ﻭﻳــﺮﺍﻥ ﺷـﻮﺩ ﺎﺷﺎﻧﻪ ﺍﻱ !! ﺟــﺎﻱ ﻫــﺮ ﻭﻳــﺮﺍﻧﻪ ﺍﻱ ﺎﺧــﻲ ﻧﻤﺎﻳـﺎﻥ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ

ﺍﻱ ﺧــﺪﺍ ،،،،، ﻫــﺮﺰ ﻧﺒﻴﻨـــﻢ ﺑﺸــﻨﺪ ﻗﻠـــﺐ ﺴﻲ

ﺩﻝ ﺷﺴﺘﻪ  ﺑﺎطﻨﺶ.  ﺍﺯ ﺭﻳﺸـﻪ ﻭﻳـــﺮﺍﻥ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ.!


سلام خدمت خواننده های محترم وبلاگ عاشق خدا

اینبار میخوام واستون عکس نوشته های اسرار آفرینش رو بفرستم که در یکی از کانال های سوروش دانلود کردم و در 2 پوشه واسه شما میزارم دانلود کنید.

آدرس کانال در سوروش: asrarafarinesh@

 

دانلود پوشه اول

 

دانلود پوشه دوم


الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُم بِاللَّیْلِ وَالنَّهَارِ سِرًّا وَعَلَانِیَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ

 

آنها که اموال خود را، شب و روز، پنهان و آشکار، انفاق می‌کنند، مزدشان نزد پروردگارشان است؛ نه ترسی بر آنهاست، و نه غمگین می‌شوند.

 

تفسیر صوتی آیه 274 سوره بقره از استاد قرائتی


در زمان نازل شدن قرآن کسی از وجود این لایه خبری نداشت، این لایه نازک که زمین را دربرگرفته و توسط آن می توان آسمان را آبی و خورشید را درخشانتر و روشنی روز را ببینیم. (این لایه که جزئی از جو زمین را احاطه کرده است) هنگامی که خورشید طلوع می کند این لایه از روز، خورشید را به ما واضح تر و نمایان تر نشان می دهد. این همان خورشیدی است که در بیرون از کره زمین تاریکی از طرف آن را دربرگرفته است.

ولی اگر ما بر کره ماه بایستیم، چه چیزی را خواهیم دید؟

هنگامی که خورشید طلوع می کند، حتی اگر زمان در وسط روز باشد  آن را به صورت یک ستاره کوچک می بینیم چرا که آن لایه نازک احاطه شده

ادامه مطلب


استرالیا قصد دارد در حیطه فعالیتهای هفته علوم ملی یک نامه به فضا بفرستد. شبکه استرالیایی ABC اعلام کرد که این نامه را به سیاره "گلیس 581d"، شبیه ترین سیاره به سیاره ما. زمین می فرستد.

گفته می شود این سیاره درآوریل/نیسان2007 میلادی کشف شده است. حجم این سیاره 8برابر زمین است وحدود 20 سال نوری با ما فاصله دارد.

 طرح قضیه فرستادن این نامه فضایی بااستقبال بی نظیری روبرو شد. تا آن جا تعداد بازدید کنندگان از سایت  Hello From Earth "سلامی از سوی زمین" در دقایق اولیه راه اندازی به بیش از 26 هزار نفر رسید وباعث شد این سایت به علت حجم بالا بسته شود.

 

 

این تصویر کهکشان ماست که بین صد ملیارد خورشید زندگی می کنیم این همه اش نیست. اینجا ماده تاریک موجود در فضاوآنجا غبار آُسمانی این طرف فضاهای خالی سیاه. ستارگان طارق (کوبنده)و. . دانشمندان تعداد سیاره های کهکشان ما را یک ملیاد سیاره تخمین می زنند. حال ای انسان بنگر که در مقابل عظمت پروردگار تبارک وتعالی چقدر کوچک هستی!‌(فما غرّک بربک الکریم).

 ویلسون دی سیلفا. پژوهشگر وسخنگوی این طرح می گوید: باوجود این که این نامه با سرعت نور یعنی 300هزار کیلومتر در ثانیه حرکت خواهد کرد 20 سال طول خواهد کشید تا به مقصد برسد. یعنی این نامه

ادامه مطلب


ﺧﻮﻧﻪ ﺍﻭﻧﺠﺎﻳﻰ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﻳﻪ ﺬﻳﺮﺍﻳﻰ ﺻﺪ ﻣﺘﺮﻯ ﻭ ﻬﺎﺭ ﺗﺎ ﺍﺗﺎﻕ ﺧﻮﺍﺏ ﻭ ﻛﻠﻰ ﺍﻣﻜﺎﻧﺎﺕ ﺩﻳﻪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ.
ﺧﻮﻧﻪ ﻳﻌﻨﻰ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻭ ﺩﺭک ﻣﺘﻘﺎﺑﻞ»
ﺧﻮﻧﻪ ﻳﻌﻨﻰ ﺟﺎﻳﻰ ﻛﻪ ﻭﻗﺘﻰ ﺑﻬﺶ ﻓﻜﺮ ﻣﻴﻜﻨﻰ ﻳﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﻴﺎﺩ ﺭﻭ ﻟﺒﺎﺕ»
ﺧﻮﻧﻪ ﻳﻌﻨﻰ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻭ ﺍﻣﻨﻴﺖ»
ﺧﻮﻧﻪ ﻳﻌﻨﻰ ﻳﻪ ﺍﺳﺘﻜﺎﻥ ﺎﻯ ﺮﻡ ﺩﺭ ﻛﻨﺎﺭ ﻛﺴﺎﻧ ﻛﻪ ﺩﻭﺳﺘﺸﻮﻥ ﺩﺍﺭﻯ»
ﺧﻮﻧﻪ ﻳﻌﻨﻰ ﻓﻀﺎﻳﻰ ﺧﺎﻟﻰ ﺍﺯ ﺧﺸﻢ،
ﺧﺎﻟﻰ ﺍﺯ ﺩﻭﺩ و ﺧﺎﻟﻰ ﺍﺯ ﺍﺳﺘﺮﺱ»
ﺧﻮﻧﻪ ﻳﻌﻨﻰ ﻭﻗﺘﻰ ﻭﺍﺭﺩﺵ ﻣﻴﺸﻰ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻧﻰ ﻭ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺒﻴﻨﻰ»
ﻳﻪ ﺧﻮﻧﻪ ﺧﻮﺏ ﻣﺘﺮﺍﺵ ﺑﺎﻻ ﻧﻴﺴﺖ؛ ﻭﺳﻌﺖ ﻗﻠﺐ ﺁﺩﻣﺎﺵ ﺯﻳﺎﺩﻩ.

ﻫﻤﻴﻦ ﺧﻮﻧﻪ ﺍ ﺭﻭ ﺑﺮﺍﻯ ﻫﻤﻪ ﺁﺭﺯو ‌کنیم.


یک توپ بسکتبال توى دست من تقریبا ۱۹ دلار می ارزه اما توى دست مایکل جردن تقریبا ۳۳ میلیون دلار!
بستگی داره توپ توى دست کی باشه!
یک عصا توى دست من می تونه سگ ها رو دور کنه اما توى دست موسی(ع) دریای بزرگ رو می شکافه!
بستگی داره عصا توى دست کی باشه!
دو تا ماهی و یه تکه نان توى دست من یه ساندویچ می شه اما توى دست حضرت عیسی(ع) هزاران نفر رو سیر می کنه!
بستگى داره روزى شما دست کى باشه!
همانطور که می بینید ، بستگی داره هرچیزى ، توى دست کی باشه!
پس ، دلواپسی هایت ، نگرانی هایت ، ترس هایت ، امیدهایت ، خانواده ات و نزدیکانت را به دستان خدا بسپار.
چون بستگی داره ، چی توی دست کی باشه
دستهایتان همیشه در دستان خدا


در هر تپش قلبم حضور معبودیست که
بی منت برایم خدایی می کند
بی منت می بخشد.
و بی منت عطا می کند.

ای همه هستی.

ای همه شکوه.

ای همه آرامش

امواج متلاطم درونم را ساحلی نیست جز یادت

و غوغای  روح بی پناهم را پناهی نیست جز حضورت.

وجودم را با ذکر نامت آذین می بندم
و جانم را با یادت متبرک می کنم
و عاشقانه تمنایت می کنم

الهی و ربی من لی غیرک.


میگویند خداوند داستان ابلیس را تعریف کرد

تا بدانی که نمیشود به عبادتت

به تقربت و به جایگاهت اطمینان کنی .

خدا هیچ تعهدی برای آنکه تو همانی که هستی بمانی ، نداده

شاید به همین دلیل است که سفارش شده وقتی حال خوبی داری و می خواهی دعا کنی ،

یادت نرود عافیت و عاقبت بخیری بطلبی ،پس به خوب بودنت مغرور نشو که شیطان روزی مقرب درگاه الهی بود.


وقتی شاد و خرم هستی به ژرفای قلبت نظر کن تا ببینی که این قلب همان است که تو را غمگین کرده بود. و هنگامی که غم بر تو چیره شده است باز در قلب خود نگاه کن تا ببینی که به راستی در فراق آنچه قلبت را از شادی پر کرده بود گریه می‌کنی. بعضی گویند شادی از غم عظیم‌تر است. بعضی گویند چنین نیست، بلکه غم بر شادی چیرگی دارد. اما من با تو می‌گویم که غم و شادی از هم جدایی‌ناپذیرند. آنها با هم نزد تو می‌آیند و هنگامی که یکی از آن دو در کنارت نشسته است، بیاد آر که آن دیگری نیز در بستر تو به خواب رفته است!

 

جبران خلیل جبران


ما گنهکاریم،
آری، جرم ما هم عاشقی است
آری اما آنکه آدم هست و
عاشق نیست، کیست؟
زندگی بی عشق، اگر باشد،
همان جان کندن است
دم به دم جان کندن ای دل
کار دشواری است، نیست؟
زندگی بی عشق، اگر باشد،
لبی بی‌خنده است
بر لب بی خنده باید
جای خندیدن گریست
زندگی بی عشق اگر باشد،
هبوطی دائم است
آنکه عاشق نیست
هم اینجا هم آنجا دوزخی است
عشق عین آب ماهی یا هوای آدم است
میتوان ای دوست بی‌ آب و هوا یک عمر زیست؟

 

قیصر امین پور


 آنگونه که  تصاویر  ارسال شده به زمین توسط ماهواره های فضائی نشان میدهند. در هنگامی که قسمتی از زمین روز است قسمت دیگر شب است و  فاصله بین آن دو  به شکل نخ(مرز) نمایان است واین دقیقا همانطوری است که خداوند متعال در قرآن کریم در 1400 سال قبل  بیان فرموده است و ما اکنون در عصر تکنولوزی فضائی این حقیقت را به روش علمی و به کمک تصاویر ماهواره ای وپردازش را یانه ای درک می نمائیم، سبحان الله! منزه است خداوند !

  چنانچه شخصی از خارج از کره زمین - مانند جائیکه ماهواره های فضائی به دور زمین می چرخند- به زمین  نگاه کند وسرعت چرخش زمین را مشاهده نماید وببیند که چگونه شب وروز پشت سر هم از بخشی از کره زمین به بخش دیگر منتقل می شوند وجای خود را با یکدیگر عوض میکنند ،در خواهد یافت که بهترین توصیف برای این حالت همان است که خداوند متعال بیان فرموده است: (یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَیُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ وَهُوَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ)  [الحدید: 6] یعنی: خداوند شب را در روز وروز را در شب داخل مینماید و او به آنچه در سینه ها میگذرد کاملا آگاه است. وهمچنین می فرماید : (یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَیُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ کُلٌّ یَجْرِی لِأَجَلٍ مُّسَمًّى ذَلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ لَهُ الْمُلْکُ وَالَّذِینَ تَدْعُونَ مِن دُونِهِ مَا یَمْلِکُونَ مِن قِطْمِیرٍ) [فاطر: 13].یعنی خداوند شب را در روز داخل مینماید وروز را در شب داخل می نماید  وخورشید وماه را در فرمان خود دارد  همه  آنها برای مدتی معین در حرکتند  اوست خداوند  شما که ملک وفرمانروائی او راست وآنچه غیر او که به دعا می خوانید مالک هیچ چیز نیستند.

از زمانهای قدیم  انسان گمان می نمود که

ادامه مطلب


در حیرتم از خلقت آب، 
اگر با درخت همنشین شود، آنرا شکوفا می‌کند . 
اگر با آتش تماس بگیرد، آنرا خاموش می‌کند .
اگر با ناپاکی ها برخورد کند، آنرا تمیز می‌کند .
اگر با آرد هم آغوش شود، آنرا آماده طبخ می‌کند .
اگر با خورشید متفق شود، رنگین کمان ایجاد می‌شود .
ولی اگر تنها بماند، رفته رفته گنداب می‌گردد .
دل ما نیز بسان آب است، وقتی با خدا است زنده و تأثیر پذیر است، و در تنهایی مرده وگرفته است

بگذار سرنوشت 
هر راهی که میخواهد برود. 
ما راهمان جداست. 
ما راهمان خداست. 
بگذار این ابرها تا میتوانند ببارند
یادت باشد ما چترمان خداست .


ی از نردبان خانه ای بالا رفت. 
از شیار پنجره شنید که کودکی می پرسید: خدا کجاست؟ 

صدای مادرانه ای پاسخ داد: خدا در جنگل است، عزیزم. 
کودک دوباره پرسید: چه کار می کند؟ 

مادر گفت : دارد نردبان می سازد. 
ناگهان از نردبان خانه پایین آمد و در سیاهی شب گم شد!

سالها بعد ی از نردبان خانه حکیمی بالا می رفت. از شیار پنجره شنید که کودکی پرسید: خدا چرا نردبان می سازد؟ 

حکیم از پنجره به بیرون نگاه کرد، به نردبانی که سالها پیش، از آن پایین آمده بود و رو به کودک گفت: برای آنکه عده ای را از آن پایین بیاورد و عده ای را بالا ببرد.

 

نردبان این جهان ما و منیست
عاقبت این نردبان افتادنیست

 

لاجرم آن کس که بالاتر نشست
استخوانش سخت تر خواهد شکست


آورده‌اند که مرغ ماهی‌خواری بر لب آبی خانه داشت و همیشه به اندازه‌ی نیاز خود، از آب ماهی می‌گرفت. روزگار او بد نبود تا این‌که پیری و ناتوانی به او روی آورد و از شکار باز ماند. به کنجی نشست و با خود گفت، دریغا از زندگی که به تندی باد گذشت و از آن چیزی مگر تجربه برایم نماند و امروز همین تجربه شاید مرا به‌کار آید. پس باید امروز به جای زور و چالاکی، کار خود را با نیرنگ پیش برم. ماهی‌خوار با چهره‌ای اندوهگین بر لب آب نشست. ناگهان خرچنگی او را دید و به نزدش آمد. خرچنگ از اودلیل اندوهش را پرسید و ماهیخوار گفت:

ادامه مطلب


متوسط عمر عقاب 30 سال است و متوسط عمر کلاغ 300 سال.

عقابی در بلندای قله ی رفیعی لانه داشت.
عقاب به پایان عمرش نزدیک شده بود، اما نمی خواست بمیرد.

به یاد آورد که پدرش از پدرش که او هم از پدرش شنیده بود که:
در پایین قله کلاغی لانه دارد.

چهار نسل از خانواده ی عقاب ها این کلاغ را دیده بودند اما کلاغ هنوز به نیمه ی عمر خود نیز نرسیده بود!

عقاب در دلش به کلاغ حسادت کرد؛ تصمیم گرفت به

ادامه مطلب


کره زمینی که نژاد بشر بر روی آن خلق گردیده و به حیات خود ادامه می دهد از لایه های مختلفی تشکیل شده است و هر لایه از نظر تراکم ، حرارت و نوع ماده با لایه های دیگر فرق دارد ؛ و عجیب آن است که قرآن کریم این مطلب را در 14 قرن قبل به وضوح بیان نموده است :

بعد ازسالها تحقیق ازسوی دانشمندان زمین شناس روشن گردید که زمین از چندلایه تشکیل شده است. دانشمندان درابتدا تصور می کردند که زمین از 3 لایه تکوین یافته است ؛ ولی با

ادامه مطلب


خداوند حکیم در این آیه شریفه از قرآن کریم خلقت حضرت عیسی (ع) را به خلقت حضرت آدم (ع) تشبیه کرده است ؛ چرا که وجه تشابه این دو پیامبر بزرگ الهی در آفرینش معجزه گونه آنان بوده است که هردو بدون پدر خلق شده اند.

ولی مطلبی که حیرت انسان را برمی انگیزاند این است که وقتی تعداد کلمات عیسی و آدم را در قرآن شمارش می کنیم ، با کمال تعجب مشاهده می کنیم که

ادامه مطلب


هیچ زنی را در هیچ کجایِ دنیا
نمی توانی پیدا کنی
که به یکباره عاشقِ مَردی شود!
زن ها،
آرام آرام در یک مَرد جوانه میزنند
اما امان از وقتی که زنی در وجودِ مَردش ریشه بدواند .
این جور عشق هایِ یک زن را هیچ تبری نمی تواند از پا در بیاورد .!
حالا می خواهد تبرِ زمان باشد ،
یا حتی تبرِ مرگ .

اما چرا،
همیشه یک استثناء وجود دارد!
و آن برای از ریشه خشکاندنِ یک زن، خیانت به عشق ِاوست.


عالم ز برایت آفریدم گله کردی
از روح خودم در تو دمیدم، گله کردی
گفتم که ملائک همه سرباز تو باشند
صد ناز بکردی و خریدم،گله کردی
 جان و دل و فطرتی فراتر ز تصور
 از هرچه که نعمت به تو دادم، گله کردی
 گفتم که سپاس من بگو تا به تو بخشم
 بر بخشش بی منت من هم گله کردی
 با این که گنه کاری و فسق تو عیان است
خواهان توأم، تویی که از من گله کردی
هر روز گنه کردی و نادیده گرفتم
 با اینکه خطای تو ندیدم، گله کردی
 صد بار تو را مونس جانم طلبیدم
 از صحبت با مونس جانت، گله کردی
 رغبت به سخن گفتن با یار نکردی
 با این که نماز تو خریدم، گله کردی
 بس نیست دگر بندگی و طاعت شیطان
 بس نیست دگر هرچه که از ما گله کردی 
 از عالم و آدم گله کردی و شکایت
 خود باز خریدم گله ات را، گله کردی.


چوپان بیچاره خودش را کشت که آن بز چالاک از آن جوی آب بپرد نشد که نشد. او می‌دانست پریدن این بز از جوی آب همان و پریدن یک گله گوسفند و بز به دنبال آن همان.
عرض جوی آب قدری نبود که حیوانی چون نتواند از آن بگذرد… نه چوبی که بر تن و بدنش می‌زد سودی بخشید و نه فریادهای چوپان بخت برگشته!
پیرمرد دنیا دیده‌ای از آن جا می‌گذشت وقتی ماجرا را دید پیش آمد و گفت من چاره کار را می‌دانم. آنگاه چوب دستی خود را در جوی آب فرو برد و آب زلال جوی را گل آلود کرد.
بز به محض آنکه آب جوی را دید از سر آن پرید و در پی او تمام گله پرید.!
چوپان مات و مبهوت ماند. این چه کاری بود و چه تأثیری داشت ؟
پیرمرد که آثار بهت و حیرت را در چهره چوپان جوان می‌دید گفت:

تعجبی ندارد تا خودش را در جوی آب می‌دید حاضر نبود پا روی خویش بگذارد. آب را که گل کردم دیگر خودش را ندید و از جوی پرید و من فهمیدم این که حیوانی بیش نیست پا بر سر خویش نمیگذارد و خود را نمی‌شکند چه رسد به انسان که بتی ساخته است از خویش و گاهی آن را می‌پرستد.


پادشاهی وزیری داشت که هر اتفاقی می افتاد می گفت: خیر است!!

روزی دست پادشاه در سنگلاخها گیرکرد و مجبور شدند انگشتش را قطع کنند، وزیر در صحنه حاضر بود و گفت: خیر است!

پادشاه ازدرد به خود میپیچید، از رفتار وزیر عصبانی شد، اورا به زندان انداخت. 

یکسال بعد پادشاه که برای شکار به کوه رفته بود، در دام قبیله ای گرفتارشد که بنا بر اعتقادات خود، هرسال ۱نفر را که دینش با آنها مخالف بود، سر میبرند و لازمه اعدام آن شخص این بود که بدنش سالم باشد.
وقتی دیدند اسیر، یکی از انگشتانش قطع شده،وی را رها کردند.

آنجا بود که پادشاه به یاد حرف وزیر افتاد که زمان قطع انگشتش گفته بود: خیر است!

پادشاه دستور آزادی وزیر را داد 
وقتی وزیر آزاد شد و ماجرای اسارت پادشاه را از زبان اوشنید، گفت: خیراست!

پادشاه گفت: دیگر چرا؟؟؟

وزیر گفت: از این جهت خیراست که اگرمرا به زندان نینداخته بودی و زمان اسارت به همراهت بودم، مرا به جای تو اعدام میکردند

"چه زیادند خیرهایی که خدا پیش رومون میذاره و ما نمیدونیم و ناشکریم"


 باهم باشیم ؛
 بدون تصاحب یکدیگر

همنوا باشیم ؛
 بدون تصرف اندیشه یکدیگر

 همکار باشیم ؛
 بدون دخالت در کار یکدیگر

 همدل باشیم ؛
 بدون راهیابی به راز یکدیگر

 همنشین باشیم ؛
 بدون تجاور به مرزهای یکدیگر

چه خوبه که کلید باشیم نه قفل
نوازش باشیم نه سیلی
باهم بخندیم نه به‌هم 
راه باشیم نه سد
درک کنیم نه ترک 
نمک لحظه ها باشیم نه نمک زخمها.


اسب سواری، مرد فلجی را سر راه خود دید که از او کمک میخواست. مرد سوار دلش به حال او سوخت، از اسب پیاده شد و او را از جا بلند کرد و بر روی اسب گذاشت تا او را به مقصد برساند!
مرد افلیج که اکنون خود را سوار بر اسب میدید دهنه ی اسب را کشید و گفت: اسب را بردم و با اسب گریخت! 

پیش از آنکه دور شود صاحب اسب داد زد: "تو تنها اسب را نبردی، جوانمردی را هم بردی! اسب مال تو؛ اما گوش کن ببین چه می گویم". مرد افلیج اسب را نگه داشت. مرد سوار گفت: "هرگز به هیچ کس نگو چگونه اسب را به دست آوردی!" میترسم که دیگر "هیچ سواری" به "پیاده ای" رحم نکند!

 

حکایت، حکایت روزگار ماست! به قدرتمندان و ثروت اندوزان و کاخ نشینان بگویید: شما که با جلب اعتماد مستمندان و بیچارگان و ستمدیدگان، اسب قدرت بدستتان افتاده! شما نه فقط اسب.
که ایمان
اعتماد
اعتقاد 
را بردید.

 

فقط به کسی نگویید چگونه سوار اسب قدرت شدید!
افسوس که دیگر نه بر اعتمادها اعتقادیست و نه بر اعتقادها اعتمادی!


چه زیبا میشد این دنیا 
               اگر شاه و گدا کم بود
اگر بر زخم هر قلبی
                همان اندازه مرهم بود
چه زیبا میشد این دنیا
                اگر دستی بگیرد دست
اگر قدری محبت را
                 به ناف زندگانی بست
چه زیبا میشد این دنیا
                 کمی هم با وفا باشیم
نباشد روزگاری که
                 نمک بر زخم هم پاشیم
چه زیبا میشد این دنیا
                 نیاید اشک محرومی
زمین و آسمان لرزد
                 ز آه و درد مظلومی
چه زیبا میشد این دنیا
                 شود کینه ز دلها گُم
اگر بشکستن پیمان
                 نگردد عادت مردم


خودت را 
به هیچ زبانی 
برای کسی 
ترجمه نکن 
آنکس که دوستت دارد 
باید همه آنچه که هستی را 
از لا به لای حرف های نگفته ات 
از عمق نگاه ساده ات از 
حسادت دستهای مهربانت  بفهمد
آدمها رااز روی عکس هایشان نشناسید…
آدمها ازبی حوصلگی هایشان…
ازخستگی هایشان…
ازدلتنگی ها…
ازغصه هایشان…
عکس نمی گیرند!


مخرب ترین عادت:  نگرانی
بزرگ ترین لذت:  بخشش
بزرگترین فقدان: فقدان اعتماد به نفس
رضایت بخش ترین کار:کمک به دیگران

 

زشت ترین ویژگی شخصیت:خودخواهی
بزرگ ترین مایه  طبیعی انسان: جوانی
بزرگترین دلگرمی: تشویق
موثرترین داروی خواب آور: آرامش فکر

 

قوی ترین نیرو در زندگی: عشق
خطرناک ترین مردمان: شایع پراکنان
عجیب ترین کامپیوتر دنیا: مغز
بدترین فقر : یأس

 

مهلک ترین سلاح: زبان
پرقدرت ترین جمله : من می توانم
بزرگ ترین سرمایه : ایمان
بی ارزش ترین احساس: ترحم به خود
 
زیبا ترین آرایش: لبخند
با ارزش ترین ثروت: عزت نفس
قوی ترین کانال ارتباطی: عبادت
مسری ترین روحیه : اشتیاق.


از عارفی پرسیدند :
چرا اینقدر ذکر صلوات در منابع دینى ما تأکید شده! 
و براى آمرزش گناهان، وسعت روزى ، صحت و سلامتى، گشایش در کارها و. صلوات تجویز کرده اند، سِرّ و راز این ذکر چیست؟

فرمود: اگر به قرآن نگاه کنید فقط یکجا در قرآن هست که خداوند انسان را هم شأن و هم درجه ى خودش میکند
 یعنى از انسان میخواهد که بیاید کنار او و با هم در یک کارى مشارکت کنند 

و آن آیه اینست : 
"انّ الله و ملائکته یصلّون علی النبی یا ایها الذین آمنوا صلّوا علیه و سلموا تسلیما"

خداوند و ملائکه اش براى پیامبر(ص) صلوات میفرستند 
شما هم بیایید و همراهى کنید

علّت عظمت و بزرگى ذکر صلوات همین است
که انسان را یکباره تا کنار خداوند بالا میبرد.

 

 

 

فیلم محمد رسوالله به کارگردانی مجید مجیدی رو حتما ببینید


روزگاری یک کشاورز در روستایی زندگی می کرد.
او باید پول زیادی را که از یک پیرمرد قرض گرفته بود پس می داد.
کشاورز دختر زیبایی داشت که خیلی ‌ها آرزوی ازدواج با او را داشتند.
وقتی پیرمرد متوجه شد کشاورز نمی ‌تواند پول او را پس بدهد، پیشنهاد یک معامله را داد و گفت که اگر با دختر کشاورز ازدواج کند بدهی او را می ‌بخشد.

دختر کشاورز از شنیدن این حرف به وحشت افتاد و پیرمرد برای اینکه حسن نیت خود را نشان بدهد گفت اصلا یک کاری می ‌کنیم، من یک سنگ ریزه سفید و یک سنگ ریزه سیاه در کیسه‌ ای خالی می اندازم.
دختر تو باید با چشمان بسته، یکی از این دو را بیرون بیاورد.
اگر سنگ ریزه سیاه را بیرون آورد، باید همسر من بشود و بدهی تو بخشیده می ‌شود و اگر سنگ ریزه سفید را بیرون آورد، لازم نیست که با من ازدواج کند و بدهی نیز بخشیده می ‌شود، اما اگر او حاضر به انجام این کار نشد باید پدر به زندان برود.

این گفتگو در جلوی خانه کشاورز انجام شد و زمین آنجا پر از سنگ ریزه بود.
در همین حین پیرمرد خم شد و دو سنگ ریزه برداشت.
دختر که چشمان تیزبینی داشت متوجه شد.
او دو سنگ ریزه سیاه از زمین برداشت و داخل کیسه انداخت، ولی چیزی نگفت.
سپس پیرمرد از دخترک خواست که یکی از آنها را از کیسه بیرون بیاورد.
دخترک دست خود را به داخل کیسه برد و یکی از آن دو سنگ ریزه را برداشت و به سرعت و با ناشی بازی، بدون اینکه سنگ ریزه دیده شود، وانمود کرد که از دستش لغزیده و به زمین افتاده است.
پیدا کردن آن سنگ ریزه در بین انبوه سنگ ریزه ‌های دیگر غیرممکن بود.

در همین لحظه دخترک گفت آه، چقدر من دست و پا چلفتی هستم، اما مهم نیست.
اگر سنگ ریزه‌ای را که داخل کیسه است در بیاوریم، معلوم می شود سنگ ریزه‌ای که از دست من افتاد چه رنگی بوده است و چون سنگ ریزه‌ای که در کیسه بود سیاه بود، پس باید طبق قرار، آن سنگ ریزه سفید باشد.
آن پیرمرد هم نتوانست به حیله‌ گری خود اعتراف کند و شرطی را که گذاشته بود به اجبار پذیرفت و دختر نیز تظاهر کرد که از این نتیجه حیرت کرده است.


وقتی بچه بودیم، مادرم یک عادت قشنگ داشت: وقتی توی آشپزخانه غذا می پخت برای خودش یواشکی یک پرتقال چهارقاچ می کرد و می خورد. من و خواهرم هم بعضی وقت ها مچش را می گرفتیم و می گفتیم: ها! ببین! باز داره تنهایی پرتقال می خوره. و می خندیدیم. مادرم هم می خندید. خنده هایش واقعی بود اما یک حس گناه همراهش بود. مثل بچه هایی که درست وسط شلوغی هایشان گیر می افتند، چاره ای جز خندیدن نداشت.
مادرم زن خانه بود (و هست). زن خانواده بود. زن شوهرش بود. تقریبا همیشه توی آشپزخانه بود. وقت هایی هم که می آمد پیش ما یک ظرف میوه دستش بود. حتی گاهگاهی هم که برای کنترل مادرانه بچه هایش سری به ما می زد. دست خالی نمی آمد: یک مغز کاهوی دو نیم شده توی دست هایش بود. یک تکه برای من، یک تکه برای خواهرم.
وقتی پدرم از سر کار می آمد، می دوید جلوی در. دست هایش را که لابد از شستن ظرف ها خیس بودند، با دستمالی پاک می کرد و لبخندهای قشنگش را نثار شوهر خسته می کرد. در اوقات فراغتش هم برایمان شال و کلاه و پلیور می بافت و من و خواهرم مثل دو تا

ادامه مطلب


ﺳ ﻠﻪ ﺍﻯ ﺑﻤﺮﺩ، ﻮﻥ ﺻﺎﺣﺒﺶ ﺧﻴﻠﻰ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺖ، ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ قبرستان های مسلمانان ﺩﻓﻦ ﻛﺮﺩ!
ﺧﺒﺮ ﺑﻪ مفتی ﺷﻬﺮ ﺭﺳﻴﺪ و ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﺣﻀﺎﺭ ﻛﻨﻨﺪ ﻭ ﺑﺴﻮﺯﺍﻧﻨﺪ، ﺯﻳﺮﺍ ﺍﻭ ﺳ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻗﺒﺮﺳﺘﺎﻥ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ به خاک ﺳﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﻭﻗﺘﻰ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺳﺘﻴﺮ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﻧﺰﺩ مفتی ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ، ﻔﺖ:

ﺍﻯ مفتی، ﺍﻳﻦ ﺳ ﻭﺻﻴﺘﻰ ﻛﺮﺩﻩ ﻛﻪ ﻣﻰ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻋﺮﺽ ﻛﻨﻢ ﺗﺎ ﺑﺮ ﺫﻣﻪ ﻣﻦ ﻴﺰﻯ ﺑﺎﻗﻰ ﻧﻤﺎﻧﺪ!
مفتی ﺮﺳﻴﺪ: ﻭﺻﻴﺖ ﻴﺴﺖ؟
ﻣﺮﺩ ﻔﺖ: ﻫﻨﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﺳ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﻣﻮﺕ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﻛﺮﺩﻡ ﻛﻪ ﻫﻤﻪ ﺍﻳﻦ ﻮﺳﻔﻨﺪﺍﻥ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺗﻮ ﺍﺳﺖ، ﺲ ﻭﺻﻴﺖ ﻛﻦ ﻛﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻪ ﻛﺴﻰ ﺑﺪﻫﻢ؟ ﺳ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺷﻤﺎ ﻛﻪ مفتی ﺷﻬﺮ ﻫﺴﺘﻴﺪ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﻛﺮﺩ!
ﺍﻳﻨﻚ ﻠﻪ ﻮﺳﻔﻨﺪﺍﻥ ﺣﺎﺿﺮ ﻭ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﻭ ﺩﺭ ﺍﺧﺘﻴﺎﺭ ﺷﻤﺎ ﺍﺳﺖ!
مفتی ﺑﺎ ﺗﺎﺛﺮ ﻭ ﺗﺎﺳﻒ ﻔﺖ:
ﻋﻠﺖ ﻓﻮﺕ ﻣﺮﺣﻮﻡ ﺳ ﻪ ﺑﻮﺩ؟ ﺁﻳﺎ ﺑﻪ ﻴﺰ ﺩﻳﺮﻯ ﻭﺻﻴﺖ ﻧﻜﺮﺩ؟ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﻪ ﻧﻌﻤﺎﺕ ﺍﺧﺮﻭﻯ ﺑﺮ ﺍﻭ ﻣﻨﺖ ﻧﻬﺪ ﻭ ﺗﻮ ﻧﻴﺰ ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺖ ﺑﺮﻭ، ﻨﺎﻧﻪ ﺁﻥ ﻣﺮﺣﻮﻡ ﻭﺻﺎﻳﺎﻯ ﺩﻳﺮﻯ ﺩﺍﺷﺖ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺁﺎﻩ ﺮﺩﺍﻥ ﺗﺎ بدان ﻋﻤﻞ ﻛﻨﻴﻢ!


چون پای منافع به میان آید ریا و تزویر چهره حق بخود بگیرد!

 

عبید زاکانى


بنی آدم ابزار یکدیگرند،
گهی پیچ ومهره گهی واشرند

 

یکی تازیانه یکی نیش مار
یکی قفل زندان،یکی چوب دار 

 

یکی دیگران را کند نردبان،
یکی میکشد بار نامردمان

 

یکی اره شد، نان مردم برد
یکی تیغ شد ، خون مردم خورد 

 

یکی چون کلنگ و یکی همچو بیل 
یکی ریش و پشم و یکی بی سبیل 

 

یکی چون قلم خون دل می خورد
یکی خنجر است و شکم می درد 

 

خلاصه پرازنفرت وکین واندوه و آز
نه رحم و نه مهر و نه لطف و نه ناز
همه پر کلک ، پر ریا حقه باز!

 

چو عضوی بدرد آورد روزگار 
دگر عضوها پا گذارند فرار


وقتی درخت نخلی قطع میشود گویی انسانی به قتل رسیده و درخت بسیار مقدسی است.و این بخاطر شباهت بسیار نزدیک و جالبی هست که این درخت به انسان دارد.درخت نخل در ۱۶ سالگی بالغ میشود و ثمر میدهد و در پیری٬دندان نخل که "تَوَخْتَکْ" نامیده میشود٬میریزد.

اگر هنگام جابجایی سر نخل صدمه ببیند خشک میشود٬چون در سر نخل ماده ای وجود دارد به نام"کَچ" که همانند مغز آدمی است.درخت نخل مثل آدمها در آب خفه میشود٬و اگر آب از سر نخل بگذرد مرگ درخت نخل حتمی است.سر هر درختی را اگر قطع کنند بیشتر شاخ و برگ میدهد به جز درخت نخل٬و اگر سر این درخت را قطع کنند خشک میشود و میمیرد٬مثل انسان.و اگر چوب نخل را بسوزانیم هیچ زغالی ندارد٬مثل آدمی.

.عمر درخت نخل تا صد و گاهی تا صد و بیست نیز میرسد.

واحد شمارش درخت نخل مانند انسان نفر است.

 

***

در قرآن کریم نام نخل بیشتر از همه درختان ذکر شده است . نام خرما در بیست آیه قرآن آمده که آن آیات شریفه به قرار زیر هستند :

بقره 266 - انعام 99 و 141 - رعد 4 - نحل 11 و 67 - اسرا 91 - کهف32 - مریم23و25 - طه 71 - مومنون19 - شعراء148 - یس34 - ق10 - قمر20 - رحمن11و68 - حاقه7 - عبس29.

بر طبق آیات 23 و 25 سوره مریم خداوند غذای حضرت مریم را بعد از تولد حضرت عیسی خرما قرار داد و دانشمندان نیز معتقدند که این میوه یکی از بهترین غذا ها برای ن بعد از وضع حمل است.

سایر آیات هم از خرما به صورت های گوناگونی یاد کرده اند که مطالعه آنها می تواند بسیار آموزنده باشد.

به علاوه در احادیث فراوانی به خرما و فواید آن اشاره شده است .


توی بیمارستان فیروز آبادی دستیار دکتر مظفری بودم. روزی از روزها دکتر مظفری ناغافل صدایم کرد اتاق عمل و پیرمردی را نشان‌دادن که باید پایش را بعلت عفونت می بریدیم. دکتر گفت که اینبار من نظارت می کنم و شما عمل می کنید.

به مچ پای بیمار اشاره کردم که یعنی از اینجا قطع کنم و دکتر گفت: برو بالاتر. 
بالای مچ را نشان دادم و دکتر گفت برو بالاتر. بالای زانو را نشان دادم و دکتر گفت برو بالاتر. تا اینکه وقتی به بالای ران رسیدم دکتر گفت که از اینجا ببر. عفونت از این جا بالاتر نرفته
لحن و عبارت " برو بالاتر " خاطره بسیار تلخی را در من زنده میکرد.  خیلی تلخ.
دوران کودکی همزمان با اشغال ایران توسط متفقین در محله پامنار زندگی می کردیم. قحطی شده بود و گندم نایاب بود و نانوایی ها تعطیل. مردم ایران و تهران بشدت عذاب و گرسنگی می کشیدند که داستانش را همه میدانند. عده ای هم بودند که به هر قیمتی بود ارزاق شان را تهیه می کردند و عده ای از خدا بی خبر ھم بودند که با احتکار از گرسنگی مردم سودجویی می کردند.

شبی پدرم دستم را گرفت تا در خانه همسایه مان که دلال بود و گندم و جو می فروخت برویم و کمی از او گندم یا جو بخریم تا از گرسنگی نمیریم. 
پدرم هر قیمتی که می گفت همسایه دلال ما با لحن خاصی می گفت: برو بالاتر.  برو بالاتر

بعد از به هوش آمدن پیرمرد برای دیدنش رفتم. چقدر آشنا بود. وقتی از حال و روزش پرسیدم گفت :
- بچه پامنار بودم.  
گندم و جو می فروختم.خیلی سال پیش. قبل از اینکه در شاه عبدالعظیم ساکن بشم.
 
دیگر تحمل بقیه صحبت‌هایش را نداشتم. شناخته بودمش. 
خود را به حیاط بیمارستان رساندم.  

من باور داشتم که
از مکافات عمل غافل مشو
گندم از گندم بروید جو ز جو

اما به هیچ وجه انتظار نداشتم که چنین مکافاتی را به چشمم ببینم.

 

 دکتر عبدالوهابی (استاد آناتومی دانشگاه تهران)


آدم‌ های امن همان‌هایی هستند 
که همه چیز می‌توانی بهشان بگویی، 
بدون اینکه قضاوت یا تحقیرت کنند.
میتوانی کنارشان احساس بودن کنی.
کسانیکه فقط خود خود خودت هستی که براشون مهمی کسی که ﺩﺳﺘــــﺖ ﺭﺍ می گیرد

ﻣﺮﺩﺍﻧﻪ ﻭ ﺯﻧﺎﻧﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑ ﺧـــــــﺎﻝ .
ﺩﺳـــــتت را می گیرد ﺑﻪ ﺭﺳــــﻢ ِمحبت .
ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳــــــﺖ ﻫــــﻮﺍیت ﺭﺍ ﺑ ﺍﺟــــــــﺎﺯﻩ به رسم رفاقت ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷد !
گاهی تورا فرو می‌ریزد برای بنای جدید 

آدم های امن گل های قالی اند، 
نه انتظار چیده شدن دارند نه دلهره پژمردن،
همیشگی اند،
گنجینه اند،
سرمایه اند، 
آرامش خاطرند،
کاش هرکس یک آدم امن در زندگیش داشته باشد.


سرانجام لحظه اى فرا مى رسد که زمان متوقف مى شود،و در پى آن روزى آغاز مى گردد که هیچ پایانى نخواهد داشت.

⚜️ در آن روز معیارهاى کاذب و فریبنده دیگر چاره ساز نخواهد بود؛یَوْمَ لَا یَنْفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ  إلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ   (88-89شعراء) "

⚜️ روزى که مال وفرزندان هیچ دردى را دوا نمى کنند، وفقط کسى رهایى مى یابد که با قلبى پاک و سالم به استقبال آن روز برود.

⚜️  آخرین پیام الهى  و آیه اى که بر رسول الله ﷺ نازل شد ویک هفته پس از آن رسول الله ﷺ دارفانى را وداع گفتند، آیه٢٨١سوره بقره است که طى آن الله متعال ما را به همان روز واپسین تذکر داده است.

⚜️  الله متعال مى فرماید:(وَاتَّقُوا یَوْمًا تُرْجَعُونَ فِیهِ إِلَى اللَّهِ ۖ ثُمَّ تُوَفَّىٰ کُلُّ نَفْسٍ مَّا کَسَبَتْ وَهُمْ لَا یُظْلَمُونَ ).

⚜️"از روزى بترسید که در آن روز نزد الله باز گردانیده مى شوید و آنگاه سزاى اعمال هر کسى بدون هـیچ گونه حق کشى و ستمى به صورت تمام وکمال داده مى شود"

 ⚜️  آرى! در آن روز ذره ذره اعمال نیک وبد ما وزن خواهد شد بى آنکه بر کسى ستمى روا داشته شود،آخر پروردگارى که در دنیا بدیهاى ما را فقط یک بدى و نیکی هایمان را ده برابر ثبت مى کند،چگونه بر ما ستم روا مى دارد،این ما هستیم که با اعمال ناشایسته بر خود ستم مى کنیم❗️
  ⚜️ در آن روز فقط صاحبان قلب سلیم نجات پیدا مى کنند.

 ⚜️ پس همین اکنون قلبت را از شرک و کینه وغل وغش پاک بگردان،که در آن روز قلبت براى همگان نمایان مى گردد و رسوا مى شوى❗️

⚜️ تو پاک به دنیا آمدى،پس قبل از رفتن آلودگیها و ناخالصیها را در همین دنیا رها کن،که فردا در ملأ عام رسوا مى شوى❗️

⚜️ گناهانى را که در این دنیا کسب کرده اى با توبه در همین دنیا بگذار که در آن روز بارت سنگین مى شود واز قافله عقب مى مانى❗️

⚜️ بیایید خود را امروز شایسته این بگردانیم که فردا پروردگارمان به ما بگوید:( یا عِبَادِ لَا خَوْفٌ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ وَلَا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ (زخرف،68) 

⚜️ "اى بندکان من ! امروز هیچ بیم و اندوهى نخواهید داشت"

⚜️ پروردگارا! ما را در آن روز جزو بندگان برگزیده و نجات یافته ات بگردان.

             آمین یارب العالمین.

 

ٱللَّٰهُمَّ صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ


شهرهای اسلامی در درجۀ اول یک تعریف عدالت محور دارند شهری که طلاق در آن زیاد باشد اسلامی نیست 

 

 شهری که خانۀ میلیاردی در آن ساخته شود اما آن طرف هزاران نفر حتی توانایی اجارۀ یک اتاق را نداشته باشند آن شهر اسلامی نیست حتی اگر در روز عاشورا همه جای آن سیاه پوش باشد 

 

شهری که در آن رباخواری زیاد باشد آن شهر اسلامی نیست حتی اگر همه جایش گنبد و مناره باشد 

 

شهری که در آن دو نفر عاشق نتوانند اتاقی اجاره کنند و ازدواج کنند آن شهر اسلامی نیست !

 

 مدام می‌گوییم که بنیاد خانواده در غرب فروپاشیده اما تا چند سال دیگر خودمان روی غرب را سفید خواهیم کرد  یک عده فکر می‌کنند تفریح و شادی عملی غیر دینی‌ست و انسان فقط باید در دین خلاصه شود 

 

انسان بدن دارد ، نیاز مادی دارد ، روح دارد ، عقل دارد ، باید نیازش را بشناسیم ، حقوقش را بشناسیم . 

 

بین دین و زندگی دیوار کشیدیم و خیال می‌کنیم حالا که جوانان تفریح ندارند می‌آیند پای منبر می‌نشینند.

 

یک چیزهایی در زیر پوست شهرها در حال اتفاق افتادن است که اگر زودتر نفهمیم به زودی پوسته را می‌شکنند و مثل آتشفشان بیرون می‌زنند

 

دکتر یوسف اباذری


➕ وقتی کسی مرا ناراحت میکند یا به چالش میکشد از خود میپرسم این فرستاده شده تا چه درس مهمی را به من یاد بدهد؟ 

 

در این لحظه فاقد کدام ویژگی شخصیتی و روانی هستم که باعث شده متحمل درد و رنج شوم؟

➖ انسانهای کند ذهن و کم هوش به شما صبر و بردباری می آموزند ، 
➖ انسانهای عصبانی ، آرامش و خونسردی را می آموزند ،
➖ انسانهای تحقیرگر ، عزت نفس را به شما می آموزند ،
➖ انسانهای بی احساس ، عشق بی قید و شرط را 
➖ و انسانهای لجباز ، انعطاف را به شما می آموزند .

 

سلام

این مطلب بحث خیلی سنگینیه که درک اون واقعا مشکله.

به ساده ترین روشی ک بتونم توضیح بدم میشه این که "دنیا افراد رو ادب میکنه که خوب شن" حالا یا با زبون خوش یا با زور!!!

 

اگر فردی وارد زندگیتون میشه مطمعن

ادامه مطلب


mailتو کنار من و من از همه آرام‌ترم

تو به یاد من و من فکر رها ساختنم

یک پلی با تو بسازیم به اندازه‌ عشق

و از آنجا به تماشای جهان گذران

دست در دست هم و مستِ نگاه و نگران

من و تو می‌ گذریم تا بدانند همه

از همه فاصله‌ ها

از تمام غم و از تلخی‌ ها

می‌ شود ساده گذشت.

 

heartآروم و ساده دوستت دارمheart


روباهی از شتری پرسید:
عمق این رودخانه چقدر است؟

شتر جواب داد:
تا زانو
ولی وقتی روباه توی رودخانه پرید ، آب از سرش هم گذشت!

روباه همانطور که در آب دست و پا می زد و غرق می شد به شتر گفت:
تو که گفتی تا زانووووو!

و شتر جواب داد: بله ، تا زانوی من ، نه زانوی تو!

هنگامی که از کسی م می گیریم باید شرایط طرف مقابل و خودمان را هم در نظر بگیریم.

وماً هر تجربه ای که دیگران دارند برای ما مناسب  نیست


میگویند روزی امیرڪبیر ڪه از حیف و میل شدن سفره‌های دربار به تنگ آمده بود.
به ناصرالدین شاه پیشنهاد ڪرد ڪه برای یک روز آنچه رعیت میخورند میل ڪند،

شاه پرسید مگر رعیت ما چه میخورند؟؟؟ امیرکبیر گفت: ماست و خیار 

ناصرالدین شاه سرآشپز را صدا زد گفت:ڪه برای ناهار فردایمان ماست و خیار درست ڪنید

سر آشپز دستور تهیه مواد زیر را به تدارک‌چی برای ماست خیار شاهی داد :
✦ ماست پر چرب اعلا
✦ خیار قلمی ورامین
✦ گردوی مغز سفید بانه
✦ پیاز اعلای همدان
✦ ڪشمش بدون ‌هسته
✦ نان دو آتیشۀ خاش‌خاش
✦ سبزی‌های بهاری اعلا و . .

 

ناصرالدین شاه بعد از اینڪه یک شڪم سیر ماست و خیار خورد.
به امیرڪبیر گفت:رعایای پدرسوخته چه غذاهایی میخورند ما بی‌خبریم.
اگر ڪسی از این همه نعمت رضایت نداشت فلڪش ڪنید !


شما نیاز به زمــان دارید تا بتوانید فکر کنید و افکار خود را در زندگی فــردی بازتاب دهید. اگر تمام مدت سـرتان شلوغ باشد، وقت کافی برای فکر کردن به اهداف خود ندارید چه برسد به اینکه بخواهید دست به عمل بزنید و زندگیتان را تغییر دهید. 

پس ریتم زندگی خود را آرام و ملایم نمایید و برای تغییر در زندگی خود فضا ایجاد کنید.

سعی کنید آهسته به جلو پیش بــروید تا در عین حال بتوانید بیش از پیش از زندگی لذت ببرید. مشغولیت های بی مورد نه تنها لذت تماشای مناظر بی نظیر زندگی را از شما می گیرند بلکه باعث می شوند که شما هیچ حسی نسبت به اینکه کجا هستید، به کجا می روید، و چه کاری انجام می دهید نیز نداشته باشید.


وَأَقِیمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا اَّکَاةَ وَمَا تُقَدِّمُوا لِأَنفُسِکُم مِّنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِندَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ

 

و نماز را برپا دارید و زکات را ادا کنید؛ و هر کار خیری را برای خود از پیش می‌فرستید، آن را نزد خدا (در سرای دیگر) خواهید یافت؛ خداوند به اعمال شما بیناست.


پادشاهی دیدکه خدمتکاری بسیار شاد است ، از او علت شاد بودنش را پرسید. خدمتکار گفت:  قربان  همسر و فرزندی دارم و غذایی برای خوردن و لباسی برای پوشیدن و بدین سبب من راضی و شادم.

 

پادشاه موضوع را به وزیر گفت . وزیر هم گفت: قربان چون او عضو گروه ۹۹ نیست بدان جهت شاد است، پادشاه پرسید گروه ۹۹ دیگر چیست؟ وزیر گفت : قربان  یک کیسه برنج را با ۹۹ سکه طلا جلو خانه وی قرار دهید ، و چنین هم شد.

 

خدمتکار وقتی به خانه برگشت  با دیدن کیسه وسکه ها بسیار شادشد و شروع به شمردن کرد ، ۹۹ سکه ؟ و بارها شمرد و تعجب کرد که چرا۱۰۰  تا نیست، همه جا را زیر و رو کرد ولی اثری از یک سکه نبود. 

 

او ناراحت شد و تصمیم گرفت از فردا بیشتر کار کند تا یک سکه طلای دیگر پس انداز کند ، او از صبح تا شب سخت کار میکرد،و دیگر خوشحال نبود. وزیر هم که با پادشاه او را زیر نظر داشت گفت : قربان او اکنون عضو گروه ۹۹ است و اعضای این گرو کسانیند که زیاد دارند اما شاد و راضی نیستند.


ما بچه بودیم .

بابام یخ فروش بود گاهی درآمد داشت گاهی هم نداشت .

گاهی نونمون خشک بود گاهی چرب 

شاید ماهی یکبار هم غذای آنچنانی نمیخوردیم.

نون و پنیر و سبزی گاهی نون خالی.

اما چشممون گشنه نبود.

 

یه دایی داشتم اون زمان کارمند دولت بود .

ملک و املاک داشت و وضعش خوب بود.

مادرمون ماهی یک بار میبردمون منزل دایی .

زنش، زن خوبی بود .

آبگوشت مشتی بار میذاشت و

ادامه مطلب


داستان عجیب میلیاردری که کنار پولهایش از گرسنگی مرد!

 رود روتشیلد، میلیاردر بریتانیایی در دهه 20 میلادی، بقدری ثروتمند بود که در برخی موارد به دولت بریتانیا وام داده بود.

او یک روز وارد گاوصندوق امن و غیر قابل نفوذ خود شد و درب گاو صندوق اشتباهاٌ از روی سهل انگاری خود به روی او بسته شد.

هر چه صدا کرد هیچ کس صدایش را نشنید، غیبت چند روزه او هم عادی بود، و در آخر در کنار طلا و پول های خود از گرسنگی جان سپرد، می گویند او با بریدن انگشت خود، با خون خودش روی دیوار نوشته بود: ثروتمند ترین مرد جهان از گرسنگی در کنار پول هایش می میرد.


اﺳﺘﺎﺩ ﺍﺯ ﺷﺎﺮﺩﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﺮﺳﺪ :

ﺑﻨﻈﺮ ﺷﻤﺎ ﻪ ﺰ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺭﺍ ﺯﺒﺎ ﻣ ﻨﺪ؟

ﻫﺮ ﺟﻮﺍﺑ ﺩﺍﺩﻧﺪ،
ﻔﺖ : ﺸﻤﺎﻧ ﺩﺭﺷﺖ .
ﺩﻭﻣﻔﺖ : ﻗﺪ ﺑﻠﻨﺪ .

ﺩﺮ ﻔﺖ : ﻮﺳﺖ ﺷﻔﺎﻑ ﻭ ﺳﻔﺪ …!

 

ﺩﺭ ﺍﻦ ﻫﻨﺎﻡ ﺍﺳﺘﺎﺩ ، ﺩﻭ ﻟﻮﺍﻥ ﺍﺯ ﻔﺶ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩ, ﺍﺯ ﻟﻮﺍﻥ ﻫﺎ ﺑﺴﺎﺭ ﻟﻮﺲ ﻭ ﺯﺒﺎ ﺑﻮﺩ ،

ﻭ ﺩﺮ ﺳﻔﺎﻟ ﻭ ﺳﺎﺩﻩ,ﺳﺲ ﺩﺭ ﻫﺮ ﺍﺯ ﻟﻮﺍﻥ ﻫﺎ ﺰ ﺭﺨﺖ.

ﺭﻭ ﺑﻪﺷﺎﺮﺩﺍﻥ ﺮﺩ ﻭ ﻔﺖ :
ﺩﺭ ﻟﻮﺍﻥ ﺭﻧﻦ ﻭ ﺯﺒﺎ ﺯﻫﺮ ﺭﺨﺘﻢ ﻭ ﺩﺭ،

ﻟﻮﺍﻥ ﺳﻔﺎﻟ ﺁﺑ ﻮﺍﺭﺍ, ﺷﻤﺎ ﺪﺍﻡ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣ ﻨﺪ؟
ﻫﻤ ﺑﻪ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻔﺘﻨﺪ :ﻟﻮﺍﻥ ﺳﻔﺎﻟ ﺭﺍ !

 

ﺍﺳﺘﺎﺩ ﻔﺖ :ﻣ ﺑﻨﺪ؟
ﺯﻣﺎﻧ ﻪ ﺣﻘﻘﺖ ﺩﺭﻭﻥ ﻟﻮﺍﻥ ﻫﺎ ﺭﺍﺷﻨﺎﺧﺘﺪ،
ﻇﺎﻫﺮ ﺑﺮﺍﺘﺎﻥ ﺑ ﺍﻫﻤﺖ ﺷﺪ.


می‌گویند در قدیم سر گردنه هم معرفت داشت

روزی ی در مجلسی پر ازدحام با زیرکی کیسه‌ی سکه ی مردی غافل را می‌د، هنگامی که به خانه رسید کیسه را باز کرد دید در بالای سکه‌ها کاغذیست که بر آن نوشته است: 
خدایا به برکت این دعا سکه‌های مرا حفاظت بفرما

اندکی اندیشه کرد سپس کیسه را به صاحبش باز گرداند.
دوستانش او را سرزنش کردند که چرا این همه پول را از دست داد.
کیسه در پاسخ گفت:

صاحب کیسه باور داشت که دعا دارایی او را نگهبان است. او بر این دعا به خدا اعتقاد نموده است .

من دارایی او بودم نه دین او.
اگر کیسه او را پس نمیدادم، باورش بر دعا و خدا سست میشد.ان گاه من باورهای او هم بودم.
واین دور از انصاف است.!

و این روزها در این سرزمین عده‌ای هم خزانه مردمند و هم باورهای شان . برای همین است که عده‌ای ازدین زده شده‌اند.


اگر می‌بری سکه‌ها را ببر

                                  نه باورها را.»
 


در ٤ سالگی … موفقیت یعنی: کثیف نکردن شلوار
در ٦ سالگی … موفقیت یعنی: پیدا کردن راه خانه از مدرسه
در ١٢ سالگی … موفقیت یعنی: داشتنِ دوست
در ١٨ سالگی … موفقیت یعنی: گرفتن گواهی نامه رانندگی
در ٣٥ سالگی … موفقیت یعنی: پول داشتن
در ٤٥ سالگی … موفقیت یعنی: پول داشتن
در ٥٥ سالگی … موفقیت یعنی: پول داشتن
در ٦٥ سالگی … موفقیت یعنی: تمدید گواهی نامه رانندگی
در ٧٠ سالگی … موفقیت یعنی: داشتنِ دوست
در ٧٥ سالگی … موفقیت یعنی: پیدا کردن راه خانه
در ٨٠ سالگی … موفقیت یعنی: کثیف نکردن شلوار

حالا به نظرتان زمین گرد است یا زمان؟؟


افرادی که در سختی بزرگ می‌شوند، میل دارند که فرزندانشان حتی‌المقدور زندگی راحتی داشته باشند. 

به این ترتیب، تربیتی را که در دوران سختی به آنها کمک کرده بود تا خود را بیابند از کودکانشان دریغ می کنند

چنین والدینی مرا به یاد آن پرورش دهندۀ پروانه می‌اندازند که از دیدن مشقات پروانه‌ها هنگام بیرون آمدن از پیله ناراحت می‌شد. 
بنابراین روزی از روی ترحم، شکافی در پیله یک پروانه ایجاد کرد تا راحت‌تر از آن خارج شود
آن پروانه هرگز قدرت کافی برای پرواز کردن نیافت.


در شهری توریستی در گوشه ای از دنیا درست هنگامی که همه در یک بدهکاری بسر می برند و هر کدام برمبنای اعتبارشان زندگی را گذران می کنند و پولی در بساط هیچکس نبود.
ناگهان، یک مرد بسیار ثروتمندی وارد شهر می شود. او وارد تنها هتلی که در این شهر ساحلی است می شود، اسکناس 100 یوروئی را روی پیشخوان هتل می گذارد و برای بازدید اتاق هتل و انتخاب آن به طبقه بالا می رود.

▪️صاحب هتل اسکناس 100 یوروئی را برمی دارد و در این فاصله می رود و بدهی خودش را به قصاب می پردازد. قصاب اسکناس 100 یوروئی را برمی دارد و با عجله سراغ دامداری می رود و بدهی خود را به او می پردازد.

▪️دامدار، اسکناس 100 یوروئی را با شتاب برای پرداخت بدهی اش به تامین کننده خوراک دام که از او برای گوسفندانش یونجه و جو خرید کرده می دهد.

▪️یونجه فروش برای پرداخت بدهی خود، اسکناس 100 یوروئی را با شتاب به شهرداری می برد و بابت عوارض ساخت و سازی که انجام داده به شهرداری می پردازد.

▪️حسابدار شهرداری اسکناس را با شتاب به هتل می آورد. زیرا شهرداری به صاحب هتل بدهکار بود و هنگامی که چند کارمند و بازرس از پایتخت به شهرداری این شهر آمده بودند یک شب در این هتل اقامت کرده بودند.

▪️حالا دوباره هتل دار اسکناس را روی پیشخوان خود دارد. در این هنگام توریست ثروتمند پس از بازدید اتاق های هتل برمی گردد و اسکناس 100 یوروئی خود را برمی دارد و می گوید از اتاق ها خوشش نیامد و شهر را ترک می کند.

▪️در این پروسه هیچکس صاحب پول نشده است. ولی به هر حال همه شهروندان در این هنگام به هم بدهی ندارند همه بدهی هایشان را پرداخته و تسویه حساب کرده اند.

 

این است تعریف ساده اقتصاد! به همین دلیل است که می گویند انباشتن ثروت مجاز نیست، آن را باید به کار بگیری تا همه چرخ های اقتصاد به گردش درآید و همه اجتماع از گردش پول بهره ببرند


➕ وقتی کسی مرا ناراحت میکند یا به چالش میکشد از خود میپرسم این فرستاده شده تا چه درس مهمی را به من یاد بدهد؟ 

 

در این لحظه فاقد کدام ویژگی شخصیتی و روانی هستم که باعث شده متحمل درد و رنج شوم؟

➖ انسانهای کند ذهن و کم هوش به شما صبر و بردباری می آموزند ، 
➖ انسانهای عصبانی ، آرامش و خونسردی را می آموزند ،
➖ انسانهای تحقیرگر ، عزت نفس را به شما می آموزند ،
➖ انسانهای بی احساس ، عشق بی قید و شرط را 
➖ و انسانهای لجباز ، انعطاف را به شما می آموزند .


هم مسجدو هم کعبه وهم قبله بهانه است
دقت  بکنی  نور  خدا   داخل  خانه  است


در مسجد و در کعبه به دنبال چه هستی؟
اول  تو  ببین  قلب  کسی  را  نشکستی؟


اینگونه   چرا   در   پی  اثبات   خداییم؟
همسایه ی ما  گشنه  و ما سیر  بخوابیم


در خلقت  ما راز  و معمای  خدا  چیست؟
انسان خودش آیینه یک کعبه مگر نیست؟


برخیز و کمی  کعبه ی  آمال  خودت  باش
چنگی  به  نقابت  بزن  و مال خودت باش


تصویر خدا پشت همین کهنه  نقاب  است
تصویرخداواضح وچشمان توخواب است


شاید که بتی در وسط  ذهن من و توست
باید  بت  خود ، با  نم  باران  خدا  شست


گویی که خدا در  بدن  و در  تنمان  هست
نزدیکترازخون و رگ گردنمان هست.


برای هزارمین بار می گویم که رابطه ها را باید ساخت!
هیچ رابطه ای خود به خود خوب نیست، هیچ رابطه ای خود به خود زنده نمیماند!
گلدان را بی آب دادن اگر رها کنید میمیرد، رابطه ها را به امید زمان رها کنید میمیرند!
رابطه هایتان را به به بهانه زمان رها نکنید! زمان دشمن سرسخت رابطه هاست.
رابطه ها گلدان مصنوعی نیستند که تا ابد لبخند ن و صاف صاف باقی بمانند
رابطه ها جان دارند و جاندار ها میمیرند!
برای هزارمین بار میگویم که رابطه ها را اگر هر روز نوازش نکنید بی شک میمیرند!
نگذارید که این گلدان ها هی بمیرند و هی بروید گلدان تازه ای بخرید!
کشتن این همه گلدان منجر به پیدا کردنِ گلدانی جادویی که خود به خود تا ابد زنده بماند نمیشود!

 

مهدیه لطیفی


دختر جوانی بر اثر سانحه تصادف زیبایی خود را از دست داد .چند ماه بعد ناباورانه نامزدش هم کور شد
موعد عروسی فرا رسید
مردم میگفتند؛چه خوب
عروس نازیبا همان بهتر که شوهرش هم نابینا باشد
۲۰ سال بعد از ازدواج ؛زن از دنیا رفت،
مرد عصایش را کنار گذاشت
و چشمانش را باز کرد

مرد هیچ‌وقت نابینا نبود.!

او فقط مَــرد بود

شک نکن " دنیا همین است:
.
مرد بودن " دَرد " دارد . نامرد بودن " کـِـیـــف " !!


یک جاهایی بدون اینکه کسی متوجه شود
ناگهان جوهـرت ته میکشد .
هی روی کاغذ کشیده میشوی
اما فقط جـا می اندازی
مُدام میکشند
تکانت میدهند
با تمامِ قدرت .یادشان میرود چقدر برایشان بودی 
چقدر قطع و وصل شدی بخاطرشان !
خیلی جاها کمرنگ شدی که اذیت نشوند
و چه جاها که پر رنگی ات قند در دلشان آب کرد .
ولی حالا
اصلا توجهی نمیکنند که چیزی از تـو باقی نمانده !
نمیفهمند که چقدر خودت را کم آورده ای .
به آسـانی
دست میکشند .
رها میکنند !
چون دیگر به کارشان نمی آیی .
از من میشنوی
مراقبِ جوهـرت باش
خیلی ها ارزشش را ندارند
که بخاطرشان خط خطی شوی


دخترکی دو سیب در دست داشت 
مادرش گفت : یکی از سیب هاتو به من میدی ؟ 

دخترک یک گاز بر این سیب زد 
و گازی به آن سیب !

لبخند روی لبان مادر خشکید !
سیمایش داد می زد که چقدر از دخترکش نا امید شده
اما دخترک یکی از سیب های گاز زده را به طرف مادر گرفت و گفت : 
بیا مامان!
این یکی شیرین تره!!!!!!

مادر خشکش زد .
چه اندیشه ای با ذهن خود کرده بود .!
 

هر قدر هم که با تجربه باشید ، قضاوت خود را به تاخیر بیاندازید 
و بگذارید طرف ، فرصتی برای توضیح داشته باشد .


شاید فکر کنید یه عکس معمولى از دوران جنگ باشه،ولى متن زیر رو بخونید تا با ماجراى این عکس اشنا بشین.

ماجرای عکس:


ترکش خمپاره پیشونیش رو چاک داده بود
ازش پرسیدم :چه حرفی برای مردم داری
با لبخند گفت: از مردم کشورم میخوام وقتی برای خط کمپوت میفرستن، عکس روی کمپوت ها رو نکنن!!
گفتم داره ضبط میشه برادر یه حرف بهتری بگو
با همون طنازی گفت:
اخه نمیدونی سه بار بهم رب گوجه افتاده .!!


+ لعنت برکسانى که با اختلاس ها یا دروغ هاشون خون همچین آدمایى رو پایمال و خون مردم عزیزمان ایران را توی شیشه کردن!


وَمِنَ النَّاسِ مَن یُعْجِبُکَ قَوْلُهُ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَیُشْهِدُ اللَّهَ عَلَىٰ مَا فِی قَلْبِهِ وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ

و از مردم، کسانی هستند که گفتار آنان، در زندگی دنیا مایه اعجاب تو می‌شود؛ (در ظاهر، اظهار محبّت شدید می‌کنند) و خدا را بر آنچه در دل دارند گواه می‌گیرند. (این در حالی است که) آنان، سرسخت‌ترین دشمنانند. (٢٠٤ بقره)

 


زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا وَیَسْخَرُونَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ اتَّقَوْا فَوْقَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَاللَّهُ یَرْزُقُ مَن یَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ

زندگی دنیا برای کافران زینت داده شده است، از این‌رو افراد باایمان را (که گاهی دستشان تهی است)، مسخره می‌کنند؛ در حالی که پرهیزگاران در قیامت، بالاتر از آنان هستند؛ (چراکه ارزشهای حقیقی در آنجا آشکار می‌گردد، و صورت عینی به خود می‌گیرد؛) و خداوند، هر کس را بخواهد بدون حساب روزی می‌دهد. (٢١٢ بقره)

 


أَوْ کَالَّذِی مَرَّ عَلَىٰ قَرْیَةٍ وَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَىٰ عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّىٰ یُحْیِی هَٰذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ کَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ یَوْمًا أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قَالَ بَل لَّبِثْتَ مِائَةَ عَامٍ فَانظُرْ إِلَىٰ طَعَامِکَ وَشَرَابِکَ لَمْ یَتَسَنَّهْ وَانظُرْ إِلَىٰ حِمَارِکَ وَلِنَجْعَلَکَ آیَةً لِّلنَّاسِ وَانظُرْ إِلَى الْعِظَامِ کَیْفَ نُنشِزُهَا ثُمَّ نَکْسُوهَا لَحْمًا فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ

یا همانند کسی که از کنار یک آبادی (ویران شده) عبور کرد، در حالی که دیوارهای آن، به روی سقفها فرو ریخته بود، (و اجساد و استخوانهای اهل آن، در هر سو پراکنده بود؛ او با خود) گفت: چگونه خدا اینها را

ادامه مطلب


قانون اول: اگر فکر می‌کنی کاری اشتباهه، انجامش نده!

قانون دوم: در صحبت‌ها همیشه دقیقا همون چیزی رو بگو که منظورته!

قانون سوم: هیچ‌وقت طوری زندگی نکن که سعی کنی همه رو از خودت راضی نگه‌ داری؛ هیچ وقت.

قانون چهارم: سعی کن هر روز یاد بگیری و دست از یادگرفتن بر نداری.

قانون پنجم: در صحبت با دیگران هیچ‌وقت راجع به خودت بد حرف نزن.

قانون ششم: هیچ‌وقت دست از تلاش برای رسیدن به رویاهات بر ندار.

قانون هفتم: سعی کن راحت نه بگی، از نه گفتن نترس.

قانون هشتم: از بله گفتن هم نترس.

قانون نهم: با خودت مهربون باش.

قانون دهم: اگه نمی‌تونی چیزی رو کنترل کنی، بزار به حال خودش.

قانون یازدهم: سعی کن از اتفاقات و حالات منفی دوری کنی.

قانون دوازدهم: برای رضایت دیگران، کاری رو انجام نده که دوست نداری.

قانون سیزدهم: سعی کن ببخشی، اما فراموش نکن.

قانون چهاردهم: در هیچ حالتی، سطح خودت رو به اندازه طرف مقابلت پایین نیار.

قانون پانزدهم: حرفی رو که نمی‌پسندی تائید نکن.

قانون شانزدهم: به کسانی لطف کن که استحقاقش رو داشته باشن، لطف تورو وظیفت ندونن و سپاس‌‌گذار باشن.

قانون هفدهم: با کسی که ازش خوشت نمیاد، همنشینی نکن.

قانون هجدهم: در یاد دادن، بخشنده باش.

قانون نوزدهم: از کسی ناراحت هستی بهش بگو، ناراحتیتو بگو، دلیلش رو بگو و انتظار عذرخواهی داشته باش.

قانون بیستم: عاشقی کن.


نگاه همه به پرده سینما بود.
جشنواره فیلم های 10دقیقه ای .
اکران فیلم شروع شد.
شروع فیلم: تصویر سقف یک اتاق بود.
دو دقیقه از فیلم گذشت 
چهار دقیقه دیگر هم گذشت 
هشت دقیقه ی اول فیلم تنها تصویر سقف اتاق بود!

صدای همه درآمد.

اغلب حاضران سالن سینما را ترک کردند.

ناگهان دوربین حرکت کرد و آمد پایین
و به یک جانباز قطع نخاع خوابیده روی تخت رسید.

 

جمله زیرنویس فیلم: "این تنها هشت دقیقه از زندگی این جانباز قطع نخاعی بود و شما طاقت نداشتید."

 

  • قدر زندگیتان را بدانید! 

پسری مادرش را بعد از درگذشت پدرش، به خانه سالمندان برد و هر لحظه از او عیادت می کرد. 
یکبار از خانه سالمندان تماسی دریافت کرد که مادرش درحال جان دادن است پس باشتاب رفت تا قبل از اینکه مادرش از دنیا برود، او را ببیند.
 از مادرش پرسید: 
مادر چه می خواهی برایت انجام دهم؟ 
مادر گفت: 
از تو می خواهم که برای خانه سالمندان پنکه بگذاری چون آنها پنکه ندارند و در یخچال غذاهای خوب بگذاری، چه شبها که بدون غذا خوابیدم. فرزند باتعجب گفت: داری جان می دهی و از من اینها را درخواست می کنی؟
 و قبلا به من گلایه نکردی. 
مادر پاسخ داد:
بله فرزندم من با این گرما و گرسنگی خو گرفتم وعادت کردم ولی می ترسم تو وقتی فرزندانت در پیری تورا به اینجا می آورند، به گرما و گرسنگی عادت نکنی


با احمق بحث نکنم و بگذارم در دنیای احمقانه خویش خوشبخت زندگی کند.
با وقیح جدل نکنم چون چیزی برای از دست دادن ندارد و روحم را تباه می کند.
از حسود دوری کنم چون اگر دنیا را هم به او تقدیم کنم باز از من بیزار خواهد بود.
وتنهایی را به بودن در جمعی که به آن تعلق ندارم ترجیح دهم
و سه چیز را هرگز فراموش نمیکنم :
1 . به همه نمی توانم کمک کنم
2 . همه چیز را نمی توانم عوض کنم
3 . همه من را دوست نخواهند داشت !!


برهنگی ن را دیدیم و فریاد کشیدیم

اما پاهای کودکان را دیدیم و سکوت کردیم

شاید هنوز راه درازی در پیش داریم تا بفهمیم که گناه برهنگان را به پای خودشان مینویسند

اما گناه پاهای را به پای کی؟

میتونی کمک کن، حتی به 1 نفر.

 

 

هی گنه کردیم و گفتیم خدا 
می بخشد.
عذر آوردیم و گفتیم خدا 
می بخشد.
آخر این بخشش و این عفو و کرامت تا کی.!!!
او رحیم است ولی ننگ و خیانت تا کی.!!!
بخششی هست ولی قهر و عذابی هم هست.
آی مردم به خدا روز حسابی هم هست.
زندگی در گذر است.
آدمی رهگذر است
زندگی یک سفر است
آدمی همسفر است.
آنچه می ماند از او راه و رسم سفر است.

         "رهگذر میگذرد.


تناسب و هماهنگی اعداد در قرآن کریم از جنبه های اعجاز این کتاب مقدس است که هر روز موارد بیشتری از آن مورد کشف و شناسایی قرار می گیرد . از نمونه های این سیستم اعجازی می توان به تساوی و توازن در کلمه (( محبت )) اشاره کرد . نکته عجیب این است که خداوند حکیم 16 آیه از کتاب خود را به " کسانی که دوست دارد " و 16 آیه را به " کسانی که دوست ندارد " اختصاص داده است . به این معنا که در قرآن مجید عبارت (( الله یحب )) یعنی (( خداوند دوست دارد )) 16 بار وعبارت مع  (( الله لا یحب )) یعنی (( خداوند دوست ندارد )) نیز به همان تعداد یعنی 16 بار تکرار گردیده است !! این آیات بر حسب ترتیبشان در قرآن کریم به صورت زیر می باشند :

الف ) عبارت ((الله یحب)) 16 بار در آیات زیر تکرار شده است :

 1- (إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ) [البقرة: 195].

2- (إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَیُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ) [البقرة: 222].

3- (فَإِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ) [آل عمران: 76].

4- (وَاللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ) [آل عمران: 134].

5-

ادامه مطلب


دقت کردیدانسانهای صادق به صداقت حرف هیچکس شک  نمیکنند و حرفِ همه را باور دارند. 
انسانهای دروغگو تقریبا حرف هیچکس را باور ندارند و معتقدند که همه دروغ میگویند .

انسانهای امیدوار همواره در حال امیدوار کردن دیگرانند .
انسانهای نا امید همیشه آیه یاس میخوانند .
انسانهای حیله گر معتقدند که همه مشغول توطئه هستند 
انسانهای شریف همه را شرافتمند میدانند 

انسانهای بزرگوار بیشترین کلامشان ، تشکر از دیگران است.
انسانهای نظر بلند هرکاری برای هرکسی میکنند بازهم با شرمندگی میگویند:
 ببخشید که بیشتر از این از دستم بر نیامد .
انسانهای تنگ نظر هرکاری برای هرکس انجام دهند  چندین برابر می بینندش .

انسانهای بامحبت در نهایت مهربانی همه را با جانم ، عمرم ، عزیزم خطاب میکنند.
انسانهای متواضع تقریبا در مقابل خواسته همه دوستان میگویند: چشم سعی میکنم 

انسانهای پرتوقع انتظار دارند همه در مقابل حرف هایشان بگویند چشم .
انسانهای حسود همیشه فکر میکنند که همه به آنها حسادت میکنند .

انسانهای دانا در جواب بیشتر سوالات میگویند: نمیدانم .
انسانهای نادان تقریبا در مورد هر چیزی میگویند: من بهترمیدانم

 

  • انسان از هرچی لبریز باشه (افکار و روحیات) همونو تراوش میکنه!
  • انسان رو میشه از حرفاش شناخت مخصوصا وقتی داره پشت یکی صحبت میکنه (غیبت میکنه).

زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِینَ وَالْقَنَاطِیرِ الْمُقَنطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالْأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَٰلِکَ مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَاللَّهُ عِندَهُ حُسْنُ الْمَآبِ

 

محبّت امور مادی، از ن و فرزندان و اموال هنگفت از طلا و نقره و اسبهای ممتاز و چهارپایان و زراعت، در نظر مردم جلوه داده شده است؛ (تا در پرتو آن، آزمایش و تربیت شوند؛ ولی) اینها (در صورتی که هدف نهایی آدمی را تشکیل دهند،) سرمایه زندگی پست (مادی) است؛ و سرانجام نیک (و زندگیِ والا و جاویدان)، نزد خداست. (14 بقره)

 

 

فرمت : MP3
حجم : 3.82MB

زمان : 00:10:34
 

برای دانلود و پخش آنلاین روی عکس زیر کلیک کنید

 


حاکمی هر شب در تخت خود به آینده دخترش می اندیشید .که دخترش به چه کسی بدهد مناسب او باشد

در یکی از شبها وزیرش را صدا زد و از خواست که شبانه به مسجد برود تا جوانی را مناسب دخترش پیدا کند که مناجات و نماز شب را بر خواب ترجیح دهد .

از قضا آن شب ی قصد ی در آن مسجد را کرده بود تا هرچه گیرش بیاید از آن مسجد بد.پس قبل از وزیر و سربازانش به آنجا رسید .در را بسته یافت واز دیوار مسجد بالا رفت و داخل مسجد شد .
هنگامی که بدنبال اشیاء بدرد بخورش می گشت وزیر و سربازانش داخل شدند و صدای در راشنید که باز شد بنابراین راهی برای خود نیافت الا درجا توبه کند واینکه خود را به نماز خواندن مشغول کرد .

سربازان داخل شدند و اورا در حال نماز دیدند ، 
وزیر گفت : سبحان الله ! چه شوقی دارد این جوان برای نماز
و از شدت ترس هرنماز را که تمام می کرد نماز دیگری را شروع می کرد

تا اینکه وزیر دستور داد که سربازان مراقب باشند از نماز که تمام شد نگذارند نماز دیگری را شروع کند و او را بیاورند ، 
و اینگونه شد که وزیر، جوان را نزد حاکم برد .
و حاکم که تعریف دعا ها ونمازها ی جوان را از وزیر شنید ، به او گفت : تو همان کسی هستی که مدتهاست دنبالش بودم و می خواستم دامادم باشد ، اکنون دخترم را به ازدواج تو در می آورم و تو امیر این مملکت خواهی بود .

جوان که این را شنید بهت زده شد و آنچه دیده و شنیده بود را باور نمی کرد  ، سرش را از خجالت پایین آورد و با خود گفت : 
خدایا مرا امیر گرداندی و دختر حاکم را به ازدواجم در آوردی ،فقط با نماز شبی که ازترس آن را خواندم !
 اگر این نماز از سر صداقت و خوف تو بود چه به من می دادی و هدیه ات چه بود اگر از ایمان و اخلاص می خواندم !


فقیری بود که مردم دو سکه طلا و نقره به او نشان میدادند. اما او همیشه سکه نقره را برمیداشت و مردم به حماقت او می خندیدند.
 مرد مهربانی گفت: سکه طلا را بردار، اینطوری پول بیشتری گیرت میاد و دیگه دستت نمیندازن. 
فقیر: اگر سکه طلا را بردارم، دیگر مردم به من پول نمی دهند تا ثابت کنند که من احمق تر از آنهایم. 
شما نمی دانید چقدر از این راه پول گیر آورده ام!

 

بدان که اگر کاری می کنی که 
هوشمندانه است، هیچ اشکالی ندارد
 که مردم تو را احمق بپندارند.


در داروخانه

ﻓﺮﺩ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪ ﻭ با زبان ساده ﺮﺳﺪ :

ﺮﻡ ﺿﺪ ﺳﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﻦ؟

 

ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ ﺑﺎ ﻟﺤﻨ ﺗﻤﺴﺨﺮ ﺁﻣﺰ ﺮﺳﺪ:

 ﺮﻡ ﺿﺪ ﺳﻤﺎﻥ؟ ﺑﻠﻪ ﻪ ﺩﺍﺭﻢ .

ﺮﻡ ﺿﺪ ﺗﺮ ﺁﻫﻦ ﻭ ﺁﺟﺮ ﻫﻢ ﺩﺍﺭﻡ ﺣﺎﻻ ﺍﺮﺍﻧﺸﻮ ﻣﺨﻮﺍ

ﺎ ﺧﺎﺭﺟ؟

ﺍﻣﺎ ﻔﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ ﺧﺎﺭﺟﺶ ﺮﻭﻧﻪ ﻫﺎ

 

ﻣﺮﺩ ﻧﺎﻫﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺎﻧﺶ ﺩﻭﺧﺖ ﻭ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ ﺮﻓﺖ ﻭ ﻔﺖ : 

 

ﺍﺯ ﻭﻗﺘ ﺎﺭﺮ ﺳﺎﺧﺘﻤﻮﻥ ﺷﺪﻡ ، ﺩﺳﺘﺎﻡ ﺯﺑﺮ ﺷﺪﻩ، ﻧﻤ ﺗﻮﻧﻢ ﺻﻮﺭﺕ ﺩﺧﺘﺮﻣﻮ ﻧﺎﺯ ﻨﻢ

 

ﺍﻪ ﺧﺎﺭﺟﺶ ﺑﻬﺘﺮﻩ، ﺧﺎﺭﺟ ﺑﺪﻩ

ﻣﺘﺼﺪ ﺩﺍﺭﻭﺧﺎﻧﻪ، ﻟﺒﺨﻨﺪ ،ﺭﻭ ﻟﺒﺎﺵ ﺦ ﺯﺩ

ــﻪ ﺣﻘــﺮﻭﻛﻮ ﺍﺳــﺖ ﺁﻥ ﺴــ ﻛــﻪ ﺑــﻪ ﺧﻮﺩ  ﻣﻐــﺮﻭﺭ ﺍﺳﺖ !

 

 ــﺮﺍ ﻛـــﻪ ﻧﻤ ﺩﺍﻧــﺪ ﺑﻌــﺪ ﺍﺯ ﺑــﺎﺯ ﺷﻄﺮﻧــﺞ ، ﺷــــﺎﻩ ﻭ ﺳـﺮﺑــﺎﺯ  ، ﻫـﻤــﻪ ﺩﺭ ﺟﻌﺒــﻪ ﻗــــﺮﺍﺭ ﻣ ﺮﻧـــﺪ.

جایگاه  شاه و گدا ،

دارا و نـدار ، قـبراست.

انـسانیت هـست کـه بـه یـادگار می ماند.


در باز شد؛ برپا ! برجا !

درس اول: بابا آب داد، ما سیر آب شدیم

بابا نان داد، ما سیر شدیم

اکرم و امین چقدر سیب و انار داشتند در سبد مهربانی شان

و کوکب خانم چقدر مهمان نواز بود

و چقدر همه منتظر آمدن حسنک بودیم

 

کوچه پس کوچه های کودکی را به سرعت طی کردیم؛

و در زندگی گم شدیم.

همه زیبایی ها رنگ باخت!

و در زمانه ای که زمین درحال گرم شدن است قلب هایمان یخ زد!

نگاهمان سرد شد و دستانمان خسته

دیگر باران با ترانه نمی بارد!

 

و ما کودکان دیروز دلتنگ شدیم؛

زرد شدیم، پژمردیم

و خشک زار زندگیمان تشنه آب شد

و سال هاست وقتی پشت سرمان را نگاه می کنیم، 

جز رد پایی از خاطرات خوش بچگی نمی یابیم،

و در ذهنمان جز همهمه زنگ تفریح، طنین صدایی نیست.!

 

و امروز چقدر دلتنگ "آن روزها" ییم 

و هرگز نفهمیدیم،

چرا برای بزرگ شدن این همه بی تاب بودیم!

 

پاکن هایی ز پاکی داشتیم

یک تراش سرخ لاکی داشتیم

کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت

دوشمان از حلقه هایش درد داشت

 

گرمی دستانمان از آه بود

برگ دفترهایمان از کاه بود

تا درون نیمکت جا میشدیم

ما پر از تصمیم کبری میشدیم

 

با وجود سوز و سرمای شدید

ریزعلی، پیراهنش را می درید

کاش میشد باز کوچک می شدیم

لااقل یک روز کودک میشدیم!


خطرناک ترین جمله دنیا چیست؟

 

گفته می‌شود خطرناک‌ترین جمله این است: 

من همینم که هستم.»

 در این جمله کوتاه می‌توانیم غرور، لجاجت، خودرایی، خودخواهی، درجا زدن و به ‌تدریج راندن آدم‌ها از اطراف خود را حس کنیم

پس مراقب باشیم ، هر روز فرصتی هست برای یه قدم بهتر شدن.

 

با تغییرات کوچک روز بروز حالمون بهتر میشه.


مردی یه ساندویچ برای دوتا پسر کوچیکش گرفت؛
گذاشت روی میز، 
به اولی گفت: "تو نصف کن!"
و به دومی گفت:  "و تو انتخاب کن!"

مات و مبهوت نحوه ی تربیت وعدالت این مرد شدم!!
یعنی اگه اولى یه وقت عمدا نامساوى نصف کنه، دومى حق داشته باشه که اول انتخاب کنه!

این جوری عدالت رو یاد بچه هامون بدیم، نه با شعار عدالتخواهی!

زبان عمل بهترین روش تربیت بچه هاست.


یه شب مهمون داشتیم، 
کفش ها توی حیاط جفت شده بود،
همشون مرتب بودن به جز یک کفش که پاشنه هاش خوابونده شده بود !

هرکس میخواست بیاد تو حیاط اون کفش ها رو میپوشید ،
میدونی چرا؟ 
چون پاشنه هاش خوابونده شده بود !

یه کم که فکر کردم دیدم بعضی از ما آدم ها مثل همین کفش های پاشنه خوابونده هستیم ،
برامون مهم نیست کی سوارمون میشه ! 

یادت باشه که اگر سر خم کنی، 
اگر خودت به خودت احترام نذاری، 
اگر ضعیف باشی، همه میخوان ازت سواری بگیرن و کسی هم بهت احترام نمیذاره !

کفشِ پاشنه خوابونده نباش


روستایی بود دور افتاده که مردم ساده دل و بی سوادی در آن ست داشتند. مردی شیاد از ساده لوحی آنان استفاده کرده و بر آنان به نوعی حکومت می کرد. برحسب اتفاق گذر یک معلم به آن روستا افتاد و متوجه دغلکاری های شیاد شد و او را نصیحت کرد که از اغفال مردم دست بردارد و گرنه او را رسوا می کند. اما مرد شیاد نپذیرفت. بعد از اتمام حجت٬ معلم با مردم روستا از فریبکاری های شیاد سخن گفت و نسبت به حقه های او هشدار داد. بعد از کلی مشاجره بین معلم و شیاد قرار بر این شد که فردا در میدان روستا معلم و مرد شیاد مسابقه بدهند تا معلوم شود کدامیک باسواد و کدامیک بی سواد هستند. در روز موعود همه مردم روستا در میدان ده گرد آمده بودند تا ببینند آخر کار، چه می شود.

شیاد به معلم گفت: بنویس مار»
معلم نوشت: مار
نوبت شیاد که رسید شکل مار را روی خاک کشید.
و به مردم گفت: شما خود قضاوت کنید کدامیک از اینها مار است؟
مردم که سواد نداشتند متوجه نوشته مار نشدند اما همه شکل مار را شناختند و به جان معلم افتادند تا می توانستند او را کتک زدند و از روستا بیرون راندند.


وَسَارِعُوا إِلَىٰ مَغْفِرَةٍ مِّن رَّبِّکُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ

و شتاب کنید برای رسیدن به آمرزش پروردگارتان؛ و بهشتی که وسعت آن، آسمانها و زمین است؛ و برای پرهیزگاران آماده شده است. (134 آل عمران)

 

 

وَالَّذِینَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَمَن یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ وَلَمْ یُصِرُّوا عَلَىٰ مَا فَعَلُوا وَهُمْ یَعْلَمُونَ

و آنها که وقتی مرتکب عمل زشتی شوند، یا به خود ستم کنند، به یاد خدا می‌افتند؛ و برای گناهان خود، طلب آمرزش می‌کنند -و کیست جز خدا که گناهان را ببخشد؟- و بر گناه، اصرار نمی‌ورزند، با اینکه می‌دانند. (135 آل عمران)

 

 

أُولَٰئِکَ جَزَاؤُهُم مَّغْفِرَةٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَجَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَنِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِینَ

آنها پاداششان آمرزش پروردگار، و بهشتهایی است که از زیر درختانش، نهرها جاری است؛ جاودانه در آن میمانند؛ چه نیکو است پاداش اهل عمل! (136 آل عمران)


هنگام به دنیا آمدن در گوشمان اذان می خوانند ولی نمازی نمی خوانند!

هنگام مرگ برایمان فقط نماز میخوانند، بدون اذان .
اذان هنگام تولد برای نمازی است که هنگام مرگ می خوانند. 

چقدر کوتاهست این زندگی.
به فاصله یک اذان تا نماز .

به خیلی چیزا باید فکر کرد و عمیق شد.


سلام
این یک سوپرایز هستش که مجموعه عکس نوشته های گلچین و مرتب شده از کهکشان و شگفتی های آفرینش هستش
مدتیه دارم گلچین میکنم تا یک مجموعه کامل از بزرگی خلقت رو واستون ارسال کنم

واقعا دیدتون رو از کهکشان بازتر میکنه

این مطلب و عکس هاش رو از دست ندید

روزهای آینده ارسال میکنم

ممنون


گدایی به در خانه یک خسیس رفت و چیزی خواست. صاحبخانه به غلامش گفت: 

مبـارک به قنبر بگو که به یاقوت بگوید که به بلال بگوید که به گدا بگوید که چیزی نداریم.

گدا شنید و گفت:
 خـدایا بـه جبرئیـل بگـو بـه میکائیـل بگویـد کـه بـه اسـرافیل بگویـد کـه بـه عزرائیل بگوید که انشاءالله جان صاحبخانه را بگیرد.

 

 

بگو: اگر شما مالک خزائن رحمت پروردگار من بودید. در آن صورت، (بخاطر تنگ نظری) امساک می‌کردید، مبادا انفاق، مایه تنگدستی شما شود» و انسان تنگ نظر است! (آیه 100 سوره اسراء)


منفجر شدن ستاره‌ها کوچکترین نشانه‌ای است از دو نیم شدن آسمان در روز رستاخیز است. دانشمندان کشف کردند که وقتی ستاره‌ای منفجر می‌شود به صورت گلی با رنگهایی زیبا درمی‌آید. این حقیقت را قرآن قبل از 14 قرن آشکار ساخته و خداوند در مورد روز رستاخیز می‌فرماید:

"پس آن‌گاه که آسمان شکافته شود تا چون گل سرخ گون و چون روغن مذاب و روان گردد (آن روز سخت هولناک از گنه پشیمان شوید)."

(سوره الرحمن – آیه 37)

پاک و منزه باد پروردگار را.

---------------------

به قلم: عبد الدائم الکحیل

www.kaheel7.com/fa

 

منبع: NASA


برای دانشمندان غربی روشن گردیده سنگهایی که ازآنها برای ساختن اهرام درمصراستفاده می شده فقط ازجنس گل بوده است واین دانشمندان تصورمی کنند که این کشف علمی اختصاص به آنان دارد ، درحالیکه قرآن کریم در14 قرن پیش دراین کشف ازآنان سبقت گرفته است .!

 

 

پژوهشگران فرانسوی وآمریکایی تاکید دارند که سنگهای غول پیکری که فراعنه برای ساخت اهرام استفاده می کردند فقط از گل ساخته شده اند که

ادامه مطلب


وَمَا کَانَ لِنَفْسٍ أَن تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ کِتَابًا مُّؤَجَّلًا وَمَن یُرِدْ ثَوَابَ الدُّنْیَا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَمَن یُرِدْ ثَوَابَ الْآخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْهَا وَسَنَجْزِی الشَّاکِرِینَ

هیچ‌کس، جز به فرمان خدا، نمی‌میرد؛ سرنوشتی است تعیین شده؛ (بنابر این، مرگ پیامبر یا دیگران، یک سنّت الهی است.) هر کس پاداش دنیا را بخواهد (و در زندگی خود، در این راه گام بردارد،) چیزی از آن به او خواهیم داد؛ و هر کس پاداش آخرت را بخواهد، از آن به او می‌دهیم؛ و بزودی سپاسگزاران را پاداش خواهیم داد. (١٦٩ آل عمران)

 


الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَىٰ جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَٰذَا بَاطِلًا سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ

همانها که خدا را در حال ایستاده و نشسته، و آنگاه که بر پهلو خوابیده‌اند، یاد می‌کنند؛ و در اسرار آفرینش آسمانها و زمین می‌اندیشند؛ (و می‌گویند:) بار الها! اینها را بیهوده نیافریده‌ای! منزهی تو! ما را از عذاب آتش، نگاه دار! (١٩١ آل عمران)

 


إِن تَجْتَنِبُوا کَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ وَنُدْخِلْکُم مُّدْخَلًا کَرِیمًا

اگر از گناهان بزرگی که از آن نهی می‌شوید پرهیز کنید، گناهان کوچک شما را می‌پوشانیم؛ و شما را در جایگاه خوبی وارد می‌سازیم. (٣١ نساء)

 


إِنَّ اللَّهَ لَا یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِکَ لِمَن یَشَاءُ وَمَن یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَرَىٰ إِثْمًا عَظِیمًا

خداوند (هرگز) شرک را نمی‌بخشد! و پایین‌تر از آن را برای هر کس (بخواهد و شایسته بداند) می‌بخشد. و آن کسی که برای خدا، شریکی قرار دهد، گناه بزرگی مرتکب شده است. (٤٨ نساء)

 


وَمَن یُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَٰئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِم مِّنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِینَ وَحَسُنَ أُولَٰئِکَ رَفِیقًا

و کسی که خدا و پیامبر را اطاعت کند، (در روز رستاخیز،) همنشین کسانی خواهد بود که خدا، نعمت خود را بر آنان تمام کرده؛ از پیامبران و صدّیقان و شهدا و صالحان؛ و آنها رفیقهای خوبی هستند! (٦٩ نساء)


لباسای رنگی رنگی و شاد بپوش.
بهترین ساعت خواب 10 شب تا 4 صبحه، اما حتی اگه شب و دیر خوابیدی، صبح زود بیدار شو.
زیر بارون راه برو! نترس از خیس شدن!
بهترین صبحانه یه لیوان آب و بعد نیم ساعت خوردن مقداری میوه است.
صبحانه ات رو ببر تو حیاط. بقیه رو هم صدا بزن بیان.
فقط و فقط آهنگ هایی گوش کن که ملودی شاد و متن مثبت دارند.
روزی چند دقیقه با یه آهنگ شاد و دلچسب برقص.
توی حموم آواز بخون! آب بازی کن ، چه اشکالی داره؟!
بی مناسبت برا خودت و دیگران کادو بخر!
تلفن رو بردار به دوست قدیمیت زنگ بزن 
مطالعه رو تو برنامه همیشگیت داشته باش.
برو استخرو ماساژ و لذت ببر.
قاصدک بگیرو آرزو کن، آرووووم فوتشون کن
قبل خواب کارهای روزت رو مرور کن،
هیچ وقت خودت رو به مُردن نزن

همه ی اینا رو گفتم و تو خوندی
فقط خواستم یه چیزی بهت بگم دوستم :
هر جا وایسی و دچار روزمرگی بشی ، مُردی.!!
بذار زندگی از اینکه تو زنده ای به خودش بباله !
برای خسته شدن خییییییییلی زوده !
بذار هرکی هرچی دوس داره فکر کنه. بیخیااااال تو شاد باش. 
لبخند رو هرگز فراموش نکن.


دلت شاد و سرشار از زندگی ♥️


مردی به دربار خان زند می رود و با ناله و فریاد می خواهد تا کریمخان را ملاقات کند. سربازان مانع ورودش می شوند. خان زند در حال کشیدن قلیان ، ناله و فریاد مردی را می شنود و می پرسد ماجرا چیست؟ پس از گزارش سربازان به خان وی دستور می دهد که مرد را به حضورش ببرند.
مرد به حضور خان زند می رسد. خان از وی می پرسد که چه شده است ؟ این چنین ناله و فریاد می کنی؟

مرد با درشتی می گوید همه ی اموالم را برده و الان هیچ چیزی در بساط ندارم.

خان می پرسد وقتی اموالت به سرقت میرفت ، تو کجا بودی؟

مرد می گوید من خوابیده بودم.
خان می گوید خب چرا خوابیدی که مالت را ببرند؟

  • مرد در این لحظه پاسخی می دهد آن چنان که استدلالش در تاریخ ماندگار می شود و سرمشق آزادیخواهان می شود .

مرد می گوید : چون فکر می کردم تو بیداری من خوابیده بودم!!!

خان بزرگ زند لحظه ای سکوت می کند و سپس دستور می دهد خسارتش از خزانه جبران کنند و در آخر می گوید این مرد راست می گوید ، ما باید بیدار باشیم .


مدار چرخش ماه دور زمین با مدار چرخش زمین با خورشید متفاوت است به همین علت هرگونه تصادفی بین این دو رخ نمی‌دهد به این صورت که ماه با سرعت زیادی به دور زمین می‌چرخد  و همراه با چرخش خود و زمین به دور خورشید می‌گردد و همراه با خورشید به اطراف مرکزی هستی می چرخند. و همه آنها در یک مدار هستی می‌چرخد که کسی غیر از خدای والامرتبه از آن آگاه نیست.

 

 

این حقایق شگفت انگیزی از عظمت هستی می‌باشد که تا این

ادامه مطلب


پس ازکشف کرویت زمین مشخص شد که زمین درهرلحظه به دلیل چرخشش به دورخود دارای مشرق ها ومغرب هایی نسبت به خورشید است ؛ به این صورت که وقتی خورشید درمنطقه ای از زمین طلوع می کند ، درهمان لحظه درمنطقه دیگری غروب می کند وبراین اساس پایانی برای مشرق ها ومغرب ها متصورنیست واین همان حقیقتی است که خداوند متعال درقرآن کریم به آن اشاره کرده است :

" سوگند به پروردگار مشرق ها ومغرب ها " (سوره معارج آیه40)


وقتی دنبال اثبات کردن خودت برای دیگران هستی 
کوچکتر و حقیرتر میشوی 

ولی وقتی که دنبال اثبات خود برای خودت هستی 
کمترین اتفاقی که می افتد تغییر کردن است 
و بزرگترین اتفاقش تحول درونی توست 

هر چه که بود گذشت 
از نو شروع کن 
و خودت را برای خودت اثبات کن.


با پدرم رفتم سیرک، توی صف خرید بلیط؛ 
یک زن و شوهر با 4تا بچشون جلوی ما بودند.
وقتی به باجه رسیدند و متصدی باجه، 
قیمت بلیط ها رو بهشون اعلام کرد، 
ناگهان رنگ صورت مرد تغییر کرد 
و نگاهی به همسرش انداخت،معلوم بود 
که پول کافی ندارد و نمیدانست چه بکند.!

ناگهان پدرم دست در جیبش کرد 
و یک اسکناس صد دلاری بیرون آورد 
و روی زمین انداخت،سپس خم شد 
و پول را از زمین برداشت و به شانه مرد 
زد و گفت: ببخشید آقا،
این پول از جیب شما افتاده!

مرد که متوجه موضوع شده بود،
بهت زده به پدرم نگاه کردو گفت:
متشکرم آقا.!

مرد شریفی بود ولی برای اینکه پیش 
بچه هایش شرمنده نشود،
کمک پدر را پذیرفت،بعد از ینکه بچه ها 
بهمراه پدر و مادرشان داخل سیرک شدن،
ما آهسته از صف خارج شدیم 
و بدون دیدن سیرک به طرف خانه  برگشتیم 
و من در دلم به داشتن چنین پدری افتخار کردم!

"آن زیباترین سیرکی بود که به عمرم رفته بودم"
ثروتمند زندگی کنیم، 
بجای آنکه ثروتمند بمیریم!
انسانیت نهایت دین داریست!

 

از خاطرات چارلی چاپلین


اگر تغییر نکنیم ، حذف می شویم .
 برای جلوگیری از حذف شدن در بازی زندگی ، باید تغییراتی را در خودمان و زندگی مان به وجود آوریم .

کلیدهای این تغییر عبارتند از :

کلید اول: خواستن
کلید دوم: خالی کردن ذهن از تعصب ها
کلید سوم: باور مثبت نسبت به خود
کلید چهارم: عمل کردن

به یاد داشته باشیم که عظمت زندگی تنها به دانستن نیست بلکه تلفیقی از علم و عمل است.


انسان ها شبیه هم عمر نمی کنند
یکی زندگی می کند یکی تحمّل!
انسان ها شبیه هم تحمّل نمی کنند
یکی تاب می آورد
یکی می شکند!

انسان ها شبیه هم نمی شکنند
یکی از وسط دو نیم می شود
دیگری تکه تکه!
تکه ها شبیه هم نیستند
تکه ای یک قرن عمر میکند
تکه ای
یک روز.!! 


می گویند با هر کس باید مثل خودش رفتار کرد !
شما گوش نکنید، چون اگر چنین بود از منش و شخصیت هیچکس ،چیزى باقى نمی ماند !

هرکس هر چه به سرت آورد فقط خودت باش. 
نگذار برخورد نادرست آدمها ، اصالت و طبیعت تو را خدشه دار کند.

 اگر جواب هر جفایى ، بدى بود که داستان زندگی ما خالى از آدم های خوب می شد !
اگر نمی توانى شخص مثبت زندگی کسى باشى.
اگر براى یاد دادنِ همان خوبى هایى که خودت بلدى ، ناتوان هستی
اگر خوبى کردى و بدى دیدى

کنار بکش، اما بد نشو.

این تنها کاریست که از دستت بر می آید. 
تو شخص مثبت زندگی خودت باش.


         خالی شو، پُر می‌شوی     
        قانع باش، غنی می‌شوی   
       ساده باش، عمیق می‌شوی   
     قضاوت نکن، عادل می‌شوی
    بنده خـدا باش، آزاد می‌ شوی
   خــودت باش، بی‌همتا می‌شوی
 ضعف خود را بپذیر ، قوی می‌شوی.
دوست داشته‌باش، محبوب‌می‌شوی


تسلیم سرنوشت شو،

                    حاکم تقدیر می‌شوی               
سکوت پیشه‌کن، 
                   همه چیز گویا می‌شود                
دخالت را رها کن،  
                     هدایت آغاز می‌شود              
سخنت را کوتاه کن، 
                   تأثیرش زیاد می‌شود               
برخود حکومت کن ، 
                    از خود فراتر می‌روی                 
به تاریکی ذهن آگاه شو، 
   روشنایی وجودت را فرا می‌گیرد
ذهنت را در هیچ کجا» متمرکز کن،
همه چیز » در ذهنت جا می‌گیرد


در انتظار رحمتت نشسته ایم 
بدهی کریمی،ندهی حکیمی، بخوانی شاکرم ،برانی صابرم 

 

پروردگارا
احوالم چنانست  که می دانی
 و اعمالم چنین است که می بینی.
نه پای گریز دارم و نه زبان ستیز،
بحق کبریایی ات   بحق راستی 
بحق خوبی          بحق بزرگی 
بحق انصاف         بحق حقانیت 
بحق مهربانیت بهترینها رو برای همه مقدر فرما (آمین)


از حموم عمومی در اومدیم و نم نم بارون میزد ،خانومی جوان و محجبه بساط لیف و جوراب و . جلوش پهن بود ،دوستم رفت جلو و آروم سلام کرد و نصفه بیشتره لیف و جوراباشو خرید !
تعجب کردم و پرسیدم: داداش واسه کی میخری ؟
ما که تازه از حموم در اومدیم ،اونم اینهمه !

گفت: تو این سرما از سر غیرتشه که با دستفروشی خرجشو در میاره ،وگرنه میتونست الآن تو یه بغل نرم و یه جا  گرم تن فروشی و فاحشگی کنه !
پس بخر و بخریم تا شرف و ناموس مملکتمون حفظ شه ،برگشت تو حموم و صدا زد: نصرت اینارو بزار دم دست مردم و بگو صلواتیه.

 برگی از خاطرات جهان پهلوان تختی (شادی روحش فاتحه مع الصلوات)

 

ادامه مطلب


جالب ترین خصوصیت بشر "تناقض" است!

به شدت عجله داریم بزرگ شویم 
و بعد دلمان برای کودکی از دست رفته مان 
تنگ میشود !
برای پول در آوردن خودمان را 
مریض میکنیم 
بعد تمام پولمان را خرج میکنیم 
تا دوباره سالم شویم !
طوری زندگی میکنیم 
که انگار هرگز نمی میریم 
و طوری می میریم 
که انگار هرگز زندگی نکرده ایم .!


مرد کری بود که می‌خواست به عیادت همسایه مریضش برود. با خود گفت: من کر هستم. چگونه حرف بیمار را بشنوم و با او سخن بگویم؟ او مریض است و صدایش ضعیف هم هست. وقتی ببینم لبهایش تکان می‌خورد. می‌فهمم که مثل خود من احوالپرسی می‌کند. کر در ذهن خود, یک گفتگو آماده کرد. اینگونه:

من می‌گویم: حالت چطور است؟ او خواهد گفت(مثلاً): خوبم شکر خدا بهترم.
من می‌گویم: خدا را شکر چه خورده‌ای؟ او خواهد گفت(مثلاً): شوربا, یا سوپ یا دارو.
من می‌گویم: نوش جان باشد. پزشک تو کیست؟ او خواهد گفت: فلان حکیم.

من می‌گویم: قدم او مبارک است. همه بیماران را

ادامه مطلب


دلا فرزانگی کردن مهم است
خدا را بندگی کردن مهم است
چه مدت زندگی کردن مهم نیست
چگونه زندگی کردن مهم است
دلا این زندگی جز یک سفر نیست
گذرگاه است و راهش بی خطر نیست
چو خواهی با صفا باشی و صادق
به جز راه خدا راهی دگر نیست
غم بیچارگان خوردن مهم است

دلی از خود نیازردن مهم است
چه مدت زندگی کردن مهم نیست
چگونه زندگی کردن مهم است
دلا با نفس جنگیدن مهم است
عیوب خویش را دیدن مهم است
خطا باشد ز مردم عیب جویی
خطای خلق بخشیدن مهم است
دلا درد آشنا بودن مهم است
به مردم عشق ورزیدن مهم است
چه مدت زندگی کردن مهم نیست
چگونه زندگی کردن مهم است.


إِنَّ اللَّهَ لَا یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِکَ لِمَن یَشَاءُ وَمَن یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا بَعِیدًا

خداوند، شرک به او را نمی‌آمرزد؛ (ولی) کمتر از آن را برای هر کس بخواهد (و شایسته بداند) می‌آمرزد. و هر کس برای خدا همتایی قرار دهد، در گمراهی دوری افتاده است. (١١٦/نساء)

 

 

وَلَأُضِلَّنَّهُمْ وَلَأُمَنِّیَنَّهُمْ وَلَآمُرَنَّهُمْ فَلَیُبَتِّکُنَّ آذَانَ الْأَنْعَامِ وَلَآمُرَنَّهُمْ فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ وَمَن یَتَّخِذِ الشَّیْطَانَ وَلِیًّا مِّن دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْرَانًا مُّبِینًا

(شیطان میگوید) و آنها را گمراه می‌کنم! و به آرزوها سرگرم می‌سازم! و به آنان دستور می‌دهم که (اعمال خرافی انجام دهند، و) گوش چهارپایان را بشکافند، و آفرینشِ پاک خدایی را تغییر دهند! (و فطرت توحید را به شرک بیالایند!)» و هر کس، شیطان را به جای خدا ولّیِ خود برگزیند، زیانِ آشکاری کرده است. (١١٩/نساء)

 

 

یَعِدُهُمْ وَیُمَنِّیهِمْ وَمَا یَعِدُهُمُ الشَّیْطَانُ إِلَّا غُرُورًا

شیطان به آنها وعده‌ها (ی دروغین) می‌دهد؛ و به آرزوها، سرگرم می‌سازد؛ در حالی که جز فریب و نیرنگ، به آنها وعده نمی‌دهد. (١٢٠/نساء)

 

 

أُولَٰئِکَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَلَا یَجِدُونَ عَنْهَا مَحِیصًا

آنها [= پیروان شیطان‌] جایگاهشان جهنم است؛ و هیچ راه فراری ندارند. (١٢١/نساء)

 

 

وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قِیلًا

و کسانی که ایمان آورده‌اند و اعمال صالح انجام داده‌اند، بزودی آن را در باغهایی از بهشت وارد می‌کنیم که نهرها از زیر درختانش جاری است؛ جاودانه در آن خواهند ماند. وعده حق خداوند است و کیست که در گفتار و وعده‌هایش، از خدا صادقتر باشد؟! (١٢٢/نساء)


ذهن ارباب شماست 
و شما برده اش هستید
و با مراقبه شما می توانید ارباب شوید
و ذهن برده شما. 
و ذهن برای چنان مدت طولانی ای ارباب بوده
که نمی خواهد برده شود. 
چه کسی دوست دارد ارباب بودن خود را
به این آسانی از دست بدهد؟ 
همه جور وسوسه ایجاد می کند پس مراقب ذهن خود باشید!


اگر می‌خواهید زیبا باشید،

یک دقیقه مقابل آینه
پنج دقیقه مقابل روحتان
و پانزده دقیقه مقابل خداوند بایستید

آدمها به خاطر زیبا بودنشان دوست داشتنی نمی‌شوند بلکه اگر دوست داشتنی باشند، زیبا به نظر می‌رسند.
بچه‌ها هرگز مادرشان را زشت نمی‌دانند؛ 

اگر کسی یا جایی را دوست داشته باشید
آنها را زیبا هم خواهید یافت
زیرا حس زیبا دیدن 
همان عشق است.


ﻮﺏ ﺗﻨﺒﻴﻪ ﺧﺪﺍ ﻧﺎﻣﺮﺋﻴﺴﺖ .
ﻧﻪ ﻛﺴﻲ ﻣﻴﻔﻬﻤﺪ ؛ ﻧﻪ ﺻﺪﺍﻳﻲ ﺩﺍﺭﺩ .
ﻳﻚ ﺷﺒﻲ ﻳﻚ ﺟﺎﻳﻲ .
ﻭﻗﺘﻲ ﺍﺯ ﺷﺪﺕ ﺑﻐﺾ ؛ ﻧﻔﺴﺖ ﻣﻴﻴﺮﺩ .
ﺧﺎﻃﺮﺕ ﻣﻲ ﺁﻳﺪ .
ﻛﻪ ﺷﺒﻲ ﻳﻚ ﺟﺎﻳﻲ .
ﺑﺎﻋﺚ ﻭ ﺑﺎﻧﻲ ﻳﻚ ﺑﻐﺾ ﺷﺪﻱ
ﻭ دلی ﺳﻮﺯﺍﻧﺪﻱ .
ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﻓﻜﺮ ﻧﻤﻴﻜﺮﺩﻱ ﺑﻐﺾ
ﺎ پی ﺍﺕ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ .
ﻭ ﺷﺒﻲ ﻳﻚ ﺟﺎﻳﻲ .
ﻣﻴﻨﺸﻴﻨﺪ ﺳﺮ ﺭﺍﻩ ﻧﻔﺴﺖ .
ﻭ ﺗﻮ ﻫﻢ ﺑﺎﻻﺟﺒﺎﺭ .
ﻫﺮ ﺩﻗﻴﻘﻪ ﺻﺪﺑﺎﺭ .
ﻣﺤﺾ ﺁﺯﺍﺩﻱ ﺭﺍﻩ ﻧﻔﺴﺖ .
ﺑﻐﺾ ﺭﺍ ﻣﻴﺸﻜﻨﻲ .
ﺁﺭﻱ ؛ ﺍﻳﻦ ﻮﺏ ؛ ﻮﺏِ ﺧﺪﺍﺳﺖ .


فقیری به در خانه بخیلی آمد، گفت: شنیده ام که تو قدری از مال خود را نذر نیازمندان کرده ای و من در نهایت فقرم، به من چیزی بده.

بخیل گفت: من نذر کوران کرده ام.

فقیر گفت: من هم کور واقعی هستم، زیرا اگر بینا می بودم، از در خانه خداوند به در خانه کسی مثل تو نمی آمدم.


ﺎﺵ ﺗﺎ ﺩﻝ ﻣﺮﻓﺖ ﻭ ﻣﺸﺴﺖ
ﺩﻭﺳﺖ ﻣ ﺁﻣﺪ ﻨﺎﺭﺵ ﻣ ﻧﺸﺴﺖ !
ﺎﺵ ﻣﺸﺪ ﺭﻭ ﻫﺮ ﺭﻧﻦ ﻤﺎﻥ
ﻣ ﻧﻮﺷﺘﻢ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺑﻤﺎﻥ !!!
ﺎﺵ ﻣ ﺷﺪ ﻗﻠﺐ ﻫﺎ ﺁﺑﺎﺩ ﺑﻮﺩ
ﻨﻪ ﻭ ﻏﻢ ﻫﺎ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺑﺎﺩ ﺑﻮﺩ
ﺎﺵ ﻣ ﺷﺪ ﺩﻝ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷ ﻧﺪﺍﺷﺖ
ﻧﻢ ﻧﻢ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻫﻢ ﺁﻏﻮﺷ ﻧﺪﺍﺷﺖ
ﺎﺵ ﻣ ﺷﺪ ﺎﺵ ﻫﺎ ﺯﻧﺪگی
ﺗﺎ ﺷﻮﺩ ﺩﺭ ﺸﺖ ﻗﺎﺏ ﺑﻨﺪ
ﺎﺵ ﻣﺸﺪ ﺎﺵ ﻫﺎ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﺷﻮﻧﺪ
ﺩﺭ ﻣﺎﻥ ﻏﺼﻪ ﻫﺎ ﻨﻬﺎﻥ ﺷﻮﻧﺪ
ﺎﺵ ﻣ ﺷﺪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻏﻤﻦ ﻧﺒﻮﺩ
ﺭﺩ ﺎ ﻨﻪ ﻫﺎ ﺭﻧﻦ ﻧﺒﻮد

ﺎﺵ ﻣﺸﺪ ﺯﻧﺪ
ﺗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺷﺖ . . .
ﻻﺍﻗﻞ ﺗﺮﺍﺭ ﺭﺍ ﺒﺎﺭ ﺩﺍﺷﺖ . . .
ﺳﺎﻋﺘﻢ ﺑﺮﻋﺲﻣﺮﺧﺪ ﻭ ﻣﻦ . . .
ﺑﺮﺗﻨﻢ ﻣﺸﺪ ﺸﺎﺩ ﺍﻦﺮﻫﻦ . . .
ﺁﻥ ﺩﺑﺴﺘﺎﻥ ، ﻮﺩ ، ﺳﺮﻣﺸﻖﺁﺏ . . .
ﺎ ﻣﺎﺩﺭ ﻫﻢ ﺑﺮﺍﻢ ﺟﺎﺧﻮﺍﺏ . . .
ﺧﻮﺩ ﺑﺮﻭﻥ ﻣﺮﺩﻡﺍﺯ ﺩﻟﻮﺍﺴ . . .
ﺩﻝ ﻧﻤﺪﺍﺩﻡ ﺑﻪ ﺩﺳﺖﻫﺮ ﺴ . . .

ﻋﻤﺮ ﻫﺴﺘ ، ﺧﻮﺏ ﻭ ﺑﺪ
ﺑﺴﺎﺭ ﻧﺴﺖ . . .
ﺣﻒ ﻫﺮﺰﻗﺎﺑﻞ ﺗﺮﺍﺭ ﻧﺴﺖ ! !

 

نیما یوشیج


فقط با کسانی بحث کنید که می‌دانید آنقدر عقل و عزت نفس دارند که حرف‌های بی‌معنی نمی‌زنند .

کسانی که به "دلیل" توسل می‌جویند، "حقیقت" را گرامی می‌دارند و آنقدر منصف هستند که اگر حق با طرف مقابلشان باشد اشتباهشان را قبول کنند !

پس نتیجه می‌گیریم که به ندرت در هر صد نفر یک نفر ارزش آن را دارد که با او بحث کنی .!


آرتور شوپنهاور
 


"هفت خصلت مومن از زبان دلنشین مولایمان امیر مومنان علی (ع)”


مومن کسی است که:
۱- کسبش حلال است.
۲- اخلاقش مهربان و رئوف است.
۳- قلبش سالم از کینه و کدورت است.
۴- زیادی مالش را انفاق کند.
۵- زیادی سخنش را نگه می دارد.
۶- مردم از شرّش در امان باشند و به خیرش امیدوار.
۷- و او از خود درباره دیگران انصاف می دهد.

 

نصایح صفحۀ ۲۸۱

 

 


لَّا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَن ظُلِمَ وَکَانَ اللَّهُ سَمِیعًا عَلِیمًا

خداوند دوست ندارد کسی با سخنان خود، بدیها (ی دیگران) را اظهار کند؛ مگر آن کس که مورد ستم واقع شده باشد. خداوند، شنوا و داناست. (نساء/١٤٨)

 

 

 

 

لَئِن بَسَطتَ إِلَیَّ یَدَکَ لِتَقْتُلَنِی مَا أَنَا بِبَاسِطٍ یَدِیَ إِلَیْکَ لِأَقْتُلَکَ إِنِّی أَخَافُ اللَّهَ رَبَّ الْعَالَمِینَ

اگر تو برای کشتن من، دست دراز کنی، من هرگز به قتل تو دست نمی‌گشایم، چون از پروردگار جهانیان می‌ترسم! (مائده/٢٨)

 

 

 

 

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ وَجَاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ

ای کسانی که ایمان آورده‌اید! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید! و وسیله‌ای برای تقرب به او بجوئید! و در راه او جهاد کنید، باشد که رستگار شوید! (مائده/٣٥)

 

 

 

 

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ أَنَّ لَهُم مَّا فِی الْأَرْضِ جَمِیعًا وَمِثْلَهُ مَعَهُ لِیَفْتَدُوا بِهِ مِنْ عَذَابِ یَوْمِ الْقِیَامَةِ مَا تُقُبِّلَ مِنْهُمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ

بیقین کسانی که کافر شدند، اگر تمام آنچه روی زمین است و همانند آن، مال آنها باشد و همه آن را برای نجات از کیفر روز قیامت بدهند، از آنان پذیرفته نخواهد شد؛ و مجازات دردناکی خواهند داشت. (مائده/٣٦)

 

 

 

 

إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیُؤْتُونَ اَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ

سرپرست و ولیّ شما، تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آورده‌اند؛ همانها که نماز را برپا می‌دارند، و در حال رکوع، زکات می‌دهند. (مائده/٥٥)

 


محله ما یک رفتگر دارد، صبح که با ماشین از درب خانه خارج می شوم سلامی گرم می کند و من هم از ماشین پیاده می شوم و دستی محترمانه به او می دهم، حال و احوال را می پرسد و مشغول کارش می شود.

همسایه طبقه زیرین ما نیز دکتر جراح است، گاهی اوقات که درون آسانسور می بینمش سلامی می کنم و او فقط سرش را تکان می دهد و درب آسانسور باز نشده برای بیرون رفتن خیز می کند.

به شخصه اگر روزی برای زنده ماندن نیازمند این دکتر شوم، 
جارو زدن سنگ قبرم به دست آن رفتگر، بشدت لذت بخش تر از طبابت آن دکتر برای ادامه حیاتم است.

تحصیلات مطلقا هیچ ربطی به شعور افراد ندارد!!

 

پروفسور سمیعی


دو تا کارگر گرفته بودم واسه اثاث کشی. 
گفتن 40 تومن من هم چونه زدم  شد 30 تومن.
بعد پایان کار، توی اون هوای گرم سه تا 10 تومنی دادم بهشون.
یکی از کارگرا 10تومن برداشت و 20 تومن داد به اون یکی.
گفتم مگر شریک نیستید؟
گفت چرا ولی اون عیالواره، احتیاجش از من بیشتره.
من هم برای این طبع بلندش دوباره 10 تومن بهش دادم 
تشکر کرد و دوباره 5 تومن داد به اون یکی و رفتن
داشتم فکر میکردم هیچ وقت نتونستم اینقدر بزرگوار و بخشنده باشم
اونجا بود یاد جمله زیبایی که روی پل عابر خونده بودم افتادم


بخشیدن دل بزرگ میخواد نه توان مالی.

همه میتونن پولدار بشن اما همه نمیتونن بخشنده باشن»
پولدار شدن مهارته اما بخشندگی فضیلت»
باسواد شدن مهارته اما فهمیدگی فضلیت»
همه بلدن زندگی کنن اما همه نمیتونن زیبا زندگی کنن»
زندگی عادته اما زیبا زیستن فضیلت.


لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ وَقَالَ الْمَسِیحُ یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّی وَرَبَّکُمْ إِنَّهُ مَن یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِ الْجَنَّةَ وَمَأْوَاهُ النَّارُ وَمَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنصَارٍ

آنها که گفتند: خداوند همان مسیح بن مریم است»، بیقین کافر شدند، (با اینکه خود) مسیح گفت: ای بنی اسرائیل! خداوند یگانه را، که پروردگار من و شماست، پرستش کنید! زیرا هر کس شریکی برای خدا قرار دهد، خداوند بهشت را بر او حرام کرده است؛ و جایگاه او دوزخ است؛ و ستمکاران، یار و یاوری ندارند. (٧٢/مائده)

 

 

 

 

قُل لَّا یَسْتَوِی الْخَبِیثُ وَالطَّیِّبُ وَلَوْ أَعْجَبَکَ کَثْرَةُ الْخَبِیثِ فَاتَّقُوا اللَّهَ یَا أُولِی الْأَلْبَابِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ

بگو: (هیچ‌گاه) ناپاک و پاک مساوی نیستند؛ هر چند فزونی ناپاکها، تو را به شگفتی اندازد! از (مخالفت) خدا بپرهیزید ای صاحبان خرد، شاید رستگار شوید! (١٠٠/مائده)

 

 

 

 

قَالَ اللَّهُ هَٰذَا یَوْمُ یَنفَعُ الصَّادِقِینَ صِدْقُهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا رَّضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ذَٰلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ

خداوند می‌گوید: امروز، روزی است که راستی راستگویان، به آنها سود می‌بخشد؛ برای آنها باغهایی از بهشت است که نهرها از زیر (درختان) آن می‌گذرد، و تا ابد، جاودانه در آن می‌مانند؛ هم خداوند از آنها خشنود است، و هم آنها از خدا خشنودند؛ این، رستگاری بزرگ است!» (١١٩/مائده)

 

 

 

 

فَقَدْ کَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُمْ فَسَوْفَ یَأْتِیهِمْ أَنبَاءُ مَا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِئُونَ

آنان، حق را هنگامی که سراغشان آمد، تکذیب کردند! ولی بزودی خبر آنچه را به باد مسخره می‌گرفتند، به آنان می‌رسد؛ (و از نتایج کار خود، آگاه می‌شوند). (٥/انعام)

 

 

 

 

وَلَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِّن قَبْلِکَ فَحَاقَ بِالَّذِینَ سَخِرُوا مِنْهُم مَّا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِئُونَ

(با این حال، نگران نباش!) جمعی از پیامبران پیش از تو را استهزا کردند؛ امّا سرانجام، آنچه را مسخره می‌کردند، دامانشان را می‌گرفت؛ (و عذاب الهی بر آنها فرود آمد). (١٠/انعام)

 

 

 

 

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ ثُمَّ انظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ

بگو: روی زمین گردش کنید! سپس بنگرید سرانجام تکذیب‌کنندگان آیات الهی چه شد؟!» (١١/انعام)

 

 

 

 

قُل لِّمَن مَّا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ قُل لِّلَّهِ کَتَبَ عَلَىٰ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ لَیَجْمَعَنَّکُمْ إِلَىٰ یَوْمِ الْقِیَامَةِ لَا رَیْبَ فِیهِ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ فَهُمْ لَا یُؤْمِنُونَ

بگو: آنچه در آسمانها و زمین است، از آن کیست؟» بگو: از آن خداست؛ رحمت (و بخشش) را بر خود، حتم کرده؛ (و به همین دلیل،) بطور قطع همه شما را در روز قیامت، که در آن شکّ و تردیدی نیست، گرد خواهد آورد. (آری،) فقط کسانی که سرمایه‌های وجود خویش را از دست داده و گرفتار خسران شدند، ایمان نمی‌آورند. (١٢/انعام)


روزی پادشاهی ولخرج هنگام عبور 

از سرزمینی با دو دوست جوان 

ملاقات کرد

 

➖این دو دوست بینوا که تا آن زمان 

با گدایی امرار معاش می‌کردند

همچون دو روی یک سکه جدا نشدنی 

به نظر می‌رسیدند

 

پادشاه که آن روز سرحال بود 

خواست به آنها عنایتی کند

پس به هر کدام پیشنهاد کرد 

آرزویی کنند

 

ابتدا خطاب به دوست کوچک‌تر گفت: 

به من بگو چه می‌خواهی 

قول می‌دهم خواسته‌ات را برآورده کنم

 

اما باید بدانی من در قبال هر لطفی 

که به تو بکنم دو برابر آن را 

به دوستت خواهم کرد❗️

 

دوست کوچک‌تر پس از کمی فکر 

با لبخندی به او پاسخ داد: 

یک چشم مرا از حدقه بیرون بیاور❗️

 

 

یادتون باشه حسادت رفیق 

از رقابت رقیب خطرناک تره.


ﺴﺮ ﺪﺭﺵ ﺭﺍ ﺑﺮﺍ شام ﺑﻪ
ﺭﺳﺘﻮﺭﺍنی ﺑﺮﺩ
ﺪﺭ ﻪ ﺧﻠ ﺮ ﻭ ﺿﻌﻒ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ،
ﻏﺬﺍﺶ ﺭﺍ ﺩ ﺭﺳﺖ ﻧﻤﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﺑﺨﻮﺭﺩ ﻭ ﺑﺮرﻭ
ﻟﺒﺎﺳﺶ ﻣﺮﺨﺖ
ﺗﻤﺎﻣ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺩﺭ ﺭﺳﺘﻮﺍﺭﻥ ﺑﺎ ﺣﻘﺎﺭﺕ
ﺑﺴﻮ ﻣﺮﺩ ﺮ ﻣﻨﺮﺴﺘﻨﺪ،
ﻭ ﺴﺮ ﻫﻢ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﺑﻮﺩ و در عوض غذا را به دهان پدر میگذاشت

ﺲ ﺍﺯ ﺍﻨﻪ ﻏﺬﺍﺸﺎﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ، ﺴﺮ
ﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣ ﺪﺭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺸﻮ ﺑﺮﺩ،
ﻟﺒﺎﺳﺶ ﺭﺍ ﺗﻤﺰ ﺮﺩ، ﻣﻮﻫﺎﺶ ﺭﺍ ﺷﺎﻧﻪ ﺯﺩ
ﻭ ﻋﻨﻫﺎﺶ ﺭﺍ ﻧﺰ ﺗﻨﻈﻢ ﺮﺩ ﻭ ﺑﺮﻭﻥ
ﺁﻭﺭﺩ
ﺗﻤﺎﻣ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺩﺭ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺁﻥ
ﺩﻭ ﺑﻮﺩﻧﺪ
ﻭ ﺑﺎ ﺣﻘﺎﺭﺕ ﺑﺴﻮ ﻫﺮ ﺩﻭ ﻣﻨﺮﺴﺘﻨﺪ!!
ﺴﺮ ﻮﻝ ﻏﺬﺍ ﺭﺍ ﺮﺩﺍﺧﺖ ﻭ ﺑﺎ ﺪﺭ ﺭﺍﻫ
ﺩﺭب ﺧﺮﻭﺟ ﺷﺪ .
ﺩﺭ این هنگام  ﺮﻣﺮﺩ ﺩﺮ ﺍﺯ ﺟﻤﻊ
ﺣﺎﺿﺮﻦ بلند شد و ﺻﺪﺍ ﺮﺩ؛
.
ﺴﺮ ﺁﺎ ﻓﺮ ﻧﻤنی ﺰ ﺭﺍ ﺸﺖ ﺳﺮ
ﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍ؟!
.
ﺴﺮ ﺎﺳﺦ داﺩ؛ خیر ﺟﻨﺎﺏ . ﺰ ﺑﺎﻗ
ﻧﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﻡ .
ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺮ ﻔﺖ :
ﺑﻠﻪ، ﺴﺮم. ﺑﺎﻗ ﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍ .
ﺩﺭﺳ ﺑﺮﺍ ﺗﻤﺎﻣ ﺴﺮﺍﻥ
ﻭ ﺍﻣﺪ ﻫﻢ ﺑﺮﺍ ﻫﻤﻪ ﺪﺭﺍﻥ
و ﺧﺎﻣﻮﺷ ﻣﻄﻠﻖ ﺑﺮ ﺗﻤﺎﻣ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ
ﺣﺎﻢ ﺷﺪ.


ﺳﻮﺕ ﻦ!

ﻫﻨﺎﻣﻪ ﻧﻤﺪﺍنى ﻪ ﺑﻮیى، 

ﻪ ﺎﺳﺦ دهى ﻭ ﺎ ﻄﻮﺭ ﺑﻮیى 

ﻓﻘﻂ ﺳﻮﺕ ﻦ!

ﺎهى ﻧﻔﺘﻦ ﺷﺮﻦ ﺗﺮ ﺍﺯ ﻔﺘﻦِ ﺳﺨﻨﺎﻥِ ﺁﺷﻔﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﻪ ﺩﺭ ﻟﺤﻈﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺳﺒ ﻣﻨﺪ. 

ﺩﺭ ﺁﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﺳﻮﺕ ﻦ.

ﻭﻗﺘﻬﺎ سعى ﻦ ﺸﻤﺎﻧﺖ 

ﺭﺍ ﺑﺒﻨﺪ ﺑﺮ ﺣﺮﻓﻬﺎ ﻧﺶ ﺩﺍﺭ، 

ﺳﻮﺕ کنى ﻭ ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻧﺖ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺩهى ﺳﻮﺕ ﺭﺍ ﺗﻤﺮﻦ ﻨﺪ.

ﺁﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﻪ ﻧﻔﻬﻤﺪ ﻪ ﺷﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺠﺎ ﺑﺮ ﺳﺮﺕ ﺁﻭﺍﺭِ ﻣﺼﺒﺖ ﺁﻣﺪ، کسى ﺭﺍ

ﻣﻘﺼﺮ ﻧﻦ ﺳﻮﺕ ﻦ ﺗﺎ ﺩﻟﻞِ ﺍصلى ﺭﺍ، ﺩﺭ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺑﺎبى!

ﺩﻗﻘﻪ ﻫﺎیى ﻪ ﺣﺲِ ﺍﻧﻔﺠﺎﺭ ﺩﺭ ﺳﻠﻮﻟﻬﺎﺖ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺭﻭﻥ ﻣﺨﻮﺭﺩ ﺳﻮﺕ

ﺭﺍ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﻦ ﻪ ﺫﻫﻨﺖ ﺑﺎ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺑﺎ ﻗﻠﺒﺖ ﻣﺸﻮﺭﺕ ﻨﺪ ﻭ تصمیمى ﺩﺭﺳﺖ

ﺑﺮﺩ.

ﻭﻗﺖ ﻫﺎیى " ﺳﻮﺕ" ﺎﺳﺦِ ﻫﻤﻪ ﺩﺭﺩﻫﺎﺳﺖ.


چه می دانستم اینور کوه باید برای ثروت، حرام خورد . برای عشق، خیانت کرد . برای خوب دیده شدن، دیگری را بد نشان داد . و برای به عرش رسیدن، باید دیگری را به فرش کشاند .!

 

وقتی هم با تمام سادگی دلیلش را می پرسم ، می گویند : " از پشت کوه آمده ای .! "

 

ترجیح می دهم به پشت کوه برگردم و تنها دغدغه ام سالم بازگرداندن گوسفندان از دست گرگها باشد تا اینکه اینور کوه باشم و گرگ وار انسانیت را بدَرَم .!!!

 

استاد محمد بهمن بیگی


فردی چندین سال شاگرد نقاش بزرگی بود و تمامی فنون و هنر نقاشی را آموخت ، استاد به او گفت که دیگر شما استاد شده ای و من چیزی ندارم ک به تو بیاموزم

 

شاگرد فکری به سرش رسید، یک نقاشی فوق العاده کشید و آنرا در میدان شهر قرار داد ، مقداری رنگ و قلمی در کنار آن قرار داد و از رهگذران خواهش کرد اگر هرجایی ایرادی می بینند یک علامت × بزنند و غروب که برگشت دید که تمامی تابلو علامت خورده است و بسیار ناراحت و افسرده به استاد خود مراجعه کرد

 

استاد به او گفت :

آیا میتوانی عین همان نقاشی را برایم بکشی؟ شاگرد نیز چنان کرد و استاد آن نقاشی را در همان میدان شهر قرار داد ولی این بار رنگ و قلم را قرار داد و متنی که در کنار تابلو قرار داد این بود که :

 

"اگر جایی از نقاشی ایراد دارد با این رنگ و قلم اصلاح بفرمایید"

 

غروب برگشتند دیدند تابلو دست نخورده ماند!

 

استاد به شاگرد گفت : 

 

"همه انسانها قدرت انتقاد دارند ولی جرات اصلاح نه "


الْحَقُّ مِن رَّبِّکَ فَلَا تَکُن مِّنَ الْمُمْتَرِینَ

اینها حقیقتی است از جانب پروردگار تو؛ بنابر این، از تردید کنندگان مباش!

 

 

 


سلام دوستان

این اولین مطلب در موضوعات "کمپین انفاق هفتگی به فقرا" هستش

ممنون از اینکه همیشه با نظراتتون از وبلاگ حمایت کردید 

حالا بنده میخوام دوستان و نزدیکانمو و همهء شما مهربون هارو واسه یک عمل خیر به یاری خدا دور هم جمع کنم تا وقتی خدا عمر بده.

 

اولین فاز جمع شدن دوستان هم عقیده

دومین فاز شفاف سازی و آپدیت روزانه تمامی وجوه واریزی (برای اطمینان اعضا)

سومین فاز مشخص کردن افراد نیازمند و کمک کردن به اونها هستش (با ارسال عکس و فاکتور در کانال برای اطمینان اعضاء)

 

باید بگم برای کمک به وسع مالیتون نگاه نکنید به قلبتون نگاه کنید! اگر با مایید بسم الله.

شماره تماس خودم : 09206803737

شماره کارت : 6037997560350358 (پوریا قلعه-بانک ملی)


فقیری از کنار دکان کبابی میگذشت.
دید کبابی گوشت ها را در سیخ کرده و به روی آتـش نهاده باد میزد و بوی کباب در بازار پیچیده بود.

فقیری گرسنه بود و سکه ای نداشـت پس تکه نانی از توبره اش در آورد و در مسیر دود کباب گرفته به دهان گذاشت.
به همین ترتیب چند تکه نان خورد و براه افتاد.
کباب فروش که او را دیده بود به سـرعت از دکان خارج شـده دست او را گرفت و گفت : کجا؟
پول دود کبابی را که خورده ای بده !

حکایت پول دود کباب صدای سکه است.
رندی آنجا حاضر بود و دید که فقیر التماس میکند دلش سـوخت و جلو رفته به کـبابی گفت : این مرد را رها کن.
من پول دود کبابی را که او خورده میدهم. کباب فروش قبول کرد .
مرد کیسه پولش را در آورد و زیر گوش کبابی شروع به تکان دادن کرد و صـدای جرینـگ جرینگ سکـه ها به گوش کـبابی خـورد و بعد به او گـفت : بیا این هم صـدای پول دودی که آن مرد خورده بشـمار و تحـویل بگیر.
کبـاب فروش گفـت : این چه پول دادن اسـت؟
گفت : کـسی که دود کبـاب را بفروشـد باید صـدای سـکه را تـحویل بگـیرد !

پول دود کباب صدای سکه است.

 

امثال و حکم
علی اکبر دهخدا


قُلْ إِنِّی أَخَافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ

بگو: من (نیز) اگر نافرمانی پروردگارم کنم، از عذاب روزی بزرگ [= روز رستاخیز] می‌ترسم! (انعام/١٥)

 

 

 

 

مَّن یُصْرَفْ عَنْهُ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ وَذَٰلِکَ الْفَوْزُ الْمُبِینُ

آن کس که در آن روز، مجازات الهی به او نرسد، خداوند او را مشمول رحمت خویش ساخته؛ و این همان پیروزی آشکار است.» (انعام/١٦)

 

 

 

 

قُلْ أَیُّ شَیْءٍ أَکْبَرُ شَهَادَةً قُلِ اللَّهُ شَهِیدٌ بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ وَأُوحِیَ إِلَیَّ هَٰذَا الْقُرْآنُ لِأُنذِرَکُم بِهِ وَمَن بَلَغَ أَئِنَّکُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ آلِهَةً أُخْرَىٰ قُل لَّا أَشْهَدُ قُلْ إِنَّمَا هُوَ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ وَإِنَّنِی بَرِیءٌ مِّمَّا تُشْرِکُونَ

بگو: بالاترین گواهی، گواهی کیست؟» (و خودت پاسخ بده و) بگو: خداوند، گواه میان من و شماست؛ و (بهترین دلیل آن این است که) این قرآن بر من وحی شده، تا شما و تمام کسانی را که این قرآن به آنها می‌رسد، بیم دهم (و از مخالفت فرمان خدا بترسانم). آیا براستی شما گواهی می‌دهید که معبودان دیگری با خداست؟!» بگو: من هرگز چنین گواهی نمی‌دهم». بگو: اوست تنها معبود یگانه؛ و من از آنچه برای او شریک قرارمی‌دهید، بیزارم!» (انعام/١٩)

 

 

 

 

وَلَوْ تَرَىٰ إِذْ وُقِفُوا عَلَى النَّارِ فَقَالُوا یَا لَیْتَنَا نُرَدُّ وَلَا نُکَذِّبَ بِآیَاتِ رَبِّنَا وَنَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ

کاش (حال آنها را) هنگامی که در برابر آتش (دوزخ) ایستاده‌اند، ببینی! می‌گویند: ای کاش (بار دیگر، به دنیا) بازگردانده می‌شدیم، و آیات پروردگارمان را تکذیب نمی‌کردیم، و از مؤمنان می‌بودیم! (انعام/٢٧)

 

 

 

 

بَلْ بَدَا لَهُم مَّا کَانُوا یُخْفُونَ مِن قَبْلُ وَلَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَإِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ

(آنها در واقع پشیمان نیستند،) بلکه اعمال و نیّاتی را که قبلاً پنهان می‌کردند، در برابر آنها آشکار شده (و به وحشت افتاده‌اند). و اگر بازگردند، به همان اعمالی که از آن نهی شده بودند بازمی‌گردند؛ آنها دروغگویانند. (انعام/٢٨)

 

 

 

 

وَقَالُوا إِنْ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ

آنها گفتند: چیزی جز این زندگی دنیای ما نیست؛ و ما هرگز برانگیخته نخواهیم شد!» (انعام/٢٩)

 

 

 

 

وَلَوْ تَرَىٰ إِذْ وُقِفُوا عَلَىٰ رَبِّهِمْ قَالَ أَلَیْسَ هَٰذَا بِالْحَقِّ قَالُوا بَلَىٰ وَرَبِّنَا قَالَ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا کُنتُمْ تَکْفُرُونَ

اگر آنها را به هنگامی که در پیشگاه پروردگارشان ایستاده‌اند، ببینی! (به آنها) می‌گوید: آیا این حق نیست؟» می‌گویند: آری، قسم به پروردگارمان (حق است!)» می‌گوید: پس مجازات را بچشید به سزای آنچه انکار می‌کردید!» (انعام/٣٠)

 

 

 

 

وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَلَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِّلَّذِینَ یَتَّقُونَ أَفَلَا تَعْقِلُونَ

زندگی دنیا، چیزی جز بازی و سرگرمی نیست! و سرای آخرت، برای آنها که پرهیزگارند، بهتر است! آیا نمی‌اندیشید؟! (انعام/٣٢)

 

 

 

 

فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُکِّرُوا بِهِ فَتَحْنَا عَلَیْهِمْ أَبْوَابَ کُلِّ شَیْءٍ حَتَّىٰ إِذَا فَرِحُوا بِمَا أُوتُوا أَخَذْنَاهُم بَغْتَةً فَإِذَا هُم مُّبْلِسُونَ

(آری،) هنگامی که (اندرزها سودی نبخشید، و) آنچه را به آنها یادآوری شده بود فراموش کردند، درهای همه چیز (از نعمتها) را به روی آنها گشودیم؛ تا (کاملا) ً خوشحال شدند (و دل به آن بستند)؛ ناگهان آنها را گرفتیم (و سخت مجازات کردیم)؛ در این هنگام، همگی مأیوس شدند؛ (و درهای امید به روی آنها بسته شد). (انعام/٤٤)

 

 

 

 

وَأَنذِرْ بِهِ الَّذِینَ یَخَافُونَ أَن یُحْشَرُوا إِلَىٰ رَبِّهِمْ لَیْسَ لَهُم مِّن دُونِهِ وَلِیٌّ وَلَا شَفِیعٌ لَّعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ

و به وسیله آن (قرآن)، کسانی را که از روز و رستاخیز می‌ترسند، بیم ده! (روزی که در آن،) یاور و سرپرست و شفاعت‌کننده‌ای جز او [= خدا] ندارند؛ شاید پرهیزگاری پیشه کنند! (انعام/٥١)


روزگاری به فقر وتنگدستی مبتلا شدم تا جایی که من وهمسر وفرزندم چیزی برای خوردن نداشتیم

خیلی بر گرسنگی صبر کردم پس تصمیم گرفتم خانه ام را بفروشم و به جای دیگری بروم.

درراه یکی از دوستانم به اسم 

ابانصررا دیدم و او را از فروش خانه باخبرساختم

پس دوتکه نان که داخلش حلوا بود به من داد و گفت : 

برو و به خانواده ات بده

به طرف خانه به راه افتادم 

در راه به زنی و پسر خردسالش برخورد کردم به تکه نانی که در دستم بود نگاه کرد و گفت : این پسر یتیم و گرسنه است و نمی تواند گرسنگی را تحمل کند چیزی به او بده خدا حفظت کند 

آن پسر نگاهی به من انداخت که هیچگاه فراموش نمی کنم .

گفتم : این نان را بگیر و به پسرت بده تا بخورد .

بخدا قسم چیز دیگری ندارم و درخانه ام کسانی هستند که به این غذا محتاج ترند .

اشک از چشمانم جاری شد و درحالی که غمگین و ناامید بودم به طرف خانه برمی گشتم . 

روی دیواری نشستم و به فروختن خانه فکر می کردم .

که ناگهان ابانصر را دیدم که ازخوشحالی پرواز می کرد و به من گفت : ای ابا محمد چرا اینجا نشسته ای !

در خانه ات خیر و ثروت است !

گفتم: سبحان الله !

از کجا ای ابانصر؟

گفت : مردی از خراسان از تو و پدرت می پرسد . و همراهش ثروت فراونی است

گفتم : او کیست؟

گفت : تاجری از شهر بصره است پدرت سی سال قبل مالی را نزدش به امانت گذاشت اما بی پول و ورشکست شد .

سپس بصره را ترک کرد و به خراسان رفت و کارش رونق گرفت و یکی از تاجران شد و حالا به بصره آمده تا آن امانت را پس بدهد همان ثروت سی سال پیش به همراه سودی که بدست آورده خدا را شکر گفتم و به دنبال آن زن و پسر یتیمش گشتم و آنان رابی نیاز ساختم.

درثروتم سرمایه گذاری کردم و یکی از تاجران شدم مقداری از آنرا هر روز بین فقرا و مستمندان تقسیم می کردم 

ثروتم کم که نمی شد زیاد هم می شد

کم کم عجب و خودپسندی و غرور وجودم را گرفته بود و خوشحال بودم که دفترهای ملائکه را از حسناتم پر کرده بودم و یکی از صالحان درگاه خدا بودم .

شبی از شب ها در خواب دیدم که قیامت برپا شده و خلایق همه جمع شده اند 

و مردم را دیدم که گناهان شان را بر پشت شان حمل می کنند تا جایی که شخص فاسق ، شهری از بدنامی و رسوایی را برپشتش حمل می کند .

به میزان رسیدم که اعمال مرا وزن کنند 

گناهانم را در کفه ای و حسناتم را درکفه دیگر قرار دادند ، کفه حسناتم بالا رفت و کفه گناهانم پایین آمد

سپس یکی یکی از از حسناتی که انجام داده بودم را برداشتند و دور انداختند چون در زیر هرحسنه (شهوت پنهانی) وجود داشت .

از شهوت های نفس مثل ریاء ، غرور ،

دوست داشتن تعریف و تمجید مردم

چیزی برایم باقی نماند و درآستانه هلاکت بودم که صدایی را شنیدم .

آیا چیزی برایش باقی نمانده؟

گفتند : این برایش باقی مانده !

و آن همان تکه نانی بود که به آن زن و پسرش بخشیده بودم .

سپس آنرا در کفه حسناتم گذاشتند و گریه های آن زن را بخاطر کمکی که بهش کرده بودم ، در کفه حسناتم قرار دادند ،کفه بالا رفت و همینطور بالا رفت تا وقتی صدایی آمد و 

گفت : نجات یافت 

 

 

کتاب (وحی القلم)نویسنده مصطفی صادق رافعی


کارگری که اهالی یکی از روستاهای قزوین بود، به تهران رفته تا با فعالیت و دست رنج خود پولی تهیه کند و به ده خود برگشته و با زن و بچه خود برای امرار معاش از آن پول استفاده نماید.

پس از مدتی کار کردن، پول خوبی به دستش آمد و عازم ده خود گردید.

یک مرد تبهکاری از جریان این کارگر ساده مطلع می شود و تصمیم می گیرد که دنبال او رفته و به هر قیمتی که هست پول او را بد و تصاحب نماید.

کارگر سوار اتومبیل شده و با خوشحالی عازم ده شد، غافل از اینکه مردی بد طینت در کمین اوست.

 

بعد از آنکه به ده رسید و به خانه خود نزد زن و بچه اش رفت، آن خائن، شبانه به پشت بام می رود و از سوراخی که پشت بام گنبدی شکل خانه های آن ده معمولاً داشته و اطاق آنها نیز دارای چنین سوراخی بود کاملا متوجه آن کارگر می شود.

در این میان می بیند که وی پول را زیر گلیم می گذارد.

با خود می گوید وقتی که آنها خوابیدند، بچه شیرخوار آنها را به حیاط برده و بیدار می کنم و به گریه اش می اندازم.

از صدای گریه او، پدر و مادرش بیرون می آیند.

در همان موقع با شتاب خود را به پول می رسانم و حتما به نتیجه می رسم.

 

پدر و مادر می خوابند.

نیمه های شب، آرام آرام وارد اطاق شده و بچه شیرخوار را به انتهای حیاطی که وسیع بود آورده و به گریه می اندازد.

در همان جا بچه را می گذارد و خودش را پنهان می نماید.

از گریه بچه، پدر و مادرش بیدار می شوند و از این پیشامد عجیب، وحشت زده و ناراحت با شتاب به سوی بچه می دوند.

در همین وقت، خود را به پول می رساند.

همین که دستش به پول می رسد، زله مهیب و سرسام آوری قزوین را می لرزاند.

همان اطاق به روی سر آن خراب می شود و او در میان خروارها خاک و آوار، در حالی که پول را بدست گرفته می میرد.

 

اهل خانه نجات پیدا می کنند، ولی از این جریان اطلاع ندارند و با خود می گویند دست غیبی ما را نجات داد.

پس از چند روزی که خاک ها را به این طرف و آن طرف ریختند تا اثاثیه خانه و پول را به دست بیاورند، ناگاه چشمشان به جسد آن که پول ها را به دست گرفته می افتد و از راز مطلب واقف می گردند.

 

منبع: داستان هایی از خدا، نوشته احمد میر خلف زاده و قاسم میرخلف زاده، جلد ۱


در کنار آنهایی باش که نور می‌آورند و جادو می‌کنند، آنها که با چوب جادویی کلام، گفتار، نگاه، رفتار و منشِ ویژه خودشان تو و جهان را متحول می‌کنند و همه بازی‌ها را به هم می‌زنند. 

 

کسانی که قصه‌های زیبا می‌گویند و تو را به چالش می‌کشند و تغییرت می‌دهند. کسانی که به تو اجازه نمی‌دهند که خودت را دستِ‌کم بگیری و افق زندگی‌ات را کوچک بپنداری. این جادوگران با قلب‌های تپنده و پر شور، خوانواده اصلی تو هستند و باید کنارشان بمانی.

 

 

ویلفرد پترسون


می گویند

خداوند داستان ابلیس را تعریف کرد ،

تا بدانی که نمی شود به عبادتت ،

به تقربت و به جایگاهت اطمینان کنی!

 

خدا هیچ تعهدی برای آنکه

تو همانی که هستی بمانی ، نداده است

 

شاید به همین دلیل است که

سفارش شده وقتی حال خوبی داری 

و می خواهی دعا کنی ، 

یادت نرود عافیت و عاقبت بخیری بطلبی

 

 پس به خوب بودنت مغرور نشو 

که شیطان روزی مقرّب درگاه الهی بود!


می گویند شخصی از راهی می گذشت دید دو نفر گدا بر سر یک کوچه جلو دروازه خانه ای با یکدیگر گفتگو دارندو نزدیک است بینشان دعوا شود .

 

آن شخص نزدیک شد و از یکی از آنها سئوال کرد : (( چرا با یکدیگر مشاجره و بگو و مگومی کنید ؟ )) یکی از گداها جواب داد : (( چون من اول می خواستم بروم در این خانه گدایی کنم ، این گدا جلو مرا گرفته و می گوید من اول باید بروم . بگو مگو ما برای همین است . ))

 

آن شخص تا این حرف از دهن گدا شنید سرش را به سوی آسمان بلند کرد و به دو نفر گدا اشاره کرد و گفت : 

 

(( گدا به گدا ، رحمت به خدا )) 

 

یعنی گدا راضی نیست گدای دیگر از کیسه مردم روزی بخورد ، پس صد رحمت به خدا که به هر دوی آنها رزق می رساند .


وقتی که راه نمی روی زمین هم نمی خوری. این "زمین نخوردن" محصول س است نه مهارت.

 

وقتی تصمیم نمی گیری وکاری نمی کنی،مسلما اشتباه هم نمی کنی؛ این "اشتباه نکردن" محصول انفعال است نه انتخاب.

 

خوب بودن به این معنی نیست که درهای تجربه را برخود ببندی و فقط پرهیز کنی؛ خوب بودن در انتخاب های صحیح ماست که معنا پیدا کرده و شکل می گیرد.

 

اشتباه کنید اما آن را مجددا تکرار نکنید!!

 

املای ننوشته غلط هم ندارد.


♦️جوانی می گوید:  با پدرم بحث کردم و صداها بالا رفت.

از هم جداشدیم. 

شب به تخت خوابم رفتم.

به خدا قسم اندوه  قلب و عقلم را فرا گرفته بود.

مثل همیشه سرم را روی بالش گذاشتم. چون هر وقت غم ها زیاد می شوند با خواب از آنها می گریزم.

 

روز بعد از دانشگاه بیرون آمدم و موبایلم را جلو در دانشگاه در آوردم و پیامی برای پدرم نوشتم تا به این وسیله از او دلجویی کنم. 

 

در آن نوشتم:

شنیدم که کف پای انسان از پشت آن نرمتر و لطیف تر است.

آیا پای شما به من اجازه می دهد که با لبم از درستی این ادعا مطمئن شوم؟

 

به خانه رسیدم و در را باز کردم. دیدم پدرم در سالن منتظر من هست و چشمانش اشکبار هست.

 

پدرم گفت: اجازه نمی دهم که پایم را ببوسی ‼

ولی این ادعا درست است و من شخصا بارها آن را انجام داده‌ام.

وقتی کوچک بودی کف و پشت پای تو را می بوسیدم.

 

اشک از چشمانم سرازیر شد.

 

یک روز  پدرتان از این دنیا می رود . قبل از این که او را از دست دهید به او نزدیک شوید. 

اگر هم از دنیا رفته است یادش را گرامی دارید 

و بر او رحمت و درود بفرستید.


وَهُوَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُم بِاللَّیْلِ وَیَعْلَمُ مَا جَرَحْتُم بِالنَّهَارِ ثُمَّ یَبْعَثُکُمْ فِیهِ لِیُقْضَىٰ أَجَلٌ مُّسَمًّى ثُمَّ إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ ثُمَّ یُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ

او کسی است که (روح) شما را در شب (به هنگام خواب) می‌گیرد؛ و از آنچه در روز کرده‌اید، با خبر است؛ سپس در روز شما را (از خواب) برمی‌انگیزد؛ و (این وضع همچنان ادامه می‌یابد) تا سرآمد معینی فرا رسد؛ سپس بازگشت شما به سوی اوست؛ و سپس شما را از آنچه عمل می‌کردید، با خبر می‌سازد. (انعام/٦٠)

 

 

وَذَرِ الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَعِبًا وَلَهْوًا وَغَرَّتْهُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا وَذَکِّرْ بِهِ أَن تُبْسَلَ نَفْسٌ بِمَا کَسَبَتْ لَیْسَ لَهَا مِن دُونِ اللَّهِ وَلِیٌّ وَلَا شَفِیعٌ وَإِن تَعْدِلْ کُلَّ عَدْلٍ لَّا یُؤْخَذْ مِنْهَا أُولَٰئِکَ الَّذِینَ أُبْسِلُوا بِمَا کَسَبُوا لَهُمْ شَرَابٌ مِّنْ حَمِیمٍ وَعَذَابٌ أَلِیمٌ بِمَا کَانُوا یَکْفُرُونَ

و رها کن کسانی را که آیین (فطری) خود را به بازی و سرگرمی گرفتند، و زندگی دنیا، آنها را مغرور ساخته، و با این (قرآن)، به آنها یادآوری نما، تا گرفتار (عواقب شوم) اعمال خود نشوند! (و در قیامت) جز خدا، نه یاوری دارند، و نه شفاعت‌کننده‌ای! و (چنین کسی) هر گونه عوضی بپردازد، از او پذیرفته نخواهد شد؛ آنها کسانی هستند که گرفتار اعمالی شده‌اند که خود انجام داده‌اند؛ نوشابه‌ای از آب سوزان برای آنهاست؛ و عذاب دردناکی بخاطر اینکه کفر می‌ورزیدند (و آیات الهی را انکار) می‌کردند. (انعام/٧٠)

 

 

وَأَنْ أَقِیمُوا الصَّلَاةَ وَاتَّقُوهُ وَهُوَ الَّذِی إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ

و (نیز به ما فرمان داده شده به) اینکه: نماز را برپا دارید! و از او بپرهیزید! و تنها اوست که به سویش محشور خواهید شد.» (انعام/٧٢)

 

 

وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَیَوْمَ یَقُولُ کُن فَیَکُونُ قَوْلُهُ الْحَقُّ وَلَهُ الْمُلْکُ یَوْمَ یُنفَخُ فِی الصُّورِ عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ وَهُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ

اوست که آسمانها و زمین را بحق آفرید؛ و آن روز که (به هر چیز) می‌گوید: موجود باش!» موجود می‌شود؛ سخن او، حق است؛ و در آن روز که در صور» دمیده می‌شود، حکومت مخصوص اوست، از پنهان و آشکار با خبر است، و اوست حکیم و آگاه. (انعام/٧٣)

 

 

الَّذِینَ آمَنُوا وَلَمْ یَلْبِسُوا إِیمَانَهُم بِظُلْمٍ أُولَٰئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَهُم مُّهْتَدُونَ

(آری،) آنها که ایمان آوردند، و ایمان خود را با شرک و ستم نیالودند، ایمنی تنها از آن آنهاست؛ و آنها هدایت‌یافتگانند!» (انعام/٨٢)


شیر و گرگ و روباهی با هم به شکار می روند. آن ها با همراهی هم یک گاو وحشی، بز و خرگوش شکار کردند

 

شیر به گرگ می گوید این سه شکار را تقسیم کن. گرگ گفت گاو وحشی که بزرگتر است از آن شماست. 

 

من از بز استفاده می کنم و خرگوش هم قسمت روباه باشد. شیر گفت چه گفتی؟ در جایی که من وجود دارم تو اظهار وجود می کنی

 پیشتر بیا. 

 

گرگ که پیش آمد شیر با پنجه های نیرومندش او را در هم درید.

سپس شیر رو به روباه کرد و گفت حالا تو این شکارها را تقسیم کن.

 

روباه گفت سرورم این گاو فربه برای صبحانه شما، این بز هم غذای وسط روز شما و خرگوش هم برای شام مناسب است. شیر گفت تو این تقسیم کردن را از که آموختی؟

 

روباه گفت از سر بریده گرگ!!!


إِنَّ اللَّهَ فَالِقُ الْحَبِّ وَالنَّوَىٰ یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَمُخْرِجُ الْمَیِّتِ مِنَ الْحَیِّ ذَٰلِکُمُ اللَّهُ فَأَنَّىٰ تُؤْفَکُونَ

خداوند، شکافنده دانه و هسته است؛ زنده را از مرده خارج می‌سازد، و مرده را از زنده بیرون می‌آورد؛ این است خدای شما! پس چگونه از حقّ منحرف می‌شوید؟! (انعام/٩٥)

 

 


وَکَذَٰلِکَ نُصَرِّفُ الْآیَاتِ وَلِیَقُولُوا دَرَسْتَ وَلِنُبَیِّنَهُ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ

و اینچنین آیات (خود) را تشریح می‌کنیم؛ بگذار آنها بگویند: تو درس خوانده‌ای (و آنها را از دیگری آموخته‌ای)»! می‌خواهیم آن را برای کسانی که آماده درک حقایقند، روشن سازیم. (انعام/١٠٥)

 

 


وَنُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَأَبْصَارَهُمْ کَمَا لَمْ یُؤْمِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَنَذَرُهُمْ فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ

و ما دلها و چشمهای آنها را واژگونه می‌سازیم؛ (آری آنها ایمان نمی‌آورند) همان‌گونه که در آغاز، به آن ایمان نیاوردند! و آنان را در حال طغیان و سرکشی، به خود وامی‌گذاریم تا سرگردان شوند! (انعام/١١٠)

 

 


وَإِن تُطِعْ أَکْثَرَ مَن فِی الْأَرْضِ یُضِلُّوکَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ إِن یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلَّا یَخْرُصُونَ

اگر از بیشتر کسانی که در روی زمین هستند اطاعت کنی، تو را از راه خدا گمراه می کنند؛ (زیرا) آنها تنها از گمان پیروی می‌نمایند، و تخمین و حدس (واهی) می‌زنند. (انعام/١١٦)

 

 

 


وَذَرُوا ظَاهِرَ الْإِثْمِ وَبَاطِنَهُ إِنَّ الَّذِینَ یَکْسِبُونَ الْإِثْمَ سَیُجْزَوْنَ بِمَا کَانُوا یَقْتَرِفُونَ

گناهان آشکار و پنهان را رها کنید! زیرا کسانی که گناه می‌کنند، بزودی در برابر آنچه مرتکب می‌شدند، مجازات خواهند شد. (انعام/١٢٠)


هر چقدر که می‌توانی صبور باش
آرام و صبور.
نه اینکه غصه‌ها را رج به رج، ردیف به ردیف، بچینی توی دلت و دم نزنی و غمـباد بگیری و آنـوقت بگویی که صبورم.!

"صبور باش" یعنی:
آنقدر فیــتیله‌ی چراغِ توکلت را بالا بکشی، که نور آرامش حضورش
تمام دلت را روشن کند.
تمام دلت را به امید فردا که نه،
به امنیت همین لحظه
به شیرینی همین الان
روشنِ روشن کند.
بگذار گریه‌هایت که تمام شد،
آفتاب مهربانی‌اش بتابد به گوشه گوشه‌ی دل و جانت.

آرام بگیر که خدا همیشه به موقع و سر وقت از راه می‌رسد.


چمدونش را بسته بودیم،
با خانه سالمندان هم هماهنگ شده بود
کلا یک ساک داشت ،
کمی نون روغنی، آبنات، کشمش ،
چیزهایی شیرین،
برای شروع آشنایی …

گفت: "مادر جون، من که چیز زیادی نمیخورم یک گوشه هم که نشستم نمیشه بمونم،
دلم واسه نوه هام تنگ میشه!”
گفتم: "مادر من دیر میشه، چادرتون هم آماده ست، منتظرن.”

گفت: "کیا منتظرن؟ اونا که اصلا منو نمیشناسن!
آخه اون جامادرجون، آدم دق میکنه ها، من که اینجا به کسی کار ندارم اصلا،

 اوم، دیگه حرف نمی زنم. خوبه؟ حالا میشه بمونم؟”

گفتم: "آخه مادر من، شما داری آایمر می گیری همه چیزو فراموش می کنی!”

گفت: "مادر جون، این چیزی که اسمش سخته رو من گرفتم،
قبول! اما تو چی؟
تو چرا همه چیزو فراموش کردی پسرم؟!”

خجالت کشیدم …!

حقیقت داشت،
همه کودکی و جوونیم و تمام عشق و مهری را که نثارم کرده بود، فراموش کرده بودم.

اون بخشی از هویت و ریشه و هستیم بود،راست می گفت، من همه رو فراموش کرده بودم!

زنگ زدم خانه سالمندان و گفتم که نمی ریم
توان نگاه کردن به خنده نشسته برلب های چروکیده اش رو نداشتم،
 
ساکش رو باز کردم
نون روغنی و … همه چیزهای شیرین دوباره تو خونه بودند!
آبنبات رو برداشت

گفت: "بخور مادر جون، خسته شدی هی بستی و باز کردی.”
دست های چروکیدشو بوسیدم و گفتم:
"مادر جون ببخش، فراموش کن.”

اشکش را با گوشه رو سری اش پاک کرد و گفت:
"چی رو ببخشم مادر، من که چیزی یادم نمی یاد،
شاید فراموش میکنم! گفتی چی گرفتم؟ آلمیزر؟!”

در حالی که با دستای لرزونش، موهای دخترم را شونه میکرد زیر لب می گفت: "گاهی چه نعمتیه این آلمیزر…


نان گران است ؟ ما نمی‌دانیم
نرخِ جان است ؟ ما نمی‌دانیم

 

گُـردهٔ مـا بـرای بـعـضـی هـا
نردبان است ؟ ما نمی‌دانیم

 

سهم ملت فقط از این سفــره
استخوان است ؟ ما نمی دانیم

 

در خبر گفت : میم الف است
چیستان است ؟ ما نمی دانیم

 

پـیـش یـک عـده پُست و‌ مقام
چون دُکان است ؟ ما نمی‌دانیم

 

شهر هِـرْت است و گویی
پـاسبـــان است ؟ ما نمی‌دانیم

 

هر بلایی  که میشود نازل
امتحان است ؟ ما نمی‌دانیم

 

رتـــبـهٔ مـا از انـتـهـا ســوم
در جهان است ؟ ما نمی‌دانیم

 

پای هر چیز جز منافع شخصی
در میان است ؟ ما نمی‌دانیم

 

شاعرِ شعرِ فوق بعد از این
در امان است ؟ ما نمی‌دانیم


ﻭﺍ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻪ ﻣﺎ،
" ﺩﻝ"
ﺭﺍ ﺑﻪ " ﺩﻧـــﺎ" ﺑﺎﺧﺘﻢ

ﺧﺎﻧـــﻪ ﻣﺎﻥ ﺭﺍ، ﺭﻭ
" ﺗـــﺎﺭ ﻋﻨـــﺒﻮﺗ "
ﺳﺎﺧﺘﻢ
ﺎﺩﻣﺎﻥ ﺭﻓﺖ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻧ ﺭﺍ، ﻪ " ﺁﺩﻡ" ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻢ
ﻬــــﺮﻩ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭﻭﻥ ﺁﻨـــــﻪ، ﻧﺸﻨﺎﺧﺘـــﻢ
ﻭﺍ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻪ
" ﺧﻮﺩﺧــﻮﺍﻫ "، ﺮﺒﺎﻧﺮ ﺷﺪ
ﺑ ﻣﺤـــﺎﺑﺎ، ﺳﻮ ﺗﺨﺮﺐ ِ " ﺷـــﺮﺍﻓـــﺖ" ﺗﺎﺧﺘﻢ
ﺣﺮﻣﺖ "ﺍﻧﺴـــﺎﻥ" ، ﺷﺴـــﺘﻢ ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﺩﻟﻬﺮﻩ
ﺮ ﺑ ﺟــــــﺎﻥ ﺍﻭ ﺭﺍ، ﺯﺮ ــــﺎ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻢ
ﻮﺭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺩﻭ ﺩﺳﺖ ﺧﻮـــﺶ،
ﻨﺪﻢ ﻭ ﺑﺮ ﺁﻥ ﻧﻮﺣـــﻪ ﺧﻮﺍﻧﺪﻢ ﻭ ﺑﻪ ﺗﺮﺣـــــﻢ ﻭ ﻋــــﺰﺍ ﺮﺩﺍﺧﺘﻢ
ﺩﺮ ﻓﻬــــﻤﺪﻢ ﺑﺎ "ﺧــــﻮﺩ " ، ﻣﺎ ﻪ ﺮﺩﻢ ﻭ ﻪ ﺷﺪ

ﻣﺎ " ﺷـــــــﺮﺍﻓﺖ " ، " ﺁﺩﻣـــــﺖ " ، ﻣﺎ " ﺧــــﺪﺍ " ﺭﺍ ﺑﺎﺧﺘیم


یک پسر و دختر کوچک مشغول بازی با یکدیگر بودند، پسر کوچولو یه سری تیله و دختر چنتایی شیرینی داشت، پسر گفت: من همه تیله هامو بهت میدم و تو هم همه شیرینی هاتو به من بده، دختر قبول کرد.

پسر بزرگترین و زیباترین تیله رو یواشکی برداشت و بقیه را به دختر داد، اما دختر کوچولو همانطور که قول داده بود تمام شیرینی ها رو به پسرک داد.

اون شب دختر کوچولو خوابید و تمام شب خواب بازی با تیله های رنگارنگ رو دید. اما پسر کوچولو تمام شب نتونست بخوابه به این فکر میکرد که حتما دخترک هم یه خورده از شیرینی هاشو قایم کرده و همه رو بهش نداده.

عذاب مال کسی است که صادق نیست. و آرامش از آن کسانی است که صادقند.

لذت دنیا مال کسی نیست که با افراد صادق زندگی میکند، از آن کسانی است که با وجدان صادق زندگی میکنند.


زیر خط فقر تو نان و پنیرے خورده اے؟

ڪودڪت را دست خالی سوی دڪتر برده اے؟

 

زیر خط فقر در سرما شبی خوابیده اے؟

دست پینه بسته یڪ ڪارگر را دیده اے؟

 

زیر خط فقر از درمانده گی خندیده اے؟

با شکست عزت نفست، مدام جنگیده اے؟

 

زیر خط فقر در سطل زباله گشته اے؟

با خجالت و ندارے سوے خانه رفته اے؟

 

زیر خط فقر با فقر تفڪر ساختی؟

زیر دست قلدران زندگی ات را باختی؟

 

چشم امید ز یارے خلایق بسته اے؟

حس نمودے از تضاد طبقاتی خسته اے؟

 

زیر خط فقر از پل خودڪشی تو ڪرده اے؟

زیر دست ڪارفرما حس نمودی بَرده اے؟

 

مستاجر بودے درون دخمه اے سرد و نمور؟

مادرت را دیده اے ڪه از دیابت گشته کور؟

 

پدر معتاد و بیڪاری ڪه با سیگار و دود

تن طفل خویش را سوزانده و ڪرده کبود

 

چه خبر دارے تو از احوال بچه هاے ڪار

ڪودڪی ڪه جای تحصیل می برد هر سوی بار

 

زیر خط فقر شخصی مال ملت را ربود

صیغه شد شغل زنی که حرفه اے بلد نبود

 

زیر خط فقر اینجا صف ڪشیدند مردمان

هی اضافه می شود جمعیت محتاج نان

 

زیر خط فقر امشب یڪنفر جان می دهد

زندگی نڪبتش را سوت پایان می دهد .


جوانی با چاقو وارد مسجد شد و گفت: بین شما کسی هست که مسلمان باشد ؟

همه با ترس و تعجب به هم نگاه کردند و سکوت در مسجد حکم فرما شد ،

 بالاخره پیرمردی با ریش سفید از جا برخواست و گفت : 

آری من مسلمانم.

جوان به پیرمرد نگاهی کرد و گفت با من بیا،

پیرمرد بدنبال جوان براه افتاد و با هم چند قدمی از مسجد دور شدند ،

جوان با اشاره. 

به گله گوسفندان به پیرمرد گفت : 

که میخواهد تمام آنها را قربانی کند و بین فقرا پخش کند و به کمک احتیاج دارد،

پیرمرد و جوان مشغول قربانی کردن گوسفندان شدند

پس از مدتی پیرمرد خسته شد و به جوان گفت که به مسجد بازگردد و شخص دیگری را برای کمک با خود بیاورد.

 

 جوان با چاقوی خون آلود به مسجد بازگشت و باز پرسید : 

آیا مسلمان دیگری در بین شما هست ؟

 

افراد حاضر در مسجد که گمان کردند جوان پیرمرد را بقتل رسانده نگاهشان را به پیش نماز مسجد دوختند،

 

پیش نماز رو به جمعیت کرد و گفت : 

چرا نگاه میکنید ، به عیسی مسیح قسم که با چند رکعت نماز خواندن کسی مسلمان نمیشود.!


قرآن در چند جا می فرماید : 

کُلوا» یعنی بخورید، اما هر جا فرموده 

کلوا» به دنبالش یک مسئولیتی 

به عهده ما گذاشته است :

 

★جایی می فرماید : کلوا.

در ادامه می فرماید : واشکروا»

خوردی شکر کن»

 

★جایی می فرماید : کلوا.

در ادامه می فرماید :اطعموا»

خودت خوردی به دیگران هم بده»

 

★جایی می فرماید : کلوا.

در ادامه میفرماید :انفقوا»

بخور و انفاق کن»

 

★جایی می فرماید : کلوا. 

درادامه می فرماید : واعملوا صالحا»

خوردی نیرو گرفتی، کار نیکی انجام بده»

 

★جایی می فرماید : کلوا. 

در ادامه می فرماید : ولا تسرفوا»

خوردی اسراف نکن»

 

★جایی می فرماید : کلوا. 

در ادامه می فرماید : لاتطغوا»

خوردی  بد مستی نکن»

 

★جایی می فرماید : کلوا. 

در ادامه می فرماید : ولا تتبعوا خطوات الشیطان»

از نعمت خدا خوردی دنبال شیطان نرو»

 

 

پس توجه کنید فقط بخور بخور» نیست! 

بلکه با هر خوردنی مسئولیتی» هست.


♦️ﻣﺘﺮﺳ ﺭﺍ ﺗﻔﻨ ﺩﺍﺩﻢ ﺗﺎ ﻣﺰﺭﻋﻪ ﺭﺍ ﺣﻔﺎﻇﺖ ﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﻭﻗﺘ ﻓﻬﻤﺪ ﻗﺪﺭﺕ ﺩﺳﺖ ﺍﻭﺳﺖ " ﺍﺭﺑﺎﺑﻤﺎﻥ " ﺷﺪ . . . . . . !!!

 

ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺳﺎﺳﺘﻤﺎﻥ ﺩﻨ ﺷﻮﺩ ، ﺩﻨﻤﺎﻥ ﺳﺎﺳ ﺷﺪ! 

 

ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺍﻗﺘﺼﺎﺩﻣﺎﻥ ﺍﻧﺴﺎﻧ ﺷﻮﺩ ، ﺍﻧﺴﺎﻧﺘﻤﺎﻥ ﺍﻗﺘﺼﺎﺩ ﺷﺩ!

 

ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺧﺎﺑﺎﻥ ﻫﺎﻤﺎﻥ ﺷﺮﻳﻒ ﺷﻮﺩ ، ﺷﺮﺍﻓﺘﻤﺎﻥ ﺧﺎﺑﺎﻧ ﺷﺪ!

 

ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺷﺎﻩ ﻭ ﺷﺎﻫﺰﺍﺩﻩ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ ، ﺁﻗﺎ ﻭ ﺁﻗﺎ ﺯﺍﺩﻩ ﺩﺍﺭﻢ!

 

ﺧﻼﺻﻪ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺩﺭﺩﻫﺎﻤﺎﻥ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺷﻮﺩ ، ﺩﺭﺩ بی ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺮﻓﺘﻢ .!


ﺷﺨﺼ ﺑﺎ ﻣﺎﺷﻦ ﺷﺨﺼ ﺍﺵ ﺑﻪ ﻣﺴﺎﻓﺮﺕ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ . 

 

ﻣﻮﻗﻊ ﺍﺫﺍﻥ ﻇﻬﺮ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺟﺎﺩﻩ ﻫﺎ ﺑﺮﻭﻥ ﺷﻬﺮ، ﺭﻭ ﺗﻪ ﺍ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﺮﺩ ﻮﺎﻧ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﻧﻤﺎﺯ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻮﺳﻔﻨﺪﺍﻥ ﻫﻢ ﻨﺎﺭﺵ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺮﺍ . 

ﺍﺯ ﺩﺪﻥ ﺍﻦ ﺻﺤﻨﻪ ﻟﺬﺕ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻮﺎﻥ ﺭﺳﺎﻧﺪ. 

 

ﺍﺯ ﺍﻭ ﺮﺳﺪ ﻪ ﺰ ﻣﻮﺟﺐ ﺷﺪﻩ ﺗﺎ ﻧﻤﺎﺯﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻮﻗﻊ ﺍﺩﺍ ﻨ.

ﻮﺎﻥ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ:

 

ﻭﻗﺘ ﻣﻦ ﺑﺮﺍ ﻮﺳﻔﻨﺪﺍﻧﻢ ﻧ ﻣﺰﻧﻢ ﺁﻧﻬﺎ ﺮﺩ ﻣﻦ ﺟﻤﻊ ﻣﺸﻮﻧﺪ.

 ﺣﺎﻝ ﻭﻗﺘ ﺧﺪﺍ ﻣﻦ راصدا میزند ﺍﺮ ﺑﻪ ﺳﻤﺘﺶ ﻧﺮﻭﻢ ﺍﺯ ﻮﺳﻔﻨﺪ ﻫﻢ ﻤﺘﺮم


مــــادربزرگ من آدم مذهبی بود.

 

هر وقت دلش واسه "امام رضا" تنگ 

می شد می گفتم:

 

مادربزرگ حالا حتما لازم نیست بری "مشهد"

از همینجا یه "سلام" بده، 

 

اما من واسه تفریح میرفتم شمال اون به من نمیگفت حتما لازم نیست بری شمال همینجا "تفریح کن،"

 

وقتی سفره میگرفت وقتی "محرم" میشد به ﻫﻴﺎت محل برنج و روغن میداد بهش میگفتم:

 

اینا همه سیرن پولشو ببر بده به چهارتا "آدم محتاج،"

 

اما وقتی من با دوستام "مهمونی" میگرفتم اون فقط میگفت؛

"مادر مراقب خودت باش،"

 

سالها گذشت.

تا من فهمیدم آدمها احتیاج دارن "سفر" برن،

احتیاج دارن از زندگی "لذت ببرن" و لذت بردن برای آدمها "متفاوت" معنی میشه،

 

یکی از "هیئت" لذت میبره،

یکی از "مهمونی رفتن،"

یکی تو "سفر مکه" اقناع میشه، 

یکی تو "سفر تایلند،"

 

اینا همشون برای من "آدمهای محترمی" هستن،

 

سالها گذشت تا من فهمیدم نباید به "دلخوشی های" آدمها گیر بدهم،

چون آدمها با همین دلخوشی ها "سختی های" زندگی رو تحمل میکنن.


بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

 

 

مردی قوی هیکل، در چوب بری استخدام شد و تصمیم گرفت خوب کار کند.
روز اول 18 درخت برید.
رئیسش به او تبریک گفت و او را به ادامه کار تشویق کرد.
روز بعد با انگیزه بیشتری کار کرد ولی 15 درخت برید.
روز سوم بیشتر کار کرد، اما فقط 10 درخت برید.

به نظرش آمد که ضعیف شده است.
نزد رئیسش رفت و عذرخواهی کرد و گفت نمی دانم چرا هر چه بیشتر تلاش می کنم، درخت کمتری می برم.
رئیس پرسید آخرین بار، کی تبرت را تیز کردی؟
او گفت برای این کار وقت نداشتم، تمام مدت مشغول بریدن درختان بودم.

 

 

 

امام علی (ع) میفرمایند مردم در دنیا از جهت کار و عمل دو دسته اند:

اول آنکه در دنیا

ادامه مطلب


شیخ رجبعلی خیاط میفرمود

بطری وقتی پر است و می‌خواهی
خالی اش کنی ، خمش می‌کنی .
هر چه خم شود خالی تر می‌شود ؛
اگر کاملا رو به زمین گرفته شود
سریع تر خالی می‌شود .


دل آدم هم همین طور است ؛
گاهی وقت‌ها پر می‌شود از غم ، غصه ،
از حرف‌ها و طعنه‌های دیگران .

قرآن می‌گوید :

"هر گاه دلت پر شد از غم و غصه ها ؛

خم شو و به خاک بیفت ؛

" این نسخه‌ای است که خداوند برای
پیامبرش پیچیده است.


در قیامت ، عابدی را دوزخش انداختند

هر چه فریادش، جوابش را نمی پرداختند

 

داد میزد خوانده ام هفتاد سال، هرشب نماز
پس چه شد اینک ثواب ِآن همه رازونیاز

 

یک ندا آمد چرا تهمت زدی همسایه ات
تا شود اینگونه حالت، این جهنم خانه ات

 

گفت من در طول عمرم گر زدم یک تهمتی.
ظلم باشد زان بسوزم، ای خدا ڪن رحمتی

 

آن ندا گفتا همانڪس ڪه زدی تهمت براو
طفلڪی هفتاد سال، جمع ڪرده بودش آبرو


"سی.پی.آر " بیمارستان جای جالبی ست،

آدم هایی که بیرون از آن تند و تند قدم میزنند، گریه میکنند،
دعا میکنند، حالشان بهتر از بیماری که برای زنده ماندن با دستگاه شوک دست و پنجه نرم میکند نیست.

آدم های بیرون از اتاق از یک چیز میترسند؛ از "نبودن" !
از نزدن ضربان قلب عزیزترین شخص دنیایشان، از جای خالیه یک آدم.

اتاق شوک جای بد و جالبیست، تمام قول های عالم پشت دَرش داده میشود، تمام خاطرات مرور میشود! تمام خوبی هایش یادآوری میشود!

حالا چشمتان را ببندید. بدترین آدم زندگیتان را درون این اتاق تصور کنید.
فرض کنید تنها کسی هستید که او دارد، به خوبی هایی که قبلا به شما کرده فکر کنید، به جای خالیش .

نبود آدم ها را هیچ کینه ای پر نمیکند!

لطفاً در زندگیتان یک اتاق سی پی آر، یک اتاق شوک داشته باشید
و خوبی های آدم های بدِ دنیایتان را احیا کنید .
بعضی روزها امروزمان به فردا نمیرسند.

 

دکتر_محبی (فوق تخصص قلب)


1- کرانه های کیهان

خداوند تبارک و تعالی درحالی که انسانها وجنیان رابه مبارزه دعوت می کند می فرماید :

" ای گروه جن وانس ! اگرمی توانید ازکرانه های آسمانها وزمین خارج شوید ؛ پس بیرون روید ؛ خارج نمی شوید مگربا سلطان ( نیروی برتر) .  (الرحمن/33)

این یک اصل ثابت علمی است که خروج انسان به خارج از کیهان برای او غیر ممکن است ؛ زیرا مسافت هایی که ما را از دورترین کهکشان قابل رؤیت جدامی کند بیشتر از 20 میلیارد سال نوری با ما فاصله دارد و اگر انسان بتواند با سرعت نور که بالاترین سرعت در جهان هستی است (300 هزار کیلومتر در ثانیه) حرکت کند ، درآن صورت به 20 میلیارد سال زمان نیاز دارد! حال باخود تامل کنید که آیا انسان می تواند چنین کاری کند ؟!

این حقیقتی علمی است که قرآن کریم در14 قرن پیش بیان فرموده است !

 


2- شکاف ماه

دانشمندان آژانس فضایی آمریکا (ناسا) به تازگی وجود شکافی را برسطح ماه کشف کرده اند که طول این چاک به هزاران کیلومترمی رسد وبه

ادامه مطلب


اسرار مرگ (1)

درداخل هرسلولی ازسلولهای بدن ما ساعت بیولوژیکی بسیاردقیقی وجود دارد که آن را خداوند سبحان دراختیارما قرارداده است تا برتمام اعمال بیولوژیکی بدن ازابتدای تولد تا زمان مرگ کنترل وفرماندهی کند .

دانشمندان عقیده دارند برنامه موجود درهر سلول که مراحل دقیقی را طی می کند ازسلول جدانیست واین ساعت بیولوژیکی طوری برنامه ریزی شده است که عمرآن محدود ومشخص است ؛ نه زیاد می شود ونه کاهش می یابد وهنگامیکه آخرین دقیقه ازعمراین ساعت بیولوژیکی طی می شود مرگ آن نیز فرامی رسد وبه هیچ عنوان تاخیری دران صورت   نمی گیرد ؛ بنابراین شاید ازدقت بیان کلام الهی تعجب کنیم هنگامیکه لحظه مرگ رابرای ما توصیف می کند ومی فرماید :

" پس چون مهلتشان فرارسد دیگرساعتی دیریا زود نمی شود ." ( نحل/61)

 

 

اسرار مرگ (2)

دانشمندان پس ازتحقیقات طولانی وطاقت فرسا پی بردند که برنامه مرگ هرسلول به همراه سلول خلق می شود و اگر این

ادامه مطلب


1 -    باریتعالی می‌فرماید:

و چون بندگان من از دوری ونزدیکی من پرسند بدانند که من به آنها نزدیک خواهم بود و هر که مرا خواند دعای او اجابت کنم. پس بایست دعوت مرا بپذیرند و به من بگروند باشد تا به سعادت راه یابند. سوره بقره – آیه 186

همانا خدا ازتو به تو نزدیکتر است و هنگامی که او را می‌خوانی او شنواست و دعای تو را اجابت می‌کند به شرط اینکه از روی پاکی نیت باشد که پاک بودن نیت یکی از مهمترین عوامل اجابت دعا می‌باشد.

حالا چگونه متوجه می‌شوید که دعایتان از روی پاکی نیت است؟

ابتدا ازخود بپرس که

ادامه مطلب


کشفیات جدید دانشمندان نشان می­دهد که پشه می­تواند از طریق بازدم انسان­ها­، جای آنها را تشخیص دهد. خداوند در پشه این توانایی را ایجاد نموده که با دریافت گاز کربنِ بازدمِ انسان و آزمایش مقدار و منبع آن، بتواند جای او را بیابد. هم­چنین این ه بسیار به گاز کربن حساس است. همه این موارد بیانگر توانایی­های خارق العادۀ این ه است که بر پیچیده ­ترین دستگاههای ساخت بشر برتری دارد. حال که اهمیت این ه و پیچیدگی آن ثابت شد، شایسته نیست که خداوند متعال از آن در قرآن یادی کند؟ پس در ردّ کافرانی که بر ذکر این ات در قرآن خرده گرفته­اند، به این آیه از قرآن  گوش جان می­سپاریم:

 


-  این موجود ظریف، بسیار عجیب و شگفت­انگیز است. چرا که هنگام پرواز، در یک ثانیه 500 بار بال­های خود را تکان می­دهد! در دنیای پشه­ها، جنس ماده، قوی­ترین است و اکثر کارهای مهم همچون تربیت نوزادان و تغذیه آنها توسط مکیدن خون انسان­ها و حیوانات را برعهده دارد! این ه دارای قلب و مغز و چشمان پیچیده و سلول­های عصبی خاصی است که اطلاعات را بررسی می­کند. خداوند این ه را به دستگاههای پیچیده­ای مجهز ساخته که توانایی تشخیص نوعِ خونِ مناسب برای بدنش و هم­چنین تشخیص بوی انسان از فاصله دور را دارد. این­ها معجزه­ هایست که جا دارد در آن تأمل کنیم که البته هنوز هم دانشمندان همه رازهای آن را کشف نکرده­اند. به همین سبب خداوند متعال 14 قرن پیش زمانی که هیچ کس روی کره خاکی از شگفتی­های پشه اطلاعی نداشته، از این ه در قرآن نام برده است. خداوند می­فرماید:

خداوند از ذکر پشه – فروتر یا فراتر از آن- هیچ ابایی ندارد. [البقرة: 26].

 

 

دانشمندان با بررسی هسته اتم متوجه شدند که همه قسمت­های آن دارای

ادامه مطلب


ازعجایبی که خداوندتبارک وتعالی درقرآن مجید قرارداده است سوره ای است که نام مبارک آن " اللیل " به معنای " شب " می باشد واین سوره تاکید می کند که شب هرچیزی را     می پوشاند وفرامی گیرد واین حقیقتی است که دانشمندان علوم کیهانی نیزآن رادرهستی ثابت کرده اند .

وعجیب تراینکه شماره ی این سوره درقرآن کریم 92 می باشد و کلمه " اللیل " ومشتقاتش نیز درقرآن کریم دقیقا 92 باریعنی به شماره ی سوره " اللیل " تکرارشده است .

حالا دراین تساوی عددی دقت کنید : آیا این برابری عددی می تواند یک موضوع تصادفی باشد یا اینکه خداوند سبحان اراده کرده است که آیات کتابش محکم باشد ؟!

خداوند بلند مرتبه دراین مورد می فرماید :

" این کتابی است که آیاتش استحکام یافته ، سپس از جانب (خدای) حکیم وآگاه ، (روشن) بیان شده است ."  (هود/1)

 

 

خداوند متعال برای جهنم هفت درب قرارداده است ومی فرماید : " (جهنم را) هفت درب است که هردربی برای ورود گروهی معین شده است ." (حجر/44)

نکته جالب آن است که کلمه "جهنم" درقرآن کریم 77 بارکه مضربی ازعدد 7 است تکرار شده است واین هماهنگی عجیب برمحکم کاری وبدون نقص بودن کلمات قرآنی گواهی   می دهد .

ازسوی دیگرپیامبر اکرم (ص) خبرداده است که جهنم مکانی

ادامه مطلب


1- کرانه های کیهان

خداوند تبارک و تعالی درحالی که انسانها وجنیان رابه مبارزه دعوت می کند می فرماید :

ای گروه جنّ و انس! اگر می‌توانید از مرزهای آسمانها و زمین بگذرید، پس بگذرید، ولی هرگز نمی‌توانید، مگر با نیرویی (فوق العاده)! (الرحمن/33)

این یک اصل ثابت علمی است که خروج انسان به خارج از کیهان برای او غیر ممکن است ؛ زیرا مسافت هایی که ما را از دورترین کهکشان قابل رؤیت جدامی کند بیشتر از 20 میلیارد سال نوری با ما فاصله دارد و اگر انسان بتواند با سرعت نور که بالاترین سرعت در جهان هستی است (300 هزار کیلومتر در ثانیه) حرکت کند ، درآن صورت به 20 میلیارد سال زمان نیاز دارد! حال باخود تامل کنید که آیا انسان می تواند چنین کاری کند ؟!

این حقیقتی علمی است که قرآن کریم در14 قرن پیش بیان فرموده است !

 


2- شکاف ماه

دانشمندان آژانس فضایی آمریکا (ناسا) به تازگی وجود شکافی را برسطح ماه کشف کرده اند که طول این چاک به هزاران کیلومترمی رسد وبه

ادامه مطلب


چهار برادر خانه شان را به قصد تحصیل ترک کردند و آدم های موفقی شدند. چند سال بعد، بعد از میهمانی شامی که با هم داشتند در مورد هدایایی برای مادر پیرشان که دور از آنها در شهر دیگری زندگی می کرد، صحبت میکردند.

 

اولی گفت : من خانه بزرگی برای مادرم ساختم.

 

دومی گفت : من یک سالن سینمای یکصد هزار دلاری در خانه ساختم.

 

سومی گفت : من ماشین مرسدس با راننده تهیه کردم که مادرم به سفر بره.

 

چهارمی گفت : همه تون میدونید که مادر چه قدر خواندن کتاب مقدس را دوست داشت و می دونین که دیگر هیچ وقت نمی تونه بخونه، چون چشمهاش خوب نمیبینه. من راهبی رو دیدم که به من گفت یه طوطی هست که می تونه تمام کتاب مقدس رو از حفظ بخونه. این طوطی با کمک بیست راهب و در طول دوازده سال اینو یاد گرفته. من تعهد کردم برای این طوطی به مدت بیست سال، هر سال صدهزار دلار به کلیسا بپردازم. مادر فقط باید اسم فصل ها و آیه ها رو بگه و طوطی از حفظ براش می خونه.

 

برادران دیگر تحت تاثیر سخنان برادر چهارم قرار گرفتند.

 

پس از تعطیلات، مادر یادداشت تشکری فرستاد. اون نوشت:

 

میلتون(اولی) عزیز، خانه ای که برایم ساختی خیلی بزرگه. من فقط تو یک اتاق زندگی می کنم ولی مجبورم تمام خانه رو تمیز کنم. به هر حال ممنونم.

مایک (دومی) عزیز، تو برای من یک سینمای گرانقیمت با صدای دالبی ساختی که گنجایش 50 نفر رو دارد. ولی من همه دوستانمو از دست داده ام، همچنین شنواییم رو از دست دادم و تقریبا ناشنوام. هیچ وقت از آن استفاده نمیکنم، ولی از این کارت ممنون هستم.

ماروین (سومی) عزیز، من خیلی پیرم که به سفر بروم. پس هیچ وقت از مرسدس استفاده نمی کنم. خیلی تند میره اما فکرت خوب بود ممنون هستم.

 

ملوین (چهارمی) عزیزترینم، تو تنها پسری هستی که با فکر کوچیکت و با هدیه ات منو خوشحال کردی. جوجه ی خیلی خوشمزه ای بود! و من هیچ وقت مزه آن را فراموش نخواهم کرد.!


سالها پیش حاکمی به یکی از سوارکارانش گفت مقدار سرزمین هایی را که با اسبش طی کند به او خواهد بخشید. همان طور که انتظار میرفت، اسب سوار به سرعت برای طی کردن هر چه بیشتر سرزمینها سوار بر اسب شد و با سرعت شروع کرد به تاختن با شلاق زدن به اسبش با آخرین سرعت ممکن می تاخت و می تاخت. حتی وقتی گرسنه و خسته بود متوقف نمی شد چون می خواست تا جایی که امکان داشت سرزمین های بیشتری را طی کند. وقتی مناطق قابل توجهی را طی کرده بود و به نقطه ای رسید که از شدت خستگی و گرسنگی و فشار های ناشی از سفر طولانی مدت داشت می مرد، از خودش پرسید: چرا خودم را مجبور کردم تا سخت تلاش کنم و این مقدار زمین را به پیمایم؟ در حالی که در حال مردن هستم و تنها به یک وجب خاک برای دفن کردنم نیاز دارم.»

 

این داستان شبیه سفر زندگی خودمان است. برای به دست آوردن ثروت و قدرت و شهرت سخت تلاش می کنیم و از سلامتی و زمانی که باید برای خانواده صرف شود غفلت می کنیم تا با زیبایی ها و سر گرمی های اطرافمان که دوست داریم مشغول باشیم. وقتی به گذشته نگاه می کنیم متوجه می شویم که هیچگاه به این مقدار احتیاج نداشتیم اما نمی توان آب رفته را به جوی باز گرداند. زندگی تنها پول در آوردن و قدرتمند شدن و بدست آوردن شهرت نیست. زندگی قطعا فقط کار نیست بلکه کار تنها برای امرار معاش است تا بتوان از زیبایی ها و لذت های زندگی بهره مند شد و استفاده کرد.


إِنَّ الَّذِینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَأَیْمَانِهِمْ ثَمَنًا قَلِیلًا أُولَٰئِکَ لَا خَلَاقَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ وَلَا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَلَا یَنظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَلَا یُزَکِّیهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ

 

کسانی که پیمان الهی و سوگندهای خود (به نام مقدس او) را به بهای ناچیزی می‌فروشند، آنها بهره‌ای در آخرت نخواهند داشت؛ و خداوند با آنها سخن نمی‌گوید و به آنان در قیامت نمی‌نگرد و آنها را (از گناه) پاک نمی‌سازد؛ و عذاب دردناکی برای آنهاست. (آل عمران/٧٧)

 

 

 

 

برای دیدن کل تفاسیر کلیک کنید


روزی باران شدیدی می بارید.
ملانصرالدین پنجره خانه را باز کرده بود و داشت بیرون را نگاه می کرد.
در همین حین همسایه اش را دید که داشت به سرعت از کوچه می گذشت.
ملا داد زد: آهای فلانی!
کجا با این عجله؟

همسایه جواب داد: مگر نمی بینی چه بارانی دارد می بارد؟
ملا گفت: مردک خجالت نمی کشی از رحمت الهی فرار می کنی؟

همسایه خجالت کشید و آرام آرام راه خانه را در پیش گرفت.

چند روزی گذشت و بر حسب اتفاق دوباره باران شروع به باریدن کرد و این دفعه همسایه ملا پنجره را باز کرده بود و داشت بیرون را تماشا می کرد که یکدفعه چشمش به ملا افتاد که قبایش را روی سر کشیده است و دارد به سمت خانه می دود.

فریاد زد: آهای ملا!
مگر حرفت یادت رفته؟
تو چرا از رحمت خداوند فرار می کنی؟

ملانصرالدین گفت: مرد حسابی، من دارم می دوم که کمتر نعمت خدا را زیر پایم لگد کنم!!!


آیا میدونید مجسمه میدون دربندتهران کدوم شخصیت قهرمان ایرانیه؟؟

زمستان ۵۲ سال پیش، یک گروه آمریکایی هواپیماشون در کوه های شمال تهران سقوط می کند! یک چترباز آلمانی رو برای نجات آمریکایی ها می فرستند اما او هم چترش به صخره ها گیر می کند و آویزان باقی می ماند!

در آن زمان یکی از کار آمدترین نیروهای ویژه استاد چتر، کایت و کوهنوردی ارتش، گروهبان "امیر قدم شاهی" برای نجات جان این گروه انتخاب می شود!

او قهرمانانه تمامی گروه را نجات می دهد و در آن زمان از طرف کندی رییس جمهور وقت آمریکا مدال شجاعت به او اعطا می گردد و توسط شاه ایران هم از او تقدیر به عمل می آید و به پاس این عملیات شجاعان مجسمه او ساخته و تا کنون ۵۱ سال است که در میدان دربند تهران نصب گردیده است!

✅او که با درجه ی سرهنگی باز نشسته شد، تنها ایرانی هستش که از رئیس جمهور آمریکا مدال شجاعت گرفته و در اردیبهشت سال ۱۳۹۱ فوت کرد! (خدا رحمتشون کنه)


هیچکس را در زندگی مقصر نمی دانم
از خوبان "خاطره"
و از بدان "تجربه"
میگیرم.!

بدترین ها "عبرت" میشوند.!
وبهترین ها"دوست"
حرف اشتباهیست که میگویند.

با هر کس باید مثل خودش رفتار کرد.


اگر چنین بود!!!
از منیت و شخصیت هر کس چیزى باقى نمیماند.
هرکس هر چه به سرم آورد فقط خودم میباشم
اگر جواب هر جفایى بدى بود،
داستان زندگی ما خالى از آدم های خوب بود.
اگر همان اندک مهربانیم را از بر نشدند.
اگر خوبى کردم و بدى دیدم
کنار میکشم!!!
اما بد نمیشوم.
زیرا این تنها کاریست که از دستم بر میاید.
مهم نیست با من چه کردند.
من قهرمان زندگی خودم می مانم
من آدم خوبه ى زندگی خودم میباشم
با وجدانم آسوده میخوابم
سرم را پیش خدایم بالا میگیرم
و بخاطر همه چیز شاکر میباشم

زندگی تولد دارد . . .
زندگی مرگ دارد . . .
زندگی عهد دارد . . .
زندگی پیمان دارد . . .
زندگی حساب دارد . . .
زندگی کتاب دارد . . .
زندگی خوب دارد . . .
زندگی بد دارد . . .
زندگی اصول دارد . . .
زندگی قانون دارد . . .
زندگی تاوان دارد . . .
زندگی امتحان دارد


خدایا.

رحمتی کن تا ایمان، نام و نان برایم نیاورد، قوتم بخش تا نانم را و حتی نامم را در خطر ایمانم افکنم.

تا از آنها باشم که پول دنیا را می گیرند و برای دین کار می کنند نه آنها که پول دین می گیرند و برای دنیا کار می کنند.

زنده بودن را به بیداری بگذرانیم. چون اعمالمان تا ابد با ما خواهند ماند.


چهار دانشجو که به خودشان اعتماد کامل داشتند یک هفته قبل از امتحان پایان ترم به مسافرت رفتند و با دوستان خود در شهر دیگر حسابی به خوشگذرانی پرداختند.

اما وقتی به شهر خود برگشتند متوجه شدند که در مورد تاریخ امتحان اشتباه کرده اند و به جای سه شنبه، امتحان دوشنبه صبح بوده است.
بنابراین تصمیم گرفتند استاد خود را پیدا کنند و علت جا ماندن از امتحان را برای او توضیح دهند.

 آنها به استاد گفتند: ما به شهر دیگری رفته بودیم که در راه برگشت لاستیک خودرومان پنچر شد و
از آنجایی که زاپاس نداشتیم تا مدت زمان طولانی نتوانستیم کسی را گیر بیاوریم و از او کمک بگیریم، به همین دلیل دوشنبه دیر وقت به خانه رسیدیم.».

استاد فکری کرد و پذیرفت که آنها روز بعد بیایند و امتحان بدهند.

چهار دانشجو روز بعد به دانشگاه رفتند و استاد آنها را به چهار اتاق جداگانه فرستاد و به هر یک ورقه امتحانی را داد و از آنها خواست که شروع کنند

آنها به اولین مسأله نگاه کردند که 5 نمره داشت. سوال خیلی آسان بود و به راحتی به آن پاسخ دادند.

سپس ورقه را برگرداندند تا به سوال 95 امتیازی پشت ورقه پاسخ بدهند که سوال این بود:
 
کدام لاستیک پنچر شده بود ؟"


(ابواب) جمع کلمه ی (باب) وبه معنی (درب) می باشد .

خداوند متعال تعداد درب های بهشت را درقرآن کریم هشت درب ذکرکرده است ؛ همانطورکه که حضرت محمد صلی الله علیه وآله وسلم درحدیث متواتری فرموده است : (فِی الْجَنَّةِ ثَمَانِیَةُ أَبْوَابٍ فِیهَا بَابٌ یُسَمَّى الرَّیَّانَ لا یَدْخُلُهُ إِلا الصَّائِمُونَ) یعنی : دربهشت هشت درب موجود است که یکی ازآنها ریان نامیده می شود وغیراز روزه داران کسی ازآن درب وارد نمی شود .( به روایت بخاری ومسلم)

ازسوی دیگر خداوند متعال تعداد درب های جهنم را هفت درب ذکرکرده است ودرآیه ی 43و44 سوره حجرمی فرماید :

(لَهَا سَبْعَةُ أَبْوَابٍ لِکُلِّ بَابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ) یعنی : برای آن (دوزخ) هفت درب است ؛ (و) برای هردربی گروه معینی تقسیم شده اند .

 


بااین حساب مجموع درب های بهشت وجهنم برابر 15= 7+8 می شود .

حال اگرکلمه ی (ابواب) را درقرآن کریم شمارش نماییم ، درکمال تعجب می بینیم که به تعداد دربهای بهشت وجهنم یعنی 15 بار تکرارشده است !

حال پرسش این است :

آیا این برابری عددی می تواند تصادفی واتفاقی باشد یا اینکه دلیل محکمی است برحقانیت کتاب خداوند بلند مرتبه و صدق کلام مبارک او ؟!


وَجَعَلُوا لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَالْأَنْعَامِ نَصِیبًا فَقَالُوا هَٰذَا لِلَّهِ بِزَعْمِهِمْ وَهَٰذَا لِشُرَکَائِنَا فَمَا کَانَ لِشُرَکَائِهِمْ فَلَا یَصِلُ إِلَى اللَّهِ وَمَا کَانَ لِلَّهِ فَهُوَ یَصِلُ إِلَىٰ شُرَکَائِهِمْ سَاءَ مَا یَحْکُمُونَ

آنها [= مشرکان‌] سهمی از آنچه خداوند از زراعت و چهارپایان آفریده، برای او قرار دادند؛ (و سهمی برای بتها!) و بگمان خود گفتند: این مال خداست! و این هم مال شرکای ما [= یعنی بتها] است!» آنچه مال شرکای آنها بود، به خدا نمی‌رسید؛ ولی آنچه مال خدا بود، به شرکایشان می‌رسید! (آری، اگر سهم بتها با کمبودی مواجه می‌شد، مال خدا را به بتها می‌دادند؛ امّا عکس آن را مجاز نمی‌دانستند!) چه بد حکم می‌کنند (که علاوه بر شرک، حتّی خدا را کمتر از بتها می‌دانند)! (١٣٦/انعام)

 

 


قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ أَلَّا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئًا وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَکُم مِّنْ إِمْلَاقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَإِیَّاهُمْ وَلَا تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَلَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ ذَٰلِکُمْ وَصَّاکُم بِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ

بگو: بیایید آنچه را پروردگارتان بر شما حرام کرده است برایتان بخوانم: اینکه چیزی را شریک خدا قرار ندهید! و به پدر و مادر نیکی کنید! و فرزندانتان را از (ترس) فقر، نکشید! ما شما و آنها را روزی می‌دهیم؛ و نزدیک کارهای زشت نروید، چه آشکار باشد چه پنهان! و انسانی را که خداوند محترم شمرده، به قتل نرسانید! مگر بحق (و از روی استحقاق)؛ این چیزی است که خداوند شما را به آن سفارش کرده، شاید درک کنید! (١٥١/انعام)

 

 


وَهَٰذَا کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ مُبَارَکٌ فَاتَّبِعُوهُ وَاتَّقُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ

و این کتابی است پر برکت، که ما (بر تو) نازل کردیم؛ از آن پیروی کنید، و پرهیزگاری پیشه نمائید، باشد که مورد رحمت (خدا) قرار گیرید! (١٥٥/انعام)

 

 


هَلْ یَنظُرُونَ إِلَّا أَن تَأْتِیَهُمُ الْمَلَائِکَةُ أَوْ یَأْتِیَ رَبُّکَ أَوْ یَأْتِیَ بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ یَوْمَ یَأْتِی بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ لَا یَنفَعُ نَفْسًا إِیمَانُهَا لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِن قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمَانِهَا خَیْرًا قُلِ انتَظِرُوا إِنَّا مُنتَظِرُونَ

آیا جز این انتظار دارند که فرشتگان (مرگ) به سراغشان آیند، یا خداوند (خودش) به سوی آنها بیاید، یا بعضی از آیات پروردگارت (و نشانه‌های رستاخیز)؟! اما آن روز که بعضی از آیات پروردگارت تحقّق پذیرد، ایمان‌آوردن افرادی که قبلاً ایمان نیاورده‌اند، یا در ایمانشان عمل نیکی انجام نداده‌اند، سودی به حالشان نخواهد داشت! بگو: (اکنون که شما چنین انتظارات نادرستی دارید،) انتظار بکشید ما هم انتظار (کیفر شما را) می‌کشیم!» (١٥٨/انعام)

 

 


مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا وَمَن جَاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلَا یُجْزَىٰ إِلَّا مِثْلَهَا وَهُمْ لَا یُظْلَمُونَ

هر کس کار نیکی بجا آورد، ده برابر آن پاداش دارد، و هر کس کار بدی انجام دهد، جز بمانند آن، کیفر نخواهد دید؛ و ستمی بر آنها نخواهد شد. (١٦٠/انعام)

 

 


قُلْ إِنَّ صَلَاتِی وَنُسُکِی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ

بگو: نماز و تمام عبادات من، و زندگی و مرگ من، همه برای خداوند پروردگار جهانیان است. (١٦٢/انعام)

 

 


فَلَنَقُصَّنَّ عَلَیْهِم بِعِلْمٍ وَمَا کُنَّا غَائِبِینَ

و مسلماً (اعمالشان را) با علم (خود) برای آنان شرح خواهیم داد؛ و ما هرگز غایب نبودیم (بلکه همه جا حاضر و ناظر اعمال بندگان هستیم)! (٧/اعراف)

 

 

 

وَالْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ فَأُولَٰئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ

وزن کردن (اعمال، و سنجش ارزش آنها) در آن روز، حقّ است! کسانی که میزانهای (عمل) آنها سنگین است، همان رستگارانند! (٨/اعراف)

 

 


وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِینُهُ فَأُولَٰئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنفُسَهُم بِمَا کَانُوا بِآیَاتِنَا یَظْلِمُونَ

و کسانی که میزانهای (عمل) آنها سبک است، افرادی هستند که سرمایه وجود خود را، بخاطر ظلم و ستمی که نسبت به آیات ما می‌کردند، از دست داده‌اند. (٩/اعراف)


ای که می پرسی نشان عشق چیست ؟

عشق چیزی جز ظهور مهر نیست.

عشق یعنی مشکلی اسان کنی

دردی از در مانده ای درمان کنی.

 

در میان این همه غوغا و شر

عشق یعنی کاهش رنج بشر

عشق یعنی گل به جای خار باش

پل به جای این همه دیوار باش

 

عشق یعنی تشنه ای خود نیز اگر

واگذاری اب را ، بر تشنه تر 

عشق یعنی دشت گل کاری شده

در کویری چشمه ای جاری شده

 

عشق یعنی ترش را شیرین کنی

عشق یعنی نیش را نوشین کنی

هر کجا عشق اید و ساکن شود

هر چه نا ممکن بود ، ممکن شود


إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَمَاتُوا وَهُمْ کُفَّارٌ فَلَن یُقْبَلَ مِنْ أَحَدِهِم مِّلْءُ الْأَرْضِ ذَهَبًا وَلَوِ افْتَدَىٰ بِهِ أُولَٰئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ وَمَا لَهُم مِّن نَّاصِرِینَ

کسانی که کافر شدند و در حال کفر از دنیا رفتند، اگر چه روی زمین پر از طلا باشد، و آن را بعنوان فدیه (و کفّاره اعمال بد خویش) بپردازند، هرگز از هیچ‌یک آنها قبول نخواهد شد؛ و برای آنان، مجازاتِ دردناک است؛ و یاورانی ندارند. (آل عمران/٩١)

 

دریافت

 

 

لَن تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّىٰ تُنفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَمَا تُنفِقُوا مِن شَیْءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ

هرگز به (حقیقت) نیکوکاری نمی‌رسید مگر اینکه از آنچه دوست می‌دارید، (در راه خدا) انفاق کنید؛ و آنچه انفاق می‌کنید، خداوند از آن آگاه است.(آل عمران/٩٢)

 

دریافت


مداد رنگیها مشغول بودند به جز مداد سفید

هیچکس به او کار نمیداد ، همه میگفتند: تو به هیچ دردی نمیخوری.

یک شب که مدادرنگیها توسیاهی شب گم شده بودند،

مداد سفید تا صبح ماه کشید مهتاب کشید و آنقدر ستاره کشید که کوچک وکوچکتر شد صبح توی جعبه مداد رنگی جای خالی او با هیچ رنگی پرنشد.

به یاد هم باشیم شاید فردا ما هم درکنارهم نباشیم…


دلش خوش است که این شهر، شهر قرآنیست
و دین مردم این منطقه، مسلمانیست

 

توریست خیز ترین جای زمین، خاک ایران است
که میزبان پناهندگان افغانیست

 

نمازخانه فراوان، نماز خوان اندک
تعجب من از این داغهای پیشانی است

 

سرایدار اداره لیسانس تاریخ است
رئیس، دیپلمه از رشته های غیر انسانیست

 

برای اینکه به یک پست خوبتر برسی
ملاک ، حفظ دو تا سوره با روانخوانیست

 

و طرحهای زمین خورده علتش این است
که کار اکثر مسئول ها سخنرانیست

 

دوباره حاج فلانی به مکه خواهد رفت
علاج پول اضافیش ، مکه درمانیست

 

همیشه مثل گداها لباس می پوشد
برای اینکه بگوید که وضع بحرانیست

 

اگرچه خانه اش از بافتهای فرسودست
ولی برای حسینیه ساختن، بانیست

 

برای سنگ به شیطان زدن به مکه نرو
بزن به آینه با سنگ، سنگ مجانیست….


پادشاهی قصد کشتن اسیری کرد. اسیر در آن حالت ناامیدی شاه را دشنام داد.

شاه به یکی از وزرای خود گفت: او چه می گوید؟ وزیر گفت: به
جان شما دعا می کند. شاه اسیر را بخشید.

وزیر دیگری که در محضر شاه بود و با آن وزیر اول مخالفت داشت گفت: ای پادشاه آن اسیر به شما دشنام داد.
پادشاه گفت: تو راست می گویی اما دروغ آن وزیر که جان انسانی را نجات می دهد بهتر از راست توست که باعث مرگ انسانی می شود.
گلستان سعدی»

 

جز راست نباید گفت
هر راست نشاید گفت


ﺎﺵ ﺗﺎ ﺩﻝ ﻣﺮﻓﺖ ﻭ ﻣﺸﺴﺖ
ﺩﻭﺳﺖ ﻣ ﺁﻣﺪ ﻨﺎﺭﺵ ﻣ ﻧﺸﺴﺖ !


ﺎﺵ ﻣﺸﺪ ﺭﻭ ﻫﺮ ﺭﻧﻦ ﻤﺎﻥ
ﻣ ﻧﻮﺷﺘﻢ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺑﻤﺎﻥ !!!


ﺎﺵ ﻣ ﺷﺪ ﻗﻠﺐ ﻫﺎ ﺁﺑﺎﺩ ﺑﻮﺩ
ﻨﻪ ﻭ ﻏﻢ ﻫﺎ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺑﺎﺩ ﺑﻮﺩ


ﺎﺵ ﻣ ﺷﺪ ﺩﻝ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷ ﻧﺪﺍﺷﺖ
ﻧﻢ ﻧﻢ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻫﻢ ﺁﻏﻮﺷ ﻧﺪﺍﺷﺖ


ﺎﺵ ﻣ ﺷﺪ ﺎﺵ ﻫﺎ ﺯﻧﺪگی
ﺗﺎ ﺷﻮﺩ ﺩﺭ ﺸﺖ ﻗﺎﺏ ﺑﻨﺪ


ﺎﺵ ﻣﺸﺪ ﺎﺵ ﻫﺎ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﺷﻮﻧﺪ
ﺩﺭ ﻣﺎﻥ ﻏﺼﻪ ﻫﺎ ﻨﻬﺎﻥ ﺷﻮﻧﺪ


ﺎﺵ ﻣ ﺷﺪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻏﻤﻦ ﻧﺒﻮﺩ
ﺭﺩ ﺎ ﻨﻪ ﻫﺎ ﺭﻧﻦ ﻧﺒﻮد

 

ﺎﺵ ﻣﺸﺪ ﺯﻧﺪ
ﺗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺷﺖ . . .

ﻻﺍﻗﻞ ﺗﺮﺍﺭ ﺭﺍ ﺒﺎﺭ ﺩﺍﺷﺖ . . .


ﺳﺎﻋﺘﻢ ﺑﺮﻋﺲ
ﻣﺮﺧﺪ ﻭ ﻣﻦ . . .
ﺑﺮﺗﻨﻢ ﻣﺸﺪ ﺸﺎﺩ ﺍﻦ
ﺮﻫﻦ . . .


ﺁﻥ ﺩﺑﺴﺘﺎﻥ ، ﻮﺩ ، ﺳﺮﻣﺸﻖ
ﺁﺏ . . .
ﺎ ﻣﺎﺩﺭ ﻫﻢ ﺑﺮﺍﻢ ﺟﺎ
ﺧﻮﺍﺏ . . .


ﺧﻮﺩ ﺑﺮﻭﻥ ﻣﺮﺩﻡ
ﺍﺯ ﺩﻟﻮﺍﺴ . . .
ﺩﻝ ﻧﻤﺪﺍﺩﻡ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ
ﻫﺮ ﺴ . . .


ﻋﻤﺮ ﻫﺴﺘ ، ﺧﻮﺏ ﻭ ﺑﺪ
ﺑﺴﺎﺭ ﻧﺴﺖ . . .
ﺣﻒ ﻫﺮﺰﻗﺎﺑﻞ ﺗﺮﺍﺭ ﻧﺴﺖ !


ﺪﺭ ﺯﺣﻤﺘﺶ ﺩﺭ ﺩﻣﺎ 50 ﺩﺭﺟﻪ ﺳﺨﺖ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺎﺭ ﺮﺩﻥ ﺑﻮﺩ
ﻭ ﺴﺮ 26 ﺳﺎﻟﻪ ﺍﺵ ﺑ ﺗﻮﺟﻪ ﻏﺮﻕ ﺩﺭ اینستاگرام ﺍﻦ ﺴﺖ ﺭﺍ ﺬﺍﺷﺖ :
 ﺑﺴﻼﻣﺘ ﻫﻤﻪ ﺪﺭﻫﺎ . !

ﻣﺎﺩﺭ ﺍﺯ 5 ﺻﺒﺢ ﺑﺪﺍﺭ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺎﺭﻫﺎ ﺧﺎﻧﻪ .
ﻭﻟ ﺩﺧﺘﺮﺵ لنگ ﻇﻬﺮ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﺪﺍﺭ ﺷﺪ ﻭ ﻨﺪ ﺳﺎﻋﺖ ﺑﻌﺪ ﺩﺭ ﻓﺲ ﺑﻮ ﺴﺖ ﺬﺍﺷﺖ : ﻫﻤﻪ ﻫﺴﺘ ﺍﻡ ﻣﺎﺩﺭ .!

ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﻣﺎﺩﺭ ﻭﺍﺭﺩ ﺍﺗﺎﻕ ﺩﺧﺘﺮ ﺷﺪ، ﺩﺧﺘﺮک ﺩﺍﺩ ﺯﺩ : ﻫﺰﺍﺭ ﺑﺎﺭ ﺑﻬﺖ ﻔﺘﻢ ﺑ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻧﺎ ﺗﻮ ﺍﺗﺎﻗﻢ، ﻧﻤ ﻓﻬﻤ؟؟
ﺭﺍﺳﺘ، ﺴﺖ جفتشون ﻠ ﻻ ﺧﻮﺭﺩ .

ﻣﺮﺩ ﺗﺎﺑﻠﻮ ﺧﺎﺗﻢ ﺎﺭ ﺷﺪﻩ ﺯﺒﺎ ﺭﺍ ﻪ ﺧﺮﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﺭﻭ ﺩﻮﺍﺭ ﻧﺼﺐ ﺮﺩ .
ﻫﻤﺴﺮﺵ ﻔﺖ : ﺣﺎﻝ ﺑﺮﺍﺩﺭﺕ ﺭﺍ ﻪ ﺑﻤﺎﺭ ﺍﺳﺖ، ﺮﺳﺪﻩ ﺍ ؟
ﺑﺎ ﻋﺼﺒﺎﻧﺖ ﻔﺖ : ﺍﻻﻥ ﺣﻮﺻﻠﻪ ﻧﺪﺍﺭﻡ
اما ! ﺭﻭ ﺗﺎﺑﻠﻮ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ :ﺑﺎ ﺗﺎ ﻗﺪﺭ ﺪﺮ ﺑﺪﺍﻧﻢ!

آیا تا بحال ! ﻫ ﻓﺮ ﺮﺩﻩ ﺍﻢ ﻪ ﺷﻌﺎﺭ ﻫﺎﻤﺎﻥ ﺩﺭ ﺩﻧﺎ ﻣﺠﺎﺯ
 ﻘﺪﺭ ﺑﻪ ﺭﻓﺘﺎﺭﻣﺎﻥ ﺩﺭ  ﻓﻀﺎ ﺣﻘﻘ ﺷﺒﺎﻫﺖ ﺩﺍﺭﻧﺪ ؟؟!!


دیگران را ببخشید…
بی عقلی ، تهمت ها،خیانت و بی ادبی

نشانه عدم بلوغ روحی انسان هاست.
انسان های نارس این موارد را زیاد دارند ؛

شما انسانی رسیده باشید!
با سبکبالی و بدون اینکه قضاوت یا سرزنش کنید ،

و بدون اینکه از این حرفها ناراحت شوید…
از کنار این ها رد شوید …

اگر هوای دلتان ابری شد و چشم هایتان باریدند،
بگذارید این اشک ها باران رحمت و بخشش باشند

برای آنها که نمی دانند و
زمین دلشان خشک شده است،
اینجاست که دل بخشنده شما
چشمه جوشانی می شود که به منبع عظیم لطف خدا متصل شده است.


سه نفر زن می خواستند از سر چاه آب بیاورند.
در فاصله ای نه چندان دور از آن ها پیر مرد دنیا دیده ای نشسته بود و می شنید که هریک از زن ها چه طور از پسرانشان تعریف می کنند.

زن اول گفت : پسرم چنان در حرکات اکروباتی ماهر است که هیچ کس به پای او نمی رسد.

دومی گفت :پسر من مثل بلبل اواز می خواند. هیچ کس پیدا نمی شود که صدایی به این قشنگی داشته باشد .

هنگامی که زن سوم سکوت کرد، آن دو از او پرسیدند :
پس تو چرا از پسرت چیزی نمی گویی؟
 
زن جواب داد : در پسرم چیز خاصی برای تعریف کردن نیست. او فقط یک پسر معمولی است .ذاتا هیچ صفت بارزی ندارد.
سه زن سطل هایشان را پر کردند و به خانه رفتند . پیرمرد هم آهسته به دنبالشان راه افتاد. سطل ها سنگین و دست های کار کرده زن ها ضعیف بود .به همین خاطر وسط راه ایستادند تا کمی استراحت کنند؛ چون کمرهایشان به سختی درد گرفته بود.
در همین موقع پسرهای هر سه زن از راه رسدند . پسر اول روی دست هایش ایستاد و شروع کرد به پا دوچرخه زدن.

زن ها فریاد کشیدند: عجب پسر ماهر و زرنگی است!
پسر دوم هم مانند یک بلبل شروع به خواندن کرد و زن ها با شوق و ذوق در حالی که اشک در چشمانشان حلقه زده بود، به صدای او گوش دادند.
پسر سوم به سوی مادرش دوید. سطل را بلند کرد و آن را به خانه برد.

در همین موقع زن ها از پیرمرد پرسیدند: نظرت در مورد این پسرها چیست؟

 

✅پیرمرد با تعجب پرسید:
منظورتان کدام پسرهاست ؟
من که اینجا فقط یک پسر می بینم.


پیرمردی صاحبِ مال و منال/
می‌گذشت از عمر او هشتاد سال/

 

با خودش گفتا که پیر و خسته‌ام/
شادم از عهدی که با خود بسته‌ام /

 

تا نمُردم هر چه دارم وانهم/
سهم فرزندان همین حالا دهم/

 

بچه‌ها را مطلع زین کار کرد/
پافشاری کرده و اصرار کرد/

 

سهم دخترها فلان از مال شد/
از پسرها باقی اموال شد/

 

پیرمرد فارغ شد از

ادامه مطلب


یک واقعیت علمی می گوید که پیش از افتادن شهاب سنگها بر زمین، ابرهای متراکمی تشکیل می شود. چنانکه در این عکس، ابری که پیش از برخورد شهاب سنگ  به روسیه (15/2/2013) تشکیل شده است را میبینیم. این را دانشمندان می گویند. قرآن، ما را از منظره ای که امروز دیدیم و پیش از این کسی از آن اطلاعی نداشت، در آیه ای بزرگ ، با خبر ساخته است. می فرماید:(وَإِنْ یَرَوْا کِسْفًا مِنَ السَّمَاءِ سَاقِطًا یَقُولُوا سَحَابٌ مَرْکُومٌ) [الطور: 44].

(و اگر پاره سنگی در حال سقوط از آسمان بینند، می گویند: این ابری متراکم است)

واژهء (الکسف) یک تکه سنگ است که دیدن این سنگ ممکن نیست؛ زیرا ما ابرهای حاصل از برخورد سنگ با پوشش جو زمین و سوختن تکه هایی از آن را میبینیم، پس ما ابتدا ابرهایی از دود را میبینیم و این چیزی است که قرآن کریم به دقت توصیف کرده است.

 

 

 

صبر و شکیبایی

 

دانشمندان می گویند که

ادامه مطلب


قَالَ فِیهَا تَحْیَوْنَ وَفِیهَا تَمُوتُونَ وَمِنْهَا تُخْرَجُونَ

فرمود: در آن [= زمین‌] زنده می‌شوید؛ و در آن می‌میرید؛ و (در رستاخیز) از آن خارج خواهید شد.» (اعراف/٢٥)

 


یَا بَنِی آدَمَ لَا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُم مِّنَ الْجَنَّةِ یَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِیُرِیَهُمَا سَوْآتِهِمَا إِنَّهُ یَرَاکُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لَا تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ لِلَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ

ای فرزندان آدم! شیطان شما را نفریبد، آن گونه که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون کرد، و لباسشان را از تنشان بیرون ساخت تا عورتشان را به آنها نشان دهد! چه اینکه او و همکارانش شما را می‌بینند از جایی که شما آنها را نمی‌بینید؛ (امّا بدانید) ما شیاطین را اولیای کسانی قرار دادیم که ایمان نمی‌آورند! (اعراف/٢٧)

 


قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالْإِثْمَ وَالْبَغْیَ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَأَن تُشْرِکُوا بِاللَّهِ مَا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا وَأَن تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ

بگو: خداوند، تنها اعمال زشت را، چه آشکار باشد چه پنهان، حرام کرده است؛ و (همچنین) گناه و ستم بناحق را؛ و اینکه چیزی را که خداوند دلیلی برای آن نازل نکرده، شریک او قرار دهید؛ و به خدا مطلبی نسبت دهید که نمی‌دانید.» (اعراف/٣٣)

 


إِنَّ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَاسْتَکْبَرُوا عَنْهَا لَا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ وَلَا یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّىٰ یَلِجَ الْجَمَلُ فِی سَمِّ الْخِیَاطِ وَکَذَٰلِکَ نَجْزِی الْمُجْرِمِینَ

کسانی که آیات ما را تکذیب کردند، و در برابر آن تکبّر ورزیدند، (هرگز) درهای آسمان به رویشان گشوده نمی‌شود؛ و (هیچ گاه) داخل بهشت نخواهند شد مگر اینکه شتر از سوراخ سوزن بگذرد! این گونه، گنهکاران را جزا می‌دهیم! (اعراف/٤٠)

 


وَنَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِم مِّنْ غِلٍّ تَجْرِی مِن تَحْتِهِمُ الْأَنْهَارُ وَقَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدَانَا لِهَٰذَا وَمَا کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْلَا أَنْ هَدَانَا اللَّهُ لَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ وَنُودُوا أَن تِلْکُمُ الْجَنَّةُ أُورِثْتُمُوهَا بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ

و آنچه در دلها از کینه و حسد دارند، برمی‌کنیم (تا در صفا و صمیمیّت با هم زندگی کنند)؛ و از زیر (قصرها و درختان) آنها، نهرها جریان دارد؛ می‌گویند: ستایش مخصوص خداوندی است که ما را به این (همه نعمتها) رهنمون شد؛ و اگر خدا ما را هدایت نکرده بود، ما (به اینها) راه نمی‌یافتیم! مسلّماً فرستادگان پروردگار ما حق را آوردند!» و (در این هنگام) به آنان ندا داده می‌شود که: این بهشت را در برابر اعمالی که انجام می‌دادید، به ارث بردید!» (اعراف/٤٣)

 


وَنَادَىٰ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ أَصْحَابَ النَّارِ أَن قَدْ وَجَدْنَا مَا وَعَدَنَا رَبُّنَا حَقًّا فَهَلْ وَجَدتُّم مَّا وَعَدَ رَبُّکُمْ حَقًّا قَالُوا نَعَمْ فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ أَن لَّعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِینَ

و بهشتیان دوزخیان را صدا می‌زنند که: آنچه را پروردگارمان به ما وعده داده بود، همه را حق یافتیم؛ آیا شما هم آنچه را پروردگارتان به شما وعده داده بود حق یافتید؟!» گفتند: بله!» در این هنگام، ندادهنده‌ای در میان آنها ندا می‌دهد که: لعنت خدا بر ستمگران باد!» (اعراف/٤٤)

 


الَّذِینَ یَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ وَیَبْغُونَهَا عِوَجًا وَهُم بِالْآخِرَةِ کَافِرُونَ

همانها که (مردم را) از راه خدا بازمی‌دارند، و (با القای شبهات) می‌خواهند آن را کج و معوج نشان دهند؛ و آنها به آخرت کافرند!» (اعراف/٤٥)

 


وَبَیْنَهُمَا حِجَابٌ وَعَلَى الْأَعْرَافِ رِجَالٌ یَعْرِفُونَ کُلًّا بِسِیمَاهُمْ وَنَادَوْا أَصْحَابَ الْجَنَّةِ أَن سَلَامٌ عَلَیْکُمْ لَمْ یَدْخُلُوهَا وَهُمْ یَطْمَعُونَ

و در میان آن دو [= بهشتیان و دوزخیان‌]، حجابی است؛ و بر اعراف» مردانی هستند که هر یک از آن دو را از چهره‌شان می‌شناسند؛ و به بهشتیان صدا می‌زنند که: درود بر شما باد!» امّا داخل بهشت نمی‌شوند، در حالی که امید آن را دارند. (اعراف/٤٦)

 


وَإِذَا صُرِفَتْ أَبْصَارُهُمْ تِلْقَاءَ أَصْحَابِ النَّارِ قَالُوا رَبَّنَا لَا تَجْعَلْنَا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ

و هنگامی که چشمشان به دوزخیان می‌افتد می‌گویند: پروردگارا! ما را با گروه ستمگران قرار مده!» (اعراف/٤٧)

 


وَنَادَىٰ أَصْحَابُ الْأَعْرَافِ رِجَالًا یَعْرِفُونَهُم بِسِیمَاهُمْ قَالُوا مَا أَغْنَىٰ عَنکُمْ جَمْعُکُمْ وَمَا کُنتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ

و اصحاب اعراف، مردانی (از دوزخیان را) که از سیمایشان آنها را می‌شناسند، صدا می‌زنند و می‌گویند: (دیدید که) گردآوری شما (از مال و ثروت و آن و فرزند) و تکبّرهای شما، به حالتان سودی نداد!» (اعراف/٤٨)

 


أَهَٰؤُلَاءِ الَّذِینَ أَقْسَمْتُمْ لَا یَنَالُهُمُ اللَّهُ بِرَحْمَةٍ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ لَا خَوْفٌ عَلَیْکُمْ وَلَا أَنتُمْ تَحْزَنُونَ

آیا اینها [= این واماندگان بر اعراف‌] همانان نیستند که سوگند یاد کردید رحمت خدا هرگز شامل حالشان نخواهد شد؟! (ولی خداوند بخاطر ایمان و بعضی اعمال خیرشان، آنها را بخشید؛ هم اکنون به آنها گفته می‌شود:) داخل بهشت شوید، که نه ترسی دارید و نه غمناک می‌شوید! (اعراف/٤٩)

 

 

وَنَادَىٰ أَصْحَابُ النَّارِ أَصْحَابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفِیضُوا عَلَیْنَا مِنَ الْمَاءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُمَا عَلَى الْکَافِرِینَ

و دوزخیان، بهشتیان را صدا می‌زنند که: (محبّت کنید) و مقداری آب، یا از آنچه خدا به شما روزی داده، به ما ببخشید!» آنها (در پاسخ) می‌گویند: خداوند اینها را بر کافران حرام کرده است!» (اعراف/٥٠)

 


الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَهْوًا وَلَعِبًا وَغَرَّتْهُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا فَالْیَوْمَ نَنسَاهُمْ کَمَا نَسُوا لِقَاءَ یَوْمِهِمْ هَٰذَا وَمَا کَانُوا بِآیَاتِنَا یَجْحَدُونَ

همانها که دین و آیین خود را سرگرمی و بازیچه گرفتند؛ و زندگی دنیا آنان را مغرور ساخت؛ امروز ما آنها را فراموش می‌کنیم، همان گونه که لقای چنین روزی را فراموش کردند و آیات ما را انکار نمودند. (اعراف/٥١)

 

 

وَلَقَدْ جِئْنَاهُم بِکِتَابٍ فَصَّلْنَاهُ عَلَىٰ عِلْمٍ هُدًى وَرَحْمَةً لِّقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ

ما کتابی برای آنها آوردیم که (اسرار و رموز) آن را با آگاهی شرح دادیم؛ (کتابی) که مایه هدایت و رحمت برای جمعیّتی است که ایمان می‌آورند. (اعراف/٥٢)


♦️طبق قوانین فیزیک
قراردادن یک آهن در میدان مغناطیسی
پس از مدت کوتاهی
آنرا به "آهن رُبا" تبدیل میکند.

حال.
قراردادن یک ذهن در میدان مغناطیسیِ بدبختی،
میشود "بدبختی رُبا".
و قرار دادن در میدان مغناطیسیِ خوشبختی،
میشود "خوشبختی رُبا".
 
هرچه را که میبینید
هرآنچه را که میشنوید
و هر حرفی که میزنید
همه دارای انرژی مغناطیسی هستند
و ذهن شما را "همان رُبا" میکنند!

پس همیشه با افراد سالم ، باهوش ، موفق و سعادتمند معاشرت نمایید تا خصوصیات آنها را جذب کنید.

به قول مولانا :

تا در طلب گوهر کانی، کانی
تا در هوس لقمه نانی، نانی
این نکتهٔ رمز اگر بدانی، دانی
هرچیز که در جستن آنی، آنی


رسول خدا حضرت محمد صلی الله علیه وآله وسلم درباره ی نشانه های ظهور رستاخیز می فرمایند :

 

1. "همانا ازنشانه های برپایی ساعت قیامت آن است که تجارت گسترش می بابد وثروت منتشرمی گردد." [به روایت نسایی]

 

امروزه می بینیم که تجارت وبازرگانی به عنوان تکیه گاه اقتصاد جهانی محسوب می شود وگستردگی آن به حدی است که حتی هرفردی می تواند ازطریق اینترنت وبه صورت آنلاین ازهرکجای دنیا به تجارت وخرید وفروش مبادرت ورزد واین درحالی است که چنین مسأله ای درزمان پیامبربزرگوارحضرت محمد صلوات الله وسلامه علیه رایج ومتداول نبوده است ، بلکه درآن عصرکشاورزی بیشترین انتشاروپراکندگی راداشته است! به راستی چه کسی رسول عظیم الشأن را ازاین حقیقت آگاه ساخته است ؟!

 

 

2. " ساعت قیامت بپانمی شودمگرزمانی فرارسدکه درآن

ادامه مطلب


اگر خدا کفیل رزق است غصه چرا؟!

اگر رزق تقسیم شده است حرص چرا؟!

اگر دنیا فریبنده است اعتماد به آن چرا؟!

اگر بهشت حق است تظاهر به ایمان چرا؟!

اگر جهنم حق است این همه ناحق چرا؟!

اگر حساب حق است جمع مال حرام چرا؟!

اگر قبر حق است ساختمان های مجلل !چرا؟

اگر قیامت حق است خیانت به مردم چرا؟!

اگر دشمن انسان شیطان است پیروی از او چرا؟!


بعداز مقاومت محمدکریم مبارز مصری،
درمقابل فرانسوی‌ها و شکست او، قرار
 بر اعدامش شد

 

که ناپلئون او را فراخواند و گفت:
سخت است برایم کسی را اعدام کنم که برای آزادی وطنش مبارزه می‌کرد، من به تو فرصتی می‌دهم تا ده هزار سکه طلا بابت غرامت سربازهای کشته شده به من بدهی.

محمدکریم گفت: من الان این پول را
 ندارم اما صدهزار سکه از تاجران
 می‌خواهم،می‌روم تهیه می‌کنم و باز می‌گردم.

 

محمدکریم به مدت چند روز در بازارها با
 زنجیر برای تهیه پول گردانیده ‌شد اما
 هیچ تاجری حاضر به پراخت پولی
 جهت آزادی او نشد و حتی بعضی
 طلبکارانه می‌گفتند که با جنگ‌هایش
وضعیت اقتصادی را نابسامان کرد پس نزد
 ناپلئون برگشت!!!!!

 

ناپلئون به او گفت:
چاره ای جز اعدام تو ندارم، نه به خاطر
 کشتن سربازهایم، بلکه به دلیل جنگیدن
برای مردمی که پول را مقدم بر وطن
خود می‌دانند.

 

دانایی که برای جامعه‌ ای نادان مجاهدت
می کند مانند کسی است که خودش را
آتش می‌زند تا روشنایی را برای عده ای
 کور فراهم سازد!


درسى به روز از حضرت على(ع)


در جهنم سنگ آسیابی وجود دارد که پنج گروه را آسیاب می کند. آیا نمی پرسید آن پنج طایفه چه کسانی هستند :

حاضران عرض کردند: آری یا امیرالمومنین، آنان جه کسانی هستند؟

 

امیرالمومنین علیه السلام فرمودند: آنان عبارتند از:

عالمان فاجر، قاریان فاسق، حاکمان ظالم،وزیران خائن و کارگزاران کاذب.


دانشجویی به استادش گفت:

استاد! اگر شما خدا را به من نشان بدهید عبادتش می کنم و تا وقتی خدا را نبینم او را عبادت نمی کنم.

استاد به انتهای کلاس رفت و به آن دانشجو گفت: آیا مرا می بینی؟

دانشجو پاسخ داد: نه استاد! وقتی پشت من به شما باشد مسلما شما را نمی بینم.

استاد کنار او رفت و نگاهی به او کرد و گفت:

تا وقتی به خدا پشت کرده باشی هرگز او را نخواهی دید!

 

 

enlightened سلام ^_^

قدرت و وجود پر عظمت خالق هستی در تمام آفرینش هویدا است.

من تعجب میکنم از کسی که خدای متعال برای اون معجزه ای نورانی (قرآن) به روشنی خورشید حتی نورانی تر فرستاده ولی بجای خوندن اون میخوان خدا مستقیم دل و دیدشونو ت بده!

من خیلی به قرآن فکر میکنم، قرآن اونقدر محکم و نورانی هستش که قابل توصیف با هیچ کلمه ای نیست. خود ما باید چراغ سبزی چیزی نشون بدیم که ارزش راهنمایی بیشتری داشته باشیم.

با فرض اینکه همه به خدا و آخرت ایمان دارن (کم یا زیاد) یکی دو قدم از خودتون فاصله بگیرید و صادقانه خودتون رو قضاوت (و رسیدگی) کنید قبل از اینکه به حسابتون رسیدگی بشه.


در روزگاران پیشین،  شغلی به نام خوشه‌چینی وجود داشت. آنها که دست شان تنگ بود و خرمن و مزرعه ای نداشتند می رفتند و پشت سر دروگران راه می رفتند و خوشه های جامانده را از زمین بر می داشتند و گاها صاحب مزرعه به دروگران دستور می داد که شه درو کنند تا چیزی هم گیر خوشه چین ها بیاید. حافظ می فرماید :

ثوابت باشد ای دارای خرمن
اگر رحمی کنی بر خوشه چینی

 

فکر می کنم بسیاری از دستفروشان، خوشه چین» های روزگار ما هستند، آنها که در این هوای سرد چشم دارند به اینکه از جیب ما اسکناسی» بیرون بیاید و چیزی از بساط مختصرشان بخریم. گاهی لازم است شه درو کنیم و شه خرج کنیم .

 

*امید کسی را ناامید نکنیم.*


رسم دنیا در همین است آنکه آمد رفتنی ست
بعدِ رفتن نام نیکت بر زبانها ماندنی ست

 

تا توانی خلق را از خود مرنجان با سخن
آنکه بالاتر نشیند ، آخرش افتادنی ست

 

عمر و جانت گرچه عمر نوح هم باشد ولی
شیشه ی عمر گرانم عاقبت بشکستنی ست

 

تکیه بر ایمان خود کن هم رهِ شیطان مشو
ریسمانِ دست شیطان قطعاً پوسیدنی ست

 

ثروتت بند است بر شب شهرتت با یک تبی
عاقبت ثروت به دست وارثان بسپردنی ست

 

دل مبند بر مال دنیا ، مالِ دنیا بی وفاست
خرقه ی زر هم بپوشی سیم و زر نابردنی ست

 

بشنو یک پند از دلِ دلخسته ی این روزگار
رسم دنیا در همین است پند من بشنفتنی ست


♦️پیرى در روستایى هرروز براى نماز صبح از منزل خارج وبه مسجد مى رفت .

دریک روز بارانى پیر ، صبح براى نماز از خانه بیرون امد ،چند قدمى که رفت در چاله ای افتاد، خیس وگلى شد. به خانه بازگشت لباس راعوض کرد ودوباره برگشت ،  پس از مسافتى براى بار دوم خیس و گلى شد برگشت لباس راعوض کرد ازخانه براى نماز خارج شد. دید در جلوى در، جوانى چراغ به دست ایستاده است سلام کرد و راهی مسجد شدند،

هنگام ورود به مسجد دید جوان وارد مسجد نشد پرسید اى جوان براى نماز وارد مسجد نمى شوى؟

جوان گفت نه ،اى پیر ،من شیطان هستم
براى بار اول که بازگشتى خدابه
فرشتگان گفت تمام گناهان او را بخشیدم
براى باردوم که بازگشتى خدا به فرشتگان
گفت تمام گناهان اهل خانه او را بخشیدم
ترسیدم اگر براى بار سوم در چاله بیفتى
خداوند به فرشتگان بگوید تمام گناهان اهل روستا رابخشیدم که من این همه تلاش براى گمراهى انان داشتم
براى همین امدم چراغ گرفتم تا
به سلامت به مسجد برسى!!!

 


گر تو ان پیر خرابات باشی
فارغ ز بد و بنده ی الله باشی

 

شیطان به رهت همچو چراغی بشود
تا در محضر دوست همیشه حاضر باشی.


♦️ مسجدی کنار مشروب فروشی قرار داشت و امام جماعت آن مسجد درخطبه هایش هر روز دعا می کرد :

"خداوندا زله ای بفرست تا این میخانه ویران شود ."

روزی زله آمد و دیوار مسجد روی میخانه فرو ریخت . و میخانه ویران شد . صاحب میخانه نزد امام جماعت رفت و گفت : "تو دعا کردی میخانه من ویران شود پس باید خسارتش را بدهی !"

امام جماعت گفت : "مگر دیوانه شدی ! مگر می شود با دعای من زله بیاید و میخانه ات خراب شود !"

پس هر دو به نزد قاضی رفتند . قاضی با شنیدن ماجرا گفت :

در عجبم که صاحب میخانه به خدای تو ایمان دارد ، ولی تو که امام جماعت هستی به خدای خود ایمان نداری !


❣️روزی استاد روانشناسی وارد کلاس شد و به دانشجویانش گفت: "امروز میخواهیم بازی کنیم!"

❣️سپس از آنان خواست که فردی به صورت داوطلبانه به سمت تخته برود.
خانمی داوطلب این کار شد. استاد از او خواست اسامی سی نفر از مهمترین افراد زندگیش را روی تخته بنویسد.
ان خانم اسامی اعضای خانواده، بستگان، دوستان،هم کلاسی ها و همسایگانش را نوشت.

❣️سپس استاد از او خواست نام سه نفر را پاک کند که کمتر از بقیه مهم بودند.
زن، اسامی هم کلاسی هایش را پاک کرد.
سپس استاد دوباره از او خواست نام پنج نفر دیگر را پاک کند.زن اسامی همسایگانش را پاک کرد. این ادامه داشت

❣️تا اینکه فقط اسم چهار نفر بر روی تخته باقی ماند;نام مادر/پدر/همسر/و تنها پسرش.کلاس را سکوتی مطلق فرا گرفته بود. چون حالا همه می دانستند این دیگر برای ان خانم صرفا یک بازی نبود.

❣️استاد از وی خواست نام دو نفر دیگر را حذف کند.کار بسیار دشواری برای ان خانم بود.او با بی میلی تمام,نام پدر و مادرش را پاک کرد.

❣️استاد گفت:"لطفا یک اسم دیگر را هم حذف کنید!"زن مضطرب و نگران شده بود.با دستانی لرزان و چشمانی اشکبار نام پسرش را پاک کرد.و بعد بغضش ترکید و هق هق گریست

❣️استاد از او خواست سر جایش بنشیند و بعد از چند دقیقه از او پرسید:"چرا اسم همسرتان را باقی گذاشتید؟!!"

❣️والدین تان بودند که شما را بزرگ کردند و شما پسرتان را به دنیا اوردید.شما همیشه می توانید همسر دیگری داشته باشید!!

❣️دوباره کلاس در سکوت مطلق فرو رفت.همه کنجکاو بودند تا پاسخ زن را بشنوند.زن به آرامی و لحنی نجوا گونه پاسخ داد:"روزی والدینم از دنیا خواهند رفت.پسرم هم وقتی بزرگ شود برای کار یا ادامه تحصیل یا هر علت دیگری,ترکم خواهد کرد"

پس تنها مردی که واقعا کل زندگی اش را با من تقسیم می کند ,همسرم است!!!

❣️همه دانشجویان از جای خود بلند شدند و برای آنکه زن، حقیقت زندگی را با انان در میان گذاشته بود برایش کف زدند.


زندگی دیکته ای نیست
 که آن را به ما خواهند گفت!

زندگی انشایی است
که تنها باید خودمان بنگاریم؛

زندگی می چرخد.
چه برای آنکه میخندد،
چه برای آنکه میگرید.

زندگی دوختن شادی هاست.

زندگانی هنر هم نفسی با غم هاست.

زندگانی هنر هم سفری با رنج است.

زندگانی یافتن روزنه در تاریکی است.


اونقدر آدمها قبل من و تو غصه خوردن، لب پنجره سیگار کشیدن، عاشق شدن، فارغ شدن، فحش دادن
اونقدر آدمها قبل من و تو بردن، باختن، گذاشتن رفتن، گم و گور شدن

اونقدر آدمها قبل من و تو به گذشتشون فکر کردن، حسرت خوردن، بغض کردن
حالا کجان؟

رها کن رفیق رها کن بره


گله ها را بگذار !
ناله ها را بس کن !

روزگار گوش ندارد که تو هی شِکوه کنی !

زندگی چشم ندارد که ببیند اخم دلتنگِ تو را !

فرصتی نیست که صرف گله و ناله شود !

تا بجنبیم تمام است تمام !

روزها  رو  دیدی که به برهم زدن چشم گذشت …؟

یا همین سال جدید !
باز کم مانده به عید !
این شتاب عمر است …

 

من و تو باورمان نیست که نیست.


در ایران پدرها و مادرها مقابل فرزندشون همدیگر را نوازش نمی کنند و در آغوش نمی کشند و اینکار رو مقابل کودک زشت می دانند.

اما هنگام مشاجره رعایت فرزند را نمی کنند و مقابل او با هم مشاجره می کنند و فرزند چه بسا از داد و بیداد آنها به گریه می افتد! خوب در ایران کودکان از کجا مهرورزی بیاموزند؟
نوازش و مهرورزی در مدرسه ممنوع است.
در خانواده ممنوع است.

پس ذهن کودک در ایران بیشتر از مهرورزی، خشونت را می آموزد.

جان لنون چه زیبا گفته: در جهانی زندگی می‌کنیم که باید پنهانی عشق ورزی کرد، در حالی‌ که در روز روشن خشونت را تمرین میکنند.

بیایید مهربان باشیم.


سه سال پیش، با دو رفیق شفیق، به گلیرد، زادگاه آیت الله طالقانی رفتیم. یکی از ما سه نفر، کتابی دربارۀ آیت الله طالقانی نوشته بود و برای تحقیق بیشتر دربارۀ ایشان، قصد داشت با مردم روستا و اهالی طالقان گفت‌وگو کند.

 

محبوبیت آیت الله طالقانی در این منطقه، شگفت‌انگیز است. بیشتر مردم هم از آرای ی آیت الله طالقانی خبر نداشتند. بیشتر مجذوب رفتار و اخلاق آن بزرگ‌مرد بودند. از میان گفت‌وگوها و دیده‌ها و شنیده‌های مردم طالقان، چند خاطره برای من بسیار جالب بود؛ از جمله:

 

۱: از چندین نفر شنیدیم که وقتی آیت الله طالقانی به ما می‌رسید، فقط دربارۀ کار و بار ما گفت‌وگو می‌شد. مثلا با چوپان دربارۀ گاو و گوسفند و دامداری حرف می‌زد و با کشاورز دربارۀ کشاورزی و با معلم دربارۀ درس و کتاب و دانش‌آموزان. کسی به یاد نداشت که آیت الله طالقانی، مردم را برای شنیدن سخنانش گرد خود جمع کرده باشد و چیزهایی بگوید که ربطی به زندگی روزمرۀ مردم نداشته باشد.

 

۲: یکی از اهالی روستا می‌گفت: از پدرم شنیدم که روزی یکی از ان مشهور منطقه به آیت الله طالقانی گفته بود که شما چرا مردم را برای خواندن نماز در مسجد تشویق نمی‌کنید. آیت الله طالقانی به آن مشهور گفته بود: من صبح‌ها در این هوای سرد زمستان، فانوس‌به‌دست تا سرِ چشمه می‌روم و وضو می‌گیرم. بعد هم آهسته و قدم‌ن به سوی مسجد می‌روم که نمازم را بخوانم. اگر این کار من، کسی را به نماز و مسجد دعوت نکند، از سخنرانی و تبلیغ و داد و فریاد هم کاری برنمی‌آید.

(زمستان‌های طالقان، بسیار سرد و طولانی است. ما در نیمۀ بهار به طالقان رفتیم و در همان ایام، آب چشمه‌ای که آیت الله طالقانی از آن وضو می‌گرفت، فوق العاده سرد بود)

 

۳: پیران روستا می‌گفتند: روزی آیت الله طالقانی را دیدیم که با عده‌ای از مردم به سمت کوه مقابل روستا می‌روند. بالای کوه، مزار یکی از اجداد ایشان بود. آیت الله طالقانی وقتی به مزار رسید، با کلنگی که با خود آورده بود، شروع کرد به خراب کردن دیوارک‌هایی که مردم با خشت، دور قبر ایشان ساخته بودند. ظهر هم در مسجد محل سخنرانی کرد و گفت: دیدم کار مردم شده است نذر و نیاز به مزار سیدآقا. او هم انسانی بود مانند شما. گیرم علم و تقوای بیشتری داشت. ولی اینها باعث نمی‌شود که شما برای هر مشکلی بروید آنجا و نخ و پارچه گره بزنید.


♦️ﻋﺎﺱ: ﻣﺘﻮﻧﻢ ﺍﺯﺕ ﻪ ﻋﺲ ﺑﺮﻡ؟

ﺴﺮ: ﻪ ﺑﺸﻪ؟

ﻋﺎﺱ: ﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺒﻨﻦ ﺑﺎ ﻪ ﺭﻧﺠ ﺑﺮﺍﺩﺭﺗﻮ ﺗﻮ ﺍﻦ ﺳﺮﻣﺎ ﺭﻭ ﻮﻟﺖ ﺬﺍﺷﺘ

ﺴﺮ: ﻣﺘﻮﻧ ﺑﻬﻢ ﻤ ﻨ؟
ﻋﺎﺱ: ﻪ ﻤ؟

ﺴﺮ: ﻤﺮﻡ ﺩﺭﺩ ﺮﻓﺘﻪ ﻣﺘﻮﻧ ﺑﻪ ﺟﺎ ﻋﺲ ﺮﻓﺘﻦ ﺑﺮﺍﺩﺭﻣﻮ ﺗﺎ ﺧﻮﻧﻪ ﺳﻮﺍﺭ ﻣﺎﺷﻨﺖ ﻨ؟

ﻋﺎﺱ: ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ عجله ﺩﺍﺭﻡ.
         
بعضی فقط به ظاهر انسانند
کاش انسانیت را یاد بگیریم


♦️ عارفی!قصر و پدر و مادر و همسر و همه
را در جستجوی حقیقت ترک کرد بعد از سالها
به خانه برگشت.وقتی همسرش سوال کرد:

آیا چیزی که دنبالش بودی در همین جا و در
کنار خانواده ات پیدا نمیشد ؟

عارف جواب داد : من پس ازسالها تلاش این
نکته را فهمیدم که.


               "جز بیکران درون انسان "
 نه جایی برای رفتن هست و نه چیزی برای
جستن


بازنده‌ها دوست دارند بازی که
 باختند را دوباره شروع کنند

برخلاف برنده‌ها که دلیلی
برای شروع بازی که بردند نمی‌بینند.

ما گاهی
بازیچه دست آدم‌هایی می‌شویم
که نه بردن برایشان مهم است
نه باختن!

آن‌ها فقط دوست دارند بازی کنند.!


فکر می کنید چقدر زمان خالص در یک زندگی ۷۰ ساله داریم؟

فوق العاده کم، فقط ۱۰ درصد عمر، برابر با ۵/۵ سال!!!

 

حتما به فکر خواهید رفت و حتما افسوس خواهید خورد…
توصیه می شود بخوانید و مجددا ساعت زندگی را تنظیم کنید…

    دکتر حبیب زاده تا حال محاسبه کرده اید چقدر زمان خالص در عمرتان دارید؟ برای شما حساب کرده ایم:

  •     در یک محاسبه بسیار ساده، اگر بنا باشد هر انسانی متوسط ۷۰ سال عمر کند (که ظاهرا در زمان ما این اندازه عمر، حداکثر مقدار است)، و روزانه:
  •     ۷ ساعت آن را استراحت کند، ۶ ساعت شب و ۱ ساعت روز، یعنی کمی کمتر از یک سوم عمر خود، و
  •     ۱.۵ساعت تفریح سالم کند اعم از ورزش، با خانواده بودن و با دوستان بودن، یعنی یک شانزدهم عمر خود، و
  •     ۱.۵ساعت برای سه وعده خوردن و تغذیه و میان وعده ها زمان صرف کند، یعنی یک شانزدهم عمر خود، و
  •     ۱ساعت برای بهداشت جسمی وقت بگذارد یعنی یک بیست و چهارم عمر خود، و
  •     ۱ساعت برای کارهای احتمالی و پیش آمدها مانند خرید و اتفاقات غیرمنتطره زمان صرف کند، ‌یعنی یک بیست و چهارم عمر خود را،‌ و
  •     ۱ ساعت برای رفت و آمد در جامعه زمان بگذارد یعنی یک بیست و چهارم عمر خود،
  •     نیم ساعت برای مسایل عبادی واجب وقت صرف کند یعنی یک چهل و هشتم عمر خود،

در کل مدت زمانی برابر با

ادامه مطلب


♦️ مردی از راه فروش روغن ثروتی کلان اندوخته بود و به خاطر حرصی که داشت همیشه به غلام خود می‌گفت در وقت خرید روغن، هر دو انگشت سبابه را به دور پیمانه بگذارد تا روغن بیشتری برداشته شود و برعکس در وقت فروختن، آن دو انگشت را درون پیمانه بگذارد تا روغن کمتری داده شود.

هر چه غلام او را از این کار بر حذر می‌داشت مرد توجه نمی‌کرد تا این که روزی هزار خیک روغن خرید و برای فروش آنها را بار کشتی کرد تا در شهر دیگری بفروشد. وقتی کشتی به میان دریا رسید، دریا توفانی شد. ناخدا فرمان داد تمام بارها را به دریا بریزند تا کشتی سبک شود و مسافران از خطر غرق شدن برهند. آن مرد از ترس جان، خیک‌ها را یکی یکی به دریا می‌انداخت. در این حال

غلام گفت:

ارباب انگشت انگشت مبر تا خیک خیک نریزی.»


دکتر ویکتور فرانکل تنها کسی بود که موفق شد از زندان آشویتس معروف به قتل گاه آدم سوزی ، جان سالم بدر ببرد ،

او در نامه‌ای خطاب به معلمان سراسر جهان برای تمام تاریخ اینگونه می‌نویسد :

چشمان من چیزهایی دیده است که چشم هیچ انسانی نباید ببیند ،
من اتاق‌های گازی را دیدم که توسط بهترین مهندسین طراحی می‌شدند ،
من پزشکـان مـاهـری را دیدم که کودکـانی معصوم و بی‌ گناه را به راحتی مسموم میکردند ،
من پرستارانی کاربلد را دیدم ‌که انسان‌ها را با تزریق یک آمپول به قتل می‌رسانند ،

من فارغ‌ التحصیلان دانشگاهی را دیدم که می‌توانستند انسان دیگری را در آتش بسوزانند.
و مجموع این دلایل مرا به آموزش مشکوک کرد.
از شما تقاضا میکنم که تلاش کنید قبل از تربیت دانش‌آموزانتان به عنوان یک دکتر یا یک مهندس از آنها یک انسان بسازید تا روزی تبدیل به جانوران روانی دانشمند نشوند.

پزشک یا مهندس شدن کار چندان دشواری نیست و هرکسی می‌تواند با چند سال تلاش به آن برسد اما به دانش‌آموزان خود بیاموزید که بهترین و بزرگترین ثروت هر کدام از آنها انسانیت است که با هیچ مدرک تحصیلی در جهان قابل مقایسه نیست !!


 
♦️برشی از کتاب انسان در جستجوی معنا


ﺍﺗﻮﺑﻮﺳ ﺯﺍﺋﺮﺍﻥ ﺍﺮﺍﻧ را ﻪ ﺭﻭﺣﺎﻧ ﻫﻢ ﺑﻨﺸﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﺳﻮﺭﻪ ﻣ ﺑُﺮﺩ ﺩﺭ ﺍﺯ ﺷﻬــﺮﻫﺎ ﺗﺮـﻪ ﻨـﺮ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺑﻪ ﺗﻌﻤـﺮﺎﻩ، ﺟﻬﺖ ﻣﺮﻣّﺖ ﻣﺮﺍﺟﻌﻪ ﻣﻨﻤﺎﺪ . ﻣﺴﺎﻓﺮﺍﻥ ﻫﻢ ﺍﺯ ﻓﺮﺻﺖ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺮﺩﻩ ﻭ ﺎﺩﻩ ﻣ ﺷﻮﻧﺪ .
ﺻﺎﺣﺐ ﻣﻐـﺎﺯﻩ ﺑﺎ ﻟﺒﺎﺱ ﺎﺭ ﻭ ﺿﻤﻦ ﻨﺮــﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﺣﺎﻧ ﻣ ﺮﺳﺪ ﺷﻐﻞ ﺷﻤﺎ ﺴﺖ؟
ﺣﺎﺝ ﺁﻗﺎ ﺎﺳﺦ ﻣ ﺩﻫﺪ ﻪ ﺭﻭﺣﺎﻧ ﻫﺴﺘﻢ ﻧﻤــﺎﺯ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﺍﻗﺎﻣﻪ ﻣ ﻨﻢ، ﺩﺭ ﻣﺴﺎﺟﺪ ﻭ ﻣﺤﺎﻓﻞ ﺳﺨﻨـﺮﺍﻧ ﻣ ﻧﻤﺎﻢ ﻭ .
ﺗﻌﻤﺮﺎﺭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺳﺆﺍﻝ ﻣ ﻮﺪ ﺍﻨﻬﺎ ﺭﺍ ﻣ ﺩﺍﻧﻢ، ﺷﻐﻠﺘﺎﻥ ﺴﺖ؟
ﺭﻭﺣﺎﻧ ﺎﺳﺦ ﻣ ﺩﻫﺪ ﺷﻐﻞ ﺩﺮ ﻧﺪﺍﺭﻡ .
ﻨﺮــﺮ ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻬﺎ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﻟﺒــﺎﺱ ﺭﻭﺣﺎﻧﺘﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﺸــﺎﻥ ﺩﺍﺩﻩ ﻭ ﻣ ﻮﺪ، ﺑﻨﺪﻩ ﻫﻢ ﺭﻭﺣﺎﻧ ﻫﺴﺘﻢ، ﻭﻗﺖ ﻧﻤﺎﺯ ﻟﺒﺎﺳﻬﺎﻢ ﺭﺍ ﻋﻮﺽ ﻣ ﻨﻢ ﻭ ﺍﻣﺎﻣﺖ ﻧﻤـﺎﺯ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﺩﺭ ﻣﺴﺠﺪ ﺭﺍ ﺑﺪﻭﻥ ﺩﺭﺎﻓﺖ ﻮﻝ ﺑﻪ ﻋﻬﺪﻩ ﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﺑﻪ ﺎﺭﻡ ﺑﺮ ﻣ ﺮﺩﻡ .
ﻣﺮ ﻣ ﺷﻮﺩ ﻧﻤﺎﺯ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ "ﺷﻐﻞ " ﻭ ﻣﻨﺒﻊ ﺩﺭﺁﻣﺪ ﺑﻪ ﺣﺴﺎﺏ ﺁﻭﺭﺩ؟ !
ﺭﻭﺣﺎﻧ ﺑﺎﺪ ﻣﺎﻧﻨـﺪ ﻣﺮﺩﻡ ﻭ ﺩﺭ ﺳﻄﺢ ﺑﺎﺷـﺪ ﻭ ﺍــﺮ ﺎﺭ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺩﻦ ﺍﻧﺠـﺎﻡ ﻣ ﺩﻫﺪ ﺁﻧﺮﺍ ﻓﺮﻀﻪ ﺑﺸﻤﺎﺭﺩ، ﺩﺭﻏﺮ ﺍﻨﺼﻮﺭﺕ ﺍﺮ ﺑﺮﺍ ﺩﺭﺎﻓﺖ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺎﺷﺪ ﻪ ﻫـﺮ شخصی ﻣ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺑﺎ ﺭﺎﺎﺭ ﺩﺭ ﺍﻦ ﺟﺎﺎﻩ ﻗﺮﺍﺭ ﺮﺩ .!


هر چه را که به دیگری بدهی ، میچرخد و به خودت برمی گردد:

به دیگری بی احترامی میکنی، در واقع نشان می دهی که خودت قابل احترام نیستی.

حقوق شهروندی را رعایت نمی کنی،خود ، در جایی بدون فرهنگ و تمدن زندگی خواهی کرد.

دیگران را نمی بخشی،
خودت در تب و تاب خواهی بود.

به دیگری خشم میگیری ، قبل از آن خودت در خشمت خواهی سوخت چون از تو برخاسته است.

سکوت نمی کنی ، خودت در ازدحام و شلوغی خواهی بود.

گوش نمی کنی ، شنیده نمی شوی.

دیگران را نمی بینی ، نادیده گرفته خواهی شد.

به بدنت توجه نمیکنی، بدنت به تو بی توجهی می کند و بیمار می شوی.

دیگران را مسخره میکنی ، خودت دلقک تر جلوه میکنی.

از دیگری و شرایط نفرت داری ، اما این خودت هستی که مسموم از سم نفرت درون خودت میشوی.

صبور نیستی ، آرامش و نتیجه مطلوب را از دست میدهی.

دوست نمی داری، دوست داشتنی نمی شوی.

خود را دریاب.

 

بیرون زتو نیست
هر چه در عالم هست
در خود بطلب
هر آنچه خواهی
که تویی

 

مولانا


حواسمان نیست که چه راحت با حرفی که در هوا رها میکنیم
چگونه یک نفر را به هم میریزیم!

چند نفر را به جان هم می اندازیم!

چه سرخوردگی یا دلخوری هایی به جای میگذاریم!
چقدر زخم میزنیم.!

حواسمان نیست؛ که ما میگوییم  و رد میشویم و میگذاریم به پای رک بودنمان.

اما یکی ممکن است گیر کند!
بین کلمه های ما. بین قضاوتهای ما.
بین برداشت های ما

دلی که میشکنیم ارزان نیست.


افراد تحقیر کننده نقش چاقو را در هر محفلی دارند . زبانی به زهرآگینی تیغ‌های خارپشت دارند. شما هیچگاه از این‌ها تعریفی بدون نقص نمی‌شنوید. آنها همواره در هر صفحه‌ای سفید لکه‌ای سیاه پیدا خواهند کرد.

افراد این گروه سفیهانه دیگران را کوچک می‌کنند تا از خود فردی بزرگتر بسازند. این افراد اعتماد بنفس اندکی دارند و همواره حس می‌کنند وجود صفات مثبت در شما یا دیگران آنها را تهدید میکند. تنها طریقی که افراد این گروه برای ادامه‌ی حیات اجتماعی بلدند بریدن و کوچک کردن تصویر دیگران است تا مبادا از تصویر ذهنی آن‌ها از خودشان بزرگتر باشد.

 

آدم‌ های سمی
✍️ لیلیان گلاس


_ یعنی به نظر تو، همان خدایی که توفان می‌فرستد، گندم هم می‌سازد؟
یعنی دو کار کاملا متفاوت انجام میدهد؟

- ایلیا پرسید: کوه پنجم را میبینی؟
از هر طرف که نگاهش کنی، متفاوت به نظر میرسد.
اما همان کوه است.
تمام آفرینش چنین است:
آفرینش، چهره‌های گوناگون یک خداست.

 

✍️ پائولو کوئلیو

کوه پنجم


تمام مدت عمر با افرادی سر و کار داشته‌ام که میل سیری ناپذیری برای یک خواسته‌ی جدید داشته‌اند. یک قطعه زمینِ دیگر، یک ملک دیگر، یک ماشین مدل بالا، یک وسیله‌ی جدید.
انگار همه چیز را می‌خواهند ببلعند؛ اما وقتی با این آدم‌ها حرف می‌زنید و می‌خواهند درمورد احساساتشان بگویند، می‌دانی چه می‌گویند؟ آن‌ها با داشتن اینهمه رفاه و امکانات هنوز به دنبال محبت هستند‌.

چنان تشنه‌ی محبت بوده‌اند که به اشتباه چیزهای دیگری را جایگزین آن کرده‌اند. آن‌ها به شدت رو به مادیات آورده‌اند و چشم دارند که معنویات به دنبال آن‌ها بدود. هیچگاه نمی‌توان مادیات را جایگزین مهر و محبت و عشق کرد.

 

✍️ میچ آلبوم
سه‌شنبه‌ ها با موری


إِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَىٰ عَلَى الْعَرْشِ یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهَارَ یَطْلُبُهُ حَثِیثًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّرَاتٍ بِأَمْرِهِ أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ تَبَارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ

پروردگار شما، خداوندی است که آسمانها و زمین را در شش روز [= شش دوران‌] آفرید؛ سپس به تدبیر جهان هستی پرداخت؛ با (پرده تاریک) شب، روز را می پوشاند؛ و شب به دنبال روز، به سرعت در حرکت است؛ و خورشید و ماه و ستارگان را آفرید، که مسخّر فرمان او هستند. آگاه باشید که آفرینش و تدبیر (جهان)، از آن او (و به فرمان او) ست! پر برکت (و زوال‌ناپذیر) است خداوندی که پروردگار جهانیان است! (اعراف/٥٤)

 

 

 


وَجَاوَزْنَا بِبَنِی إِسْرَائِیلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْا عَلَىٰ قَوْمٍ یَعْکُفُونَ عَلَىٰ أَصْنَامٍ لَّهُمْ قَالُوا یَا مُوسَى اجْعَل لَّنَا إِلَٰهًا کَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ قَالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ

و بنی اسرائیل را (سالم) از دریا عبور دادیم؛ (ناگاه)

ادامه مطلب


چشم ها داستان های زیادی برای گفتن دارند.

 

بیشتر از دهن ها!

دهن ها خجالتی اند.

ملاحظه کارند.

ساکت میشن.

لوس میشن.

ناراحت میشن.

اون حرفی که نباید رو میزنن و اونی که باید رو نه!

 

اما چشم ها نه.

ت ندارند.

پنهون کاری بلد نیستن.

اما تا دلت بخواد صادق ان.

باید ها و نباید هارو باهم لو میدن!

 

به چشم ها بیشتر از دهن ها میشه اعتماد کرد. جدیشون بگیریم!


از بیشتر مراجعه‌کنندگانم می‌پرسم: دقیقا از چه چیز مرگ می‌ترسید؟


پاسخ‌های مختلفی که به این پرسش می‌دهند، غالبا به درمان سرعت می‌بخشد. وقتی که از جولیا(یکی از مراجعین) پرسیدم: چرا مرگ اینقدر ترسناک است؟ چه چیز خاصی در مرگ هست که تو را می‌ترساند؟» فورا پاسخ داد: همه کارهایی که انجام نداده‌ام» پاسخ جولیا به جانمایه‌ای اشاره می‌کند که برای همه آنهایی که به مرگ می‌اندیشند یا با آن روبرو می‌شوند اهمیت دارد: رابطه دو جانبه بین ترس از مرگ و حس زندگی نزیسته. به عبارت دیگر، هرچه از زندگی کمتر بهره برده باشید، اضطراب مرگ بیشتر است. در تجربه کامل زندگی هرچه بیشتر ناکام مانده باشید، بیشتر از مرگ خواهید ترسید. نیچه این عقیده را با قوت تمام در دو نکته کوتاه بیان کرده است: زندگیت را به کمال برسان و بموقع بمیر» همان طور که زوربای یونانی با گفتن این حرف تاکید کرده است:برای مرگ چیزی جز قلعه ای ویران به جای نگذار» و سارتر در زندگینامه‌اش آورده: آرام آرام به آخر کارم نزدیک می‌شوم. و یقین داشتم که آخرین تپش‌های قلبم در آخرین صفحه‌های کارم ثبت می‌شود و مرگ فقط مردی مرده را درخواهد یافت».


اروین یالوم/ خیره به خورشید


زندگی ذره کاهیست،

که کوهش کردیم،

زندگی نام نکویی ست،

که خارش کردیم،

زندگی نیست بجز نم نم باران بهار،

زندگی نیست بجزدیدن یار

زندگی نیست بجزعشق،

بجزحرف محبت به کسی،

ورنه هرخاروخسی،

زندگی کرده بسی،

زندگی تجربه تلخ فراوان دارد، دوسه تاکوچه وپس کوچه واندازه یک عمر بیابان دارد.

ما چه کردیم و چه خواهیم کرد در این فرصت کم .

 

سهراب سپهری


تنها بچه‌ها نیستند که بچگانه رفتار می‌کنند. بزرگسالان نیز ورای هارت و پورت‌هایشان، متناوباً بازیگوش، مضحک، خیال‌باف، آسیب‌پذیر، افسارگسیخته، وحشت‌زده، شرمسار و نیازمند دلداری و گذشت میشوند.

ما در دیدن شیرینی و شکنندگی بچه‌ها و طبیعتا کمک کردن به آنها و آرام‌کردن‌شان حسابی خبره هستیم. میدانیم که نزد آنان چطور بدترین وسواس‌ها، کینه‌جویی‌ها و خشم‌های خود را کنار بگذاریم.
میتوانیم انتظاراتمان را واسنجی کنیم و توقعات کمتری نسبت به همیشه داشته باشیم؛ دیرتر عصبانی میشویم و کمی بیشتر نسبت به امکان عصبانیت ناخواسته هوشیاریم.

ما خودخواسته با آنان با مهربانی رفتار می‌کنیم ولی به طرز عجیب و اسفناکی از بروز چنین مهری به هم‌سن‌وسالانمان روی‌گردانیم.

زندگی کردن در دنیایی که انسان‌های بسیاری با بچه‌ها خوش‌رفتاری می‌کنند، فوق‌العاده است. حتی بهتر هم می‌شد اگر در جهانی زندگی می‌کردیم که نسبت به خصلت‌های بچگانه‌ی یکدیگر کمی خوش‌رفتارتر بودیم.

 

سیر عشق
✍️ آلن دوباتن


احتمالا عشق را همه تجربه کرده‌اند!

کسی با قلب و دیگری با عقل
کسی ماندگار و دیگری یادگار
کسی در دل و دیگری بر زبان
کسی لا به لای کتاب‌های شعر و دیگری در ریاضیات!
کسی کنار گلدان کوچک شمعدانی و دیگری در تماشای یک شب مهتابی

هر کس به طریقی آن را تجربه می‌کند؛
اما کمتر کسی است که عشق را زندگی کند، لمس کند، بفهمد؛
وسیله‌ای نداند برای جبران نداشته‌هایش و بدتر از همه آن را بازیچه نکند برای هوس‌های گاه‌ به‌ گاه و نگاه‌های نابجا.

 

✍️ فاطمه یزدی


روزی سگی داشت در چمن علف می خورد، سگ دیگری از کنار چمن گذشت، چون این منظره را دید تعجب کرد و ایستاد. آخر هرگز ندیده بود که سگ علف بخورد!
ایستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف می خوری؟!
سگی که علف می خورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت:
من؟ من سگ قاسم خان هستم!
سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت:
سگ حسابی! تو که علف می خوری؛ دیگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز یک چیزی؛ حالا که علف می خوری دیگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش!!

 

زمستان بی‌بهار

✍️ ابراهیم یونسی

 


آرتور اش قهرمان افسانه ای تنیس هنگامی که تحت عمل جراحی قلب قرار گرفت، با تزریق خون آلوده، به بیماری ایدز مبتلا شد. طرفداران آرتور از سر تا سر جهان نامه هایی محبت آمیز برایش فرستادند. یکی از دوستداران وی در نامه خویش نوشته بود: "چرا خدا تو را برای ابتلا به چنین بیماری خطرناکی انتخاب کرده؟" 

 

آرتور اش، در پاسخ این نامه چنین نوشت:

در تمام دنیا هر سال بیش از پنجاه میلیون کودک به انجام بازی تنیس علاقه مند شده و شروع به آموزش می کنند.

حدود پنج میلیون از آن ها بازی را به خوبی فرا می گیرند.

از آن میان قریب پانصد هزار نفر تنیس حرفه ای را می آموزند و شاید پنجاه هزار نفر در مسابقات شرکت می‌کنند پنج هزار نفر به مسابقات تخصصی تر راه می یابند.

پنجاه نفر اجازه شرکت در مسابقات بین المللی ویمبلدون را می یابند.

چهار نفر به مسابقات نیمه نهایی راه می یابند.

و دو نفر به مسابقات نهایی.

وقتی که من جام جهانی تنیس را در دست هایم می فشردم هرگز نپرسیدم که "خدایا چرا من؟" و امروز وقتی که درد می کشم، باز هم اجازه ندارم که از خدا بپرسم :"چرا من؟"

 


چهار جمله از چهار کودک که در 
تاریخ بشر به خط سیاه حک شده است 

یک: دختر سوری بود که در وقت جان
 کندن یعنی آخرین مرحله زندگیش گفت :
 همه چیز را به خداوند خواهم گفت

 

دوم: دختر معصومی که از وحشت
 جنگ سوریه از صحنه جنگ فرار 
میکرد خطاب به خبرنگاری که 
می خواست ازش فیلم بگیرد در 
حالت گریه وزاری گفت : 
عموبه خاطر خدا عکسم را نگیر
چون بی حجاب ام

 

سوم: دختری کوچکی بود که از گرسنگی 
چنین گفت: ای الله چیزی نمانده از
 گرسنگی بمیرم نان خوردن نداریم
 مرا به جنت خود ببر که در آنجا نان بخورم

 

چهارم دختر افغانی بود که در انفجار 
دستش زخمی شده بود دکتردرحال 
آمادگی برای عمل جراحی بودتا 
دستش را قطع کند دخترک گفت: 
آقادکتر آستینم را پاره نکن جز
 این لباس دیگر ندارم

 

 

این نتیجه تمام جنگهاست چه ببری چه ببازی


زندگی زیباست واگر با قوانین و رازهای آن آشنا شوی چشمانت بروی همه زیباییها گشوده خواهد شد.

 

زندگی یک آرزوی دور نیست

زندگی یک جستجوی کور نیست.

زیستن در پیله ی پروانه چیست؟

زندگی کن‌،زندگی افسانه نیست.

گوش کن‌دریا صدایت میزند

هر چه ناپیدا ،صدایت می زند.

پیله ی پروانه از دنیا جداست

زندگی یک مقصد بی انتهاست.

هیچ جایی انتهای راه نیست!

این‌تمامش ماجرای زندگیست.


فردی که رویکردی کاسبکارانه دارد، وقتی قرار باشد ببخشد و در مقابل نستاند، حس می‌کند فریب‌ خورده و مغبون شده است. ولی برای انسان رشدیافته‌ی مولد» بخشش نشانه‌ی قدرت، ثروت و وفور است. فرد با عمل بخشش، زنده بودن خویش را به بیان می‌آورد و آن را تقویت می‌کند. 

 

انسانی که می‌بخشد، چیزی را در انسانی دیگر می‌آفریند و آنچه بدین ترتیب آفریده شده، دوباره به سوی خودش بازمی‌گردد؛ فرد در بخشش حقیقی، نمی‌تواند آنچه را که به او بخشیده می‌شود نپذیرد و نستاند. بخشش آن دیگری را هم بخشنده می‌کند و هر دو در لذت آنچه آفریده‌اند سهیم می‌شوند.»

 

✍ اروین د یالوم

روان درمانی اگزیستانسیال 


إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَانًا وَعَلَىٰ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ

مؤمنان، تنها کسانی هستند که هرگاه نام خدا برده شود، دلهاشان ترسان میگردد؛ و هنگامی که آیات او بر آنها خوانده می‌شود، ایمانشان فزونتر می‌گردد؛ و تنها بر پروردگارشان توکل دارند. (انفال/٢)

 

 


الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ

آنها که نماز را برپا می‌دارند؛ و از

ادامه مطلب


( این نامه هم اکنون در موزه گلستان نگهداری میشود)

 

این ماجرای واقعی در مورد شخصی به نام نظرعلی طالقانی است

 

که در زمان ناصرالدین شاه ،دانش اموزی در مدرسه ی مروی تهران بود

و بسیار بسیار آدم فقیری بود.

 

یک روز نظرعلی به ذهنش می رسد که برای خدا نامه ای بنویسد.

 

نامه ی او در موزه ی گلستان تهران تحت عنوان "نامه ای به خدا" نگهداری می شود.

 

 

مضمون این نامه :

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

خدمت جناب خدا !

 

سلام علیکم ،

اینجانب

ادامه مطلب


♦️به تقویم ها اعتمادی نیست،

اگر تحولی در دل و زندگیت روی داد مبارک است؛

 

راز نو شدن را باید دانست

و گرنه بهار یک فصل تکراریست!

گذشت عمر تبریک ندارد.

 

صافی دلها و نو شدن ها تبریک دارد.

 

شاد ترین ایام را برایتان  آرزو دارم

 

نه برای امروز ، بلکه برای فردای هر روز . . .


گاهی اوقات بر سر راه آدمیزاد

آدم هایی قرار میگرند

که فراتر از یک دوست معمولی هستند؛

که می شود با آن ها به هر چیزی بخندی

دوست هایی هستند در زندگی

که بی دغدغه می شود بدون نقاب بر صورت با آنها معاشرت کرد؛

می شود یادت برود که میزبانی یا مهمان!

جایی که هستی خانه اوست یا خانه خودت!

حتی می شود ناگفته های دلت،

آن هایی که جرأت گفتنش به خودت هم نداری، بهشان بگویی

و …

مطمئن باشی می شنوند و نشنیده می گیرند!

چقدر خوبند این آدمها

و چقدر همه ما نیاز داریم

به حداقل یکی از آنها…


سلام و عرض ادب

این مطلب رو یکی از دوستان خوبمون توی گروه واتس اپ عاشقان خدا به اشتراک گذاشته بود.

چیزی براتون میفرستم عشق کنید ولی قول بدین برا همه خیلی دعا کنین
ابتکار بسیار زیبا از تولیت حرم امیر المومنین روی نوشته زیر انگشت بزن 

www.imamali.net/vtour

وارد حرم شدید توجه کنید روی هر فلشی که کلیک میکنید یه مقدار صبر کنید تصویر شفاف میشه. ودر هر صحن باچرخش و عقب جلو کردن میتوان کاملا زیارت کردهر جای حرم که دوست دارید زیارت کنید. بنده رو هم دعا کنید. زیارتتون قبول باشه
التماس دعا
اللهم عجل لولیک الفرج


بفرستین توی گروه و کانال هاتون همه استفاده کنن


تِلْکَ آیَاتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَیْکَ بِالْحَقِّ وَمَا اللَّهُ یُرِیدُ ظُلْمًا لِّلْعَالَمِینَ

اینها آیات خداست؛ که بحق بر تو می‌خوانیم. و خداوند (هیچ گاه) ستمی برای (احدی از) جهانیان نمی‌خواهد. (آل عمران/١٠٨)

 

 

دریافت


این جمله سرفصل یک داستان بسیار زیبا و پند آموز است که در یک برنامه ی تلوزیونی مطرح شد.

 

مجری یک برنامه تلوزیونی که مهمان او یک فرد ثروتمندی بود، این سوال را از او پرسید؛ بیشترین چیزی که شما را خوشبخت کرد چه بود؟

 

فرد ثروتمند چنین پاسخ داد:

چهار مرحله را طی کردم تا طعم حقیقی *خوشبختی* را چشیدم.

 

در *مرحله ی اول»* گمان میکردم خوشبختی در

ادامه مطلب


غنچه با دل گرفته گفت:

"زندگی،

لب ز خنده بستن است

گوشه ای درون خود نشستن است."

 

گل به خنده گفت:

"زندگی شکفتن است

با زبان سبز، راز گفتن است."

گفت و گوی غنچه و گل از درون باغچه

باز هم به گوش می رسد.

تو چه فکر می کنی؟

راستی کدام یک درست گفته اند؟

 

قیصر امین پور


از یه جایی بــه بعد.دیگه بزرگ نمیشیم؛ پیر میشیم

از یه جایی بــه بعد دیگه خسته نمیشیم؛ می بُرّیم 

از یه جایی بــه بعددیگه تکراری نیستیم؛ زیادی هستیم.!!

پس قدر خودمون ، خانواده مون ، دوستانمونو، زندگیمونو و کلأ حضور خوشرنگ مون رو تو صفحهء دفتر وجود بدونیم. محبت تجارت پایاپای نیست٫

چرتکه نیندازیم که من چه کردم وتودرمقابل چه کردی!

بیشمار محبت کنیم.

حتی اگربه هردلیلی کفه ترازوی دیگران سبک تر بود.


   ما در دنیا آمده ایم تا راه آسمان را دریابیم آمده ایم تا خدا را بپرستیم و اطاعت کنیم. هیچ تعصبی وجود ندارد جز اطاعت محض از خدا حتی اگر بر خلاف عقل یا احساسمان باشد. کشتن فرزند کاریست که بر خلاف عقل و احساس است و هر فرد به اصطلاح با سوادی آن را رد میکند اما حضرت ابراهیم ع به فرمان خداوند فرزندش را به قربانگاه بُرد. برای همین در قرآن از حضرت ابراهیم ع به عنوان مسلمان یاد شده است. مسلمان یعنی تسلیم بدون قید و شرط به خدا و اعتماد محض به کسی که تمام عقل و احساس انسان را خلق نموده.

 

فرد مسلمان هرچه خدا بگوید را اطاعت میکند اگر

ادامه مطلب


در ﺍﺯ ﺷﻬﺮﻫﺎ ﺎﻧﺎﺩﺍ ﺮﻣﺮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺍﺩﺎﻩ ﺍﺣﻀﺎﺭ ﺮﺩﻧﺪ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺩﺯﺩﺪﻥ ﻧﺎﻥ. ﺮﻣﺮﺩ ﺑﻪ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﺶ ﺍﻋﺘﺮﺍﻑ ﺮﺩ ﻭﻟ ﺎﺭ ﺧﻮﺩﺵ ﺭا ﺍﻨﻮﻧﻪ ﺗﻮﺟﻪ ﺮﺩ: ﺧﻠ ﺮﺳﻨﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﻧﺰﺩ ﺑﻮﺩ ﺑﻤﺮﻡ!»

 

ﻗﺎﺿ ﻔﺖ: ﺗﻮ ﺧﻮﺩﺕ می‌دانی ﻪ ﺩﺯﺩ ﻫﺴﺘ ﻭ ﻣﻦ ﺩﻩ ﺩﻻﺭ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺟﺮﻤﻪ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺮﺩ ﻭ می‌دانم ﻪ ﺗﻮﺍﻥ ﺮﺩﺍﺧﺖ آن را ﻧﺪﺍﺭ، ﺑﻪ ﻫﻤﻦ ﺧﺎﻃﺮ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺟﺎ ﺗﻮ ﺮﺩﺍﺧﺖ می‌کنم.»

 

ﺩﺭ ﺁﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﻤﻪ ﺳﻮﺕ ﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺩﺪﻧﺪ ﻪ ﻗﺎﺿ ﺩﻩ ﺩﻻﺭ ﺍﺯ ﺟﺐ ﺧﻮﺩ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﺮﺩ ﺑﺎﺑﺖ ﺣﻢ ﺮﻣﺮﺩ ﺮﺩﺍﺧﺖ ﺷﻮﺩ. ﺳﺲ ﺍﺴﺘﺎﺩ ﻭ ﻧﺎﻩ ﺮﺩ ﺑﻪ ﺴﺎﻧ ﻪ ﺣﺎﺿﺮ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﻔﺖ: ﻫﻤﻪ ﺷﻤﺎ ﻣﺤﻮﻡ ﻫﺴﺘﺪ ﻭ باید ﺩﻩ ﺩﻻﺭ ﺟﺮﻤﻪ ﺮﺩﺍﺧﺖ ﻨﺪ ﻮﻥ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﺯﻧﺪ می‌کنید ﻪ ﻓﻘﺮ ﻣﺠﺒﻮﺭ می‌شود ﻧﺎﻥ ﺩﺯﺩ ﻨﺪ.»

 

ﺩﺭ ﺍﻭﻥ ﺟﻠﺴﻪ ﺩﺍﺩﺎﻩ حدود پانصد ﺩﻻﺭ ﺟﻤﻊ ﺷﺪ که ﻗﺎﺿ آن را ﺑﻪ ﺮﻣﺮﺩ ﺑﺨﺸﺪ.


♦️دیر زمانی نیست که دریافته ام ؛ وقتی از کسی کینه ای به دل می گیرم، درحقیقت برده ی او می شوم؛

 

او افکارم را تحت کنترل خود می گیرد؛

اشتهایم را ازبین می برد؛

آرامش ذهن و نیات خوبم را می رباید و لذت کار کردن را از من می گیرد؛

 

اعتقاداتم را ازبین می برد و مانع از استجابت دعاهایم می گردد؛

او آزادی فکرم را می گیرد و هر کجا که می روم برایم مزاحمت ایجاد می کند؛

 

هیچ راهی برای فرار از او ندارم!!!.

 

تازمانی که بیدارم، بامن است و وقتی که خوابیده ام، وارد رویاهایم می شود؛

وقتی مشغول رانندگی هستم یا وقتی در محل کار خود هستم، کنارم است؛

هرگز نمی توانم احساس شادی و راحتی کنم.

 

او حتی بر روی تُنِ صدایم نیز تاثیر می گذارد؛

او مجبورم می کند تا به خاطر سوء هاضمه، سَر دَرد و یا بی حالی دارو مصرف کنم؛

او لحظات شاد و فَرح بخش زندگی را از من 

می د؛

 

بنابراین دریافته ام 

اگر نمی خواهم یک برده باشم، در دل نسبت به دیگران کینه و رنجشی نداشته باشم!

خود را در آیینه نگریستم 

و دریافتم ارزش من بیش از یک فکر نا آرام است


وَلَوْلَا أَن یَکُونَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً لَّجَعَلْنَا لِمَن یَکْفُرُ بِالرَّحْمَٰنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفًا مِّن فِضَّةٍ وَمَعَارِجَ عَلَیْهَا یَظْهَرُونَ

اگر (تمکّن کفّار از مواهب مادی) سبب نمی‌شد که همه مردم امت واحد (گمراهی) شوند، ما برای کسانی که به (خداوند) رحمان کافر می‌شدند خانه‌هایی قرار می‌دادیم با سقفهایی از نقره و نردبانهایی که از آن بالا روند، (زخرف/٣٣)

 

 

 

وَلِبُیُوتِهِمْ أَبْوَابًا وَسُرُرًا عَلَیْهَا یَتَّکِئُونَ

و برای خانه‌هایشان درها و تختهایی (زیبا و نقره‌ای) قرار می‌دادیم که بر آن تکیه کنند؛ (زخرف/٣٤)

 

 

 

 

وَزُخْرُفًا وَإِن کُلُّ ذَٰلِکَ لَمَّا مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَالْآخِرَةُ عِندَ رَبِّکَ لِلْمُتَّقِینَ

و انواع زیورها؛ ولی تمام اینها بهره زندگی دنیاست، و آخرت نزد پروردگارت از آن پرهیزگاران است! (زخرف/٣٥)

 

 

تفسیر آیه ٣٣~٣٥ سوره مبارکه زخرف از استاد قرائتى

 


أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تُتْرَکُوا وَلَمَّا یَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِینَ جَاهَدُوا مِنکُمْ وَلَمْ یَتَّخِذُوا مِن دُونِ اللَّهِ وَلَا رَسُولِهِ وَلَا الْمُؤْمِنِینَ وَلِیجَةً وَاللَّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ

آیا گمان کردید که (به حال خود) رها می‌شوید در حالی که هنوز کسانی که از شما جهاد کردند، و غیر از خدا و رسولش و مؤمنان را محرم اسرار خویش انتخاب ننمودند، (از دیگران) مشخصّ نشده‌اند؟! (باید آزمون شوید؛ و صفوف از هم جدا گردد؛) و خداوند به آنچه عمل می‌کنید، آگاه است! (توبه/١٦)

 

 


وَلَئِن سَأَلْتَهُمْ لَیَقُولُنَّ إِنَّمَا کُنَّا نَخُوضُ وَنَلْعَبُ قُلْ أَبِاللَّهِ وَآیَاتِهِ وَرَسُولِهِ کُنتُمْ تَسْتَهْزِئُونَ

و اگر از آنها بپرسی (: چرا این اعمال خلاف را انجام دادید؟!»)، می‌گویند:

ادامه مطلب


ﺍﺮ ﻣﺘﻮﺍﻧ ﺍﻗﺎﻧﻮﺱ ﺑﺎﺵ ،

ﺍﺮ ﻧﻪ ﺩﺭﺎ ﺑﺎﺵ ، ﺍﺮ ﻧﻪ ﺣﺪﺍﻗﻞ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﺑﺎﺵ !!

ﺍﺮ ﻧﻤﺘﻮﺍﻧ ﺭﻭﺩ ﻮ ﺑﺎﺵ ، ﺍﻣﺎ ﻫﺮﺰ ﻣﺮﺩﺍﺏ ﻧﺸﻮ ، ﻧﻬﺮ ﺑﺎﺵ ﺟﺎﺭ ،

ﺯﻻﻝ ﻭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﻭ ﺑﺎ ﺟﻮﺷﺶ ﺯﺒﺎﺖ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﻫﺪﻪ ﻦ

ﻭﻗﺘ ﺟﺎﺭ ﺑﺎﺷ ، ﻫﻢ ﺯﻧﺪﻩﺍ ﻭ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺩﺮﺍﻥ ﺯﻧﺪ ﻣﺪﻫ ، 

ﺳﺒﺰﻩ ﻫﺎ ﻨﺎﺭ ﺭﻭﺩ ﺭﺍ ﺩﺪﻩﺍ؟

ﻪ ﺯﺒﺎ ﺸﻢ ﺭﺍ ﻧﻮﺍﺯﺵ ﻣﺪهد ﻭ ﻣﺎﻭﺭﺍ ﺁﻥ ﺮﻭﺍﻧﻪ ﻫﺎ ﻟﻄﻒ ﻭ ﺯﺒﺎ

ﺍﻨﻬﺎ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧ ﻭ ﺳﺨﺎﻭﺕ ﻧﻬﺮ ﻮ ، ﺍﻣﺎ ﺟﺎﺭ ﺍﺳﺖ ، 

ﺲ ﻮ ﺑﺎﺵ ، ﺍﻣﺎ ﺟﺎﺭ ﺷﻮ .


هُوَ الَّذِی جَعَلَ الشَّمْسَ ضِیَاءً وَالْقَمَرَ نُورًا وَقَدَّرَهُ مَنَازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِینَ وَالْحِسَابَ مَا خَلَقَ اللَّهُ ذَٰلِکَ إِلَّا بِالْحَقِّ یُفَصِّلُ الْآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ

او کسی است که خورشید را روشنایی، و ماه را نور قرار داد؛ و برای آن منزلگاه‌هایی مقدّر کرد، تا عدد سالها و حساب (کارها) را بدانید؛ خداوند این را جز بحق نیافریده؛ او آیات (خود را) برای گروهی که اهل دانشند، شرح می‌دهد! (یونس/٥)

 


أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِّثْلِهِ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللَّهِ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ

آیا آنها می‌گویند: او قرآن را بدروغ به خدا نسبت داده است»؟! بگو:

ادامه مطلب


این داستان واقعی است:

 

روزی معلم کلاس پنجم به دانش آموزانش گفت: "من همه شما را دوست دارم" ولی او در واقع این احساس را نسبت به یکی از دانش آموزان که تیدی نام دارد،نداشت.

لباس های این دانش آموز همواره کثیف بودند، وضعیت درسی او ضعیف بود و گوشه گیر بود.

این قضاوت او بر اساس عملکرد تیدی در طول سال تحصیلی بود.

زیرا که او با بقیه بچه ها بازی نمی کرد و لباسهایش چرکین بودند و به نظافت شخصی خودش توجهی نمی کرد.

تیدی بقدری افسرده و درس نخوان بود که معلمش از تصحیح اوراق امتحانی اش و گذاشتن علامت ✖️ در برگه اش با خودکار قرمز و یادداشت عبارت " نیاز به تلاش بیشتر دارد" احساس لذت می کرد.

روزی مدیر آموزشگاه از این معلم درخواست کرد که پرونده تیدی را بررسی کند.

معلم کلاس اول درباره اونوشته بود" تیدی کودک باهوشی است که تکالیفش را با دقت و بطور منظمی انجام می دهد".

معلم کلاس دوم نوشته بود" تیدی دانش آموز نجیب و دوست داشتنی در بین همکلاسی های خودش است ولی بعلت بیماری سرطان مادرش خیلی ناراحت است"

اما معلم کلاس سوم نوشته بود" مرگ مادر تیدی تاثیر زیادی بر او داشت. او تمام سعی خود را

ادامه مطلب


♦️ثروتمندزاده اى در کنار قبر پدرش نشسته 

بود و در کنار او فقیرزاده اى که او هم 

در کنار قبر پدرش بود.

 

 ثروتمندزاده با فقیرزاده مناظره مى کرد

 و مى گفت: صندوق گور پدرم سنگى

 است و نوشته روى سنگ رنگین است. 

 

مقبره اش از سنگ مرمر فرش شده و در

 میان قبر، خشت فیروزه به کار رفته است، 

ولى قبر پدر تو از مقدارى خشت خام و 

مشتى خاک، درست شده، این کجا و آن کجا؟

 

فقیرزاده در پاسخ گفت: 

تا پدرت از زیر آن سنگ هاى سنگین 

بجنبد، پدر من به بهشت رسیده 

 

سعدی


روزی پسر بچه ای در خیابان سکه ای یک سنتی پیدا کرد . او از پیدا کردن این پول ، آن هم بدون هیچ زحمتی ، خیلی ذوق زده شد. این تجربه باعث شد که بقیه روزها هم با چشمهای باز ، سرش را به سمت پایین بگیرد(به دنبال پول بیشتر و گنج!). 

او در مدت زندگیش ، 296 سکه یک سنتی ، 48 سکه پنج سنتی ، 19 سکه ده سنتی ، 18 سکه بیست و پنج سنتی و 12 اسکناس مچاله شده یک دلاری پیدا کرد! یعنی در مجموع سیزده دلار و هفتاد شش سنت . 

در برابر به دست آوردن این مقدار پول ، او زیبایی دل انگیز 25580 طلوع خورشید، درخشش 112 رنگین کمان و منظره درختان زیبا را از دست داد. او هیچ گاه حرکت ابرهای سفید را بر فراز آسمان ، در حالی که از شکلی به شکل دیگر در می آمدند ، را ندید ! پرندگان در حال پرواز ، درخشش خورشید و لبخند هزاران رهگذر ، هرگز جزئی از خاطرات او نشد.

 

در زندگی فقط به دنبال پول نباشیم.

واز زیبایی های اطرافمان لذت ببریم

و همواره شکر گزار نعمت های الهی باشیم.


♦️دنیا قرض است باید دیر یا زود پس بدهیم.

 

 مظلوم  دیر یا زود حقش را خواهد گرفت.

دنیای ما هر لحظه ممکن است

 تمام شود اما ما غافل هستیم.     

        

 سخن شیرین، گشاده رویی

و بخشش سرمایه اصلی ما در زندگیست.

 

 ثروتمند ترین مردم در دنیا کسی است

که از سلامتی، امنیت و آرامش بهره مند باشد.

 

کسی که جو را میکارد گندم

را برداشت نخواهد کرد.

 

 عمر تمام میشود اما کار تمام نمیشود.

 

کسی که میخواهد مردم به حرفش گوش بدهند 

باید خودش نیز به حرف آنان گوش دهد.

 

مسافرت کردن و هم سفره شدن با

مردم بهترین معیار و دقیق ترین راه

برای محک زدن شخصیت  و درون آنان است.

 

کسی که معدنش طلا است همواره طلا

باقی میماند بدون تغییر، اما کسی که

معدنش آهن است تغییر میکند و زنگ میزند.

 

تمام کسانیکه در گورستان هستند

همه کارهایی داشتند و آرمانهایی

داشتند که نتوانستند محقق گردانند. 

 

پس بساط عمر و زندگیمان را در دنیا

طوری پهن کنیم که در موقع جمع کردن

دست و پایمان را گم نکنیم.


پادشاهی جایزه بزرگی برای هنرمندی گذاشت که بتواند به بهترین شکل ، آرامش را تصویر کند.

نقاشان بسیاری آثار خود را به قصر فرستادند.

آن تابلو ها ، تصاویری بودند از جنگل به هنگام غروب ، رودهای آرام ، کودکانی که در خاک می دویدند ، رنگین کمان در آسمان ، و قطرات شبنم بر گلبرگ گل سرخ.

پادشاه تمام تابلو ها را بررسی کرد ، اما سرانجام فقط دو اثر را انتخاب کرد.

اولی ، تصویر دریاچه ی آرامی بود که کوههای عظیم و آسمان آبی را در خود منعکس کرده بود.

در جای جایش می شد ابرهای کوچک و سفید را دید، و اگر دقیق نگاه می کردند، در گوشه ی چپ دریاچه، خانه ی کوچکی قرار داشت، پنجره اش باز بود، دود از دودکش آن بر می خواست، که نشان می داد شام گرم و نرمی آماده است.

 

تصویر دوم هم کوهها را نمایش می داد.

اما کوهها ناهموار بود ، قله ها تیز و دندانه ای بود.

آسمان بالای کوهها بطور بیرحمانه ای تاریک بود، و ابرها آبستن آذرخش، تگرگ و باران سیل آسا بود.

این تابلو هیچ با تابلو های دیگری که برای مسابقه فرستاده بودند، هماهنگی نداشت.

اما وقتی آدم با دقت به تابلو نگاه می کرد، در بریدگی صخره ای شوم، جوجه پرنده ای را می دید.

آنجا، در میان غرش وحشیانه ی طوفان ، جوجه گنجشکی ، آرام نشسته بود.

 

پادشاه درباریان را جمع کرد و اعلام کرد که برنده ی جایزه ی بهترین تصویر آرامش، تابلو دوم است.

بعد توضیح داد :

آرامش آن چیزی نیست که در مکانی بی سر و صدا ، بی مشکل ، بی کار سخت یافت می شود ، چیزی است که می گذارد در میان شرایط سخت ، آرامش در قلب ما حفظ شود.این تنها معنای حقیقی آرامش است .


وَإِن کَذَّبُوکَ فَقُل لِّی عَمَلِی وَلَکُمْ عَمَلُکُمْ أَنتُم بَرِیئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَأَنَا بَرِیءٌ مِّمَّا تَعْمَلُونَ

و اگر تو را تکذیب کردند، بگو: عمل من برای من، و عمل شما برای شماست! شما از آنچه من انجام می‌دهم بیزارید و من (نیز) از آنچه شماانجام می‌دهید بیزارم!» (یونس/٤١)

 

 


وَمَا تَکُونُ فِی شَأْنٍ وَمَا تَتْلُو مِنْهُ مِن قُرْآنٍ وَلَا تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلَّا کُنَّا عَلَیْکُمْ شُهُودًا إِذْ تُفِیضُونَ فِیهِ وَمَا یَعْزُبُ عَن رَّبِّکَ مِن مِّثْقَالِ ذَرَّةٍ فِی الْأَرْضِ وَلَا فِی السَّمَاءِ وَلَا أَصْغَرَ مِن ذَٰلِکَ وَلَا أَکْبَرَ إِلَّا فِی کِتَابٍ مُّبِینٍ

در هیچ حال (و اندیشه‌ای) نیستی، و هیچ قسمتی از قرآن را تلاوت نمی‌کنی، و هیچ عملی را انجام نمی‌دهید، مگر اینکه ما گواه بر شما هستیم در آن هنگام که وارد آن می شوید! و هیچ چیز در زمین و آسمان، از پروردگار تو مخفی نمی‌ماند؛ حتّی به اندازه سنگینی ذرّه‌ای، و نه کوچکتر از آن و نه بزرگتر، مگر اینکه (همه آنها) در کتاب آشکار (و لوح محفوظ علم خداوند) ثبت است! (یونس/٦١)

 

 


وَمَا کَانَ لِنَفْسٍ أَن تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَیَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِینَ لَا یَعْقِلُونَ

(اما) هیچ کس نمی‌تواند ایمان بیاورد، جز به فرمان خدا (و توفیق و یاری و هدایت او)! و پلیدی (کفر و گناه) را بر کسانی قرارمی‌دهد که نمی‌اندیشند. (یونس/١٠٠)


ﺩﺭﻭﺸ ﺩﺭ ﻮﻫﺴﺎﺭ ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﺯﻧﺪ ﻣﺮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺧﻠﻮﺕ ﺑﻪ ﺫﺮ ﺧﺪﺍ ﻭ ﻧﺎﺶ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺑﻮﺩ . ﺩﺭ ﺁﻥ ﻮﻫﺴﺘﺎﻥ، ﺩﺭﺧﺘﺎﻥ ﺳﺐ ﻭ ﻼﺑ ﻭ ﺍﻧﺎﺭ ﺑﺴﺎﺭ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﺭﻭﺶ ﻓﻘﻂ ﻣﻮﻩ ﻣﺧﻮﺭﺩ . ﺭﻭﺯ ﺑﺎ ﺧﺪﺍ ﻋﻬﺪ ﺮﺩ ﻪ ﻫﺮﺰ ﺍﺯ ﺩﺭﺧﺖ ﻣﻮﻩ ﻧﻨﺪ ﻭ ﻓﻘﻂ ﺍﺯ ﻣﻮﻩﻫﺎ ﺑﺨﻮﺭﺩ ﻪ ﺑﺎﺩ ﺍﺯ ﺩﺭﺧﺖ ﺑﺮ ﺯﻣﻦ ﻣﺭﺰﺩ . ﺩﺭﻭﺶ ﻣﺪﺗ ﺑﻪ ﻤﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﻭﻓﺎﺩﺍﺭ ﺑﻮﺩ، ﺗﺎ ﺍﻨﻪ ﺍﻣﺮ ﺍﻟﻬ، ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﺳﺨﺘ ﺑﺮﺍ ﺍﻭ ﺶ ‌ ﺁﻭﺭﺩ . ﺗﺎ ﻨﺞ ﺭﻭﺯ، ﻫ ﻣﻮﻩﺍ ﺍﺯ ﺩﺭﺧﺖ ﻧﻔﺘﺎﺩ . ﺩﺭﻭﺶ ﺑﺴﺎﺭ ﺮﺳﻨﻪ ﻭ ﻧﺎﺗﻮﺍﻥ ﺷﺪ، ﻭ ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺮﺳﻨ ﺑﺮ ﺍﻭ ﻏﺎﻟﺐ ﺷﺪ . ﻋﻬﺪ ﻭ ﻤﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺷﺴﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺩﺭﺧﺖ ﻼﺑ ﺪ ﻭ ﺧﻮﺭﺩ . ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﻪ ﺳﺰﺍ ﺍﻦ ﻤﺎﻥ ﺷﻨ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﻼ ﺳﺨﺘ ﺮﻓﺘﺎﺭ ﺮﺩ . 

ﻗﺼﻪ ﺍﺯ ﺍﻦ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﻮﺩ ﻪ ﺭﻭﺯ ﺣﺪﻭﺩ ﺑﺴﺖ ﻧﻔﺮ ﺩﺯﺩ ﺑﻪ ﻮﻫﺴﺘﺎﻥ ﻧﺰﺩ ﺩﺭﻭﺶ ﺁﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺍﻣﻮﺍﻝ ﺩﺯﺩ ﺭﺍ ﻣﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺗﻘﺴﻢ ﻣﺮﺩﻧﺪ . ﺍﺯ ﺟﺎﺳﻮﺳﺎﻥ ﺣﻮﻣﺖ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺩﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺩﺍﺭﻭﻏﻪ ﺧﺒﺮ ﺩﺍﺩ . ﻧﺎﻬﺎﻥ ﻣﺎﻣﻮﺭﺍﻥ ﺩﻭﻟﺘ ﺭﺳﺪﻧﺪ ﻭ ﺩﺯﺩﺍﻥ ﺭﺍ ﺩﺳﺘﺮ ﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺩﺭﻭﺶ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺟﺰﻭ ﺩﺯﺩﺍﻥ ﻨﺪﺍﺷﺘﻨﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺳﺘﺮ ﺮﺩﻧﺪ . ﺑﻼﻓﺎﺻﻠﻪ، ﺩﺍﺩﺎﻩ ﺗﺸﻞ ﺷﺪ ﻭ ﻃﺒﻖ ﺣﻢ ﺩﺍﺩﺎﻩ ﺩﺳﺖ ﻭ ﺎ ﺩﺯﺩﺍﻥ ﺭﺍ ﻗﻄﻊ ﺮﺩﻧﺪ . ﻭﻗﺘ ﻧﻮﺑﺖ ﺑﻪ ﺩﺭﻭﺶ ﺭﺳﺪ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺩﺳﺖ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻗﻄﻊ ﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﻫﻤﻨﻪ ﺧﻮﺍﺳﺘﻨﺪ ﺎﺶ ﺭﺍ ﺑﺒﺮﻧﺪ، ﺍﺯ ﻣﺎﻣﻮﺭﺍﻥ ﺑﻠﻨﺪ ﻣﺮﺗﺒﻪ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﺭﺳﺪ ﻭ ﺩﺭﻭﺶ ﺭﺍ ﺷﻨﺎﺧﺖ ﻭ ﺑﺮ ﺳﺮ ﻣﺎﻣﻮﺭ ﺍﺟﺮﺍ ﺣﻢ ﻓﺮﺎﺩ ﺯﺩ ﻭ ﻔﺖ : ﺍ ﺳ ﺻﻔﺖ ! ﺍﻦ ﻣﺮﺩ ﺍﺯ ﺩﺭﻭﺸﺎﻥ ﺣﻖ ﺍﺳﺖ ﺮﺍ ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺑﺮﺪ؟ 

ﺧﺒﺮ ﺑﻪ ﺩﺍﺭﻭﻏﻪ ﺭﺳﺪ، ﺎ ﺑﺮﻫﻨﻪ ﺶ ﺷﺦ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺮﻪ ﺮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻮﺯﺵ ﻭ ﻣﻌﺬﺭﺕ ﺑﺴﺎﺭ ﺧﻮﺍﺳﺖ . ﺍﻣﺎ ﺩﺭﻭﺶ ﺑﺎ ﺧﻮﺷﺮﻭ ﻭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧ ﻔﺖ : ﺍﻦ ﺳﺰﺍ ﻤﺎﻥ ﺷﻨ ﻣﻦ ﺑﻮﺩ ﻣﻦ ﺣﺮﻣﺖ ﺍﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺷﺴﺘﻢ ﻭ ﺧﺪﺍ ﻣﺮﺍ ﻣﺠﺎﺯﺍﺕ ﺮﺩ . 

ﺍﺯ ﺁﻥ ﺲ ﺩﺭ ﻣﺎﻥ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺎ ﻟﻘﺐ ﺩﺭﻭﺶ ﺩﺳﺖ ﺑﺮﺪﻩ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﺑﻮﺩ . ﺍﻭ ﻫﻤﻨﺎﻥ ﺩﺭ ﺧﻠﻮﺕ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﻭ ﺑﻪ ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﻏﻮﻏﺎ ﺧﻠﻖ ﺩﺭ ﻠﺒﻪﺍ ﺑﺮﻭﻥ ﺷﻬﺮ ﺑﻪ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﻭ ﺭﺍﺯ ﻭ ﻧﺎﺯ ﺑﺎ ﺧﺪﺍ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺑﻮﺩ . ﺭﻭﺯ ﺍﺯ ﺁﺷﻨﺎﺎﻥ ﺳﺮ ﺯﺩﻩ، ﻧﺰﺩ ﺍﻭ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺩﺪ ﻪ ﺩﺭﻭﺶ ﺑﺎ ﺩﻭ ﺩﺳﺖ ﺯﻧﺒﻞ ﻣﺑﺎﻓﺪ . ﺩﺭﻭﺶ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺷﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺧﻮﺩ ﻔﺖ ﺮﺍ ﺑ ﺧﺒﺮ ﺶ ﻣﻦ ﺁﻣﺪ؟ ﻣﺮﺩ ﻔﺖ : ﺍﺯ ﺷﺪﺕ ﻣﻬﺮ ﻭ ﺍﺷﺘﺎﻕ ﺗﺎﺏ ﺩﻭﺭ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ . ﺷﺦ ﺗﺒﺴﻢ ﺮﺩ ﻭ ﻔﺖ : ﺗﺮﺍ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺳﻮﻨﺪ ﻣﺩﻫﻢ ﺗﺎ ﺯﻣﺎﻥ ﻣﺮ ﻣﻦ، ﺍﻦ ﺭﺍﺯ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻫﺲ ﻧﻮ . 

ﺍﻣﺎ ﺭﻓﺘﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﺭﺍﺯ ﺮﺍﻣﺖ ﺩﺭﻭﺶ ﻓﺎﺵ ﺷﺪ ﻭ ﻫﻤﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﺍﻦ ﺭﺍﺯ ﺑﺎ ﺧﺒﺮ ﺷﺪﻧﺪ . ﺭﻭﺯ ﺩﺭﻭﺶ ﺩﺭ ﺧﻠﻮﺕ ﺑﺎ ﺧﺪﺍ ﻔﺖ : ﺧﺪﺍﺎ ﺮﺍ ﺭﺍﺯ ﺮﺍﻣﺖ ﻣﺮﺍ ﺑﺮ ﺧﻠﻖ ﻓﺎﺵ ﺮﺩ؟ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻓﺮﻣﻮﺩ : ﺯﺮﺍ ﻣﺮﺩﻡ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻤﺎﻥ ﺑﺪ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﻭ ﻣﻔﺘﻨﺪ ﺍﻭ ﺭﺎﺎﺭ ﻭ ﺩﺯﺩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺧﺪﺍ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺭﺳﻮﺍ ﺮﺩ . ﺭﺍﺯ ﺮﺍﻣﺖ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﻓﺎﺵ ﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺑﺪﻤﺎﻧ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺮ ﻃﺮﻑ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﻣﻘﺎﻡ ﻭﺍﻻ ﺗﻮ ﺑﺒﺮﻧﺪ . 

 

ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻫﺎ ﻣﺜﻨﻮ ﻣﻌﻨﻮ

••┈┈┈•✦ ✿✦•┈┈┈┈••


- خدا بد نده:
این کلام بی معرفتی به پروردگار است.
زیرا خدای تعالی در قرآن فرموده:
هیچ خوبی به شما نمیرسد مگر از ناحیه خدا و هیچ بدی به شما نمیرسد مگر از ناحیه خود شما(که بخاطر اعمال خودتان است)

 

 

- عیسی به دین خود، موسی به دین خود:
این جمله معنای صحیحی ندارد.
زیرا بین پیامبران خدا، کوچکترین اختلافی نبوده 
و همه آنها مردم را به توحید و یکتاپرستی دعوت میکردند و عقیدۂ یکسانی داشتند.

 

 


- ولش کردی به اَمان خدا:
این حرف کفر آمیز است.
زیرا اگر کسی مال یا فرزند خود را به امان خدا بسپارد که غمی نیست. بهتر است بجای این کلام گفته شود: 
"ولش کردی به حال خودش"

 

 


- انسان جایز الخطاست:
این حرف نیز غلط است، زیرا انسان برای خطا کردن جایز نیست. 
بهتر است بگوییم انسان "ممکن الخطا" ست. 
یعنی ممکن است خطا کند و بهترین خطا کنندگان، توبه کنندگان هستند.


یَا صَاحِبَیِ السِّجْنِ أَمَّا أَحَدُکُمَا فَیَسْقِی رَبَّهُ خَمْرًا وَأَمَّا الْآخَرُ فَیُصْلَبُ فَتَأْکُلُ الطَّیْرُ مِن رَّأْسِهِ قُضِیَ الْأَمْرُ الَّذِی فِیهِ تَسْتَفْتِیَانِ

ای دوستان زندانی من! امّا یکی از شما (دو نفر، آزاد می‌شود؛ و) ساقی شراب برای صاحب خود خواهد شد؛ و امّا دیگری به دار آویخته می‌شود؛ و پرندگان از سر او می‌خورند! و مطلبی که درباره آن (از من) نظر خواستید، قطعی و حتمی است!» (یوسف/٤١)


وَقَالَ لِلَّذِی ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِّنْهُمَا اذْکُرْنِی عِندَ رَبِّکَ فَأَنسَاهُ الشَّیْطَانُ ذِکْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِی السِّجْنِ بِضْعَ سِنِینَ

و به آن یکی از آن دو نفر، که می‌دانست رهایی می‌یابد، گفت: مرا

ادامه مطلب


در چین باستان، شاهزاده جوانی تصمیم گرفت با تکه ای عاج گران قیمت چوب 

غذاخوری بسازد. 

 

پادشاه که مردی عاقل و فرزانه بود، به پسرش گفت: 

بهتر است این کار را نکنی، چون این چوب های تجملی موجب زیان توست!»

 

شاهزاده جوان دستپاچه شد. نمیدانست حرف پدرش جدی است یا دارد او را مسخره 

میکند. اما پدر در ادامه سخنانش گفت: 

 

وقتی چوب غذاخوری از عاج گران قیمت داشته باشی، گمان میکنی که آنها به 

ظرف های گلی میز غذایمان نمی آیند. پس به فنجان ها و کاسه هایی از سنگ یشم 

نیازمند میشوی. در آن صورت، خوب نیست غذاهایی ساده را در کاسه هایی یشمی 

با چوب غذاخوری ساخته شده از عاج بخوری. آن وقت به سراغ غذاهای گران 

قیمت و اشرافی میروی. 

 

کسی که به غذاهای اشرافی و گران قیمت عادت می‌کند، حاضر نمیشود لباس هایی 

ساده بپوشد و در خانه ای بی زر و زیور زندگی کند. 

 

پس لباس هایی ابریشمی میپوشی و میخواهی قصری باشکوه داشته باشی. 

 

به این ترتیب به تمامی دارایی سلطنتی نیاز پیدا می‌کنی و خواسته هایت بی پایان 

میشود. در این حال، زندگی تجملی و هزینه هایت بی حد و اندازه میشود و دیگر از 

این گرفتاری خلاصی نداری. 

 

نتیجه این امر فقر و بدبختی و گسترش ویرانی و غم و اندوه در قلمرو سلطنت ما و 

سرانجام تباهی سرزمین خواهد بود.

 

چوب غذاخوری گران قیمت تو تَرَک باریکی بر در و دیوار خانه ای است، که 

سرانجام ویرانی ساختمان را درپی دارد

 

شاهزاده جوان با شنیدن این سخنان خواسته اش را فراموش کرد.

 سال ها بعد که او به پادشاهی رسید، درمیان همه به خردمندی و فرزانگی شهرت 

یافت.

حکایت نقل شده از فیلسوف چینی ”هان فه 

 

نتیجه گیری

 

یک خواسته، خواسته دیگری را درپی خود دارد و هر خواسته برآورده شده ای 

غالبا خواسته های بزرگتر را به دنبال دارد.

 

 ما در جامعه ای وسوسه کننده و اغواگر زندگی می‌کنیم. 

در چنین جوامعی، هدف رسانه ها و تبلیغات، همیشه القای خواسته های تازه و البته 

اغلب اوقات غیرضروری و دستیابی به آنها ست.

 

 

به 70 درصد سرعت یک ماشین گران قیمت و آخرین سیستم نیاز نیست!

70 درصد فضاهای یک ویلای لوکس، بدون استفاده می ماند!

70 درصد یک قفسه پر لباس، به ندرت پوشیده می شود!

70 درصد از کل درآمد طول عمرمان، برای دیگران باقی می ماند!

و

 

 

 بیایم  خودمان رو  از این دور خارج کنیم .

واقعا خریدن بعضی چیزها ضروری نیست


خیلی وقتها شده که ما خیری به یه نفر رسوندیم با نیت برای رضای خدا» اما اگه 

از همون آدم ضربه ای بخوریم اول چیزی که  بذهنمون می رسه اینه :

بشکن این دست که نمک نداره» یا کلا من شانس ندارم به هرکس خوبی کردم 

بدی دیدم».

 

دوستان مهربان بودن عالیه اما عالیتر اینه که از محبتی که کردیم رد بشیم.

 

و دریافت کننده ی  محبتمون را مدیون ندونیم.

چون ما کاری برای او نکردیم که انتظار پاسخ از او داشته باشیم.

 

اینکه اخلاقا، جواب محبت ،محبته درسته. 

اما ما با طرف مقابل کار نداریم هر کس باید روی درستی عمل خودش زوم کنه.

 

دست بی نمک دستیه که خیری را به دیگران رسونده و همینطور دراز مونده که کی 

طرف میخواد جبران کنه.

 

محبت برای رضای خدا یعنی از لحظه ای که نیت کردیم پاسخ را از خدا گرفتیم 

دیگه منتظر پاسخ از بنده اش نیستیم.

بی توقع مهربان باشیم. خدا جبران میکنه. بنده ش رو بی خیال


خداجان!!!

نمی توانم نامت را در دهانم

و تو را

در درونم

پنهان ڪنم.

گل با بوی خود چه می ڪند؟

گندمزار با خوشه اش؟

طاووس با دمش؟

چراغ با روغنش؟

با تو سر به ڪجا بگذارم؟

ڪجا پنهانت ڪنم؟

وقتی ،

تو را در حرڪات دست هایم،

موسیقی صدایم

و توازن گام هایم

می بینند.

جانان!!!

من تپش‌های بهار را می‌شمارم

در قلب پرندگان

و لرزش خارها و برگ و بهار را می‌شمارم

بی‌شمار

تویی

ڪه در تمام خانه پراڪنده‌ای.

شڪر بابت این همه حضور خدا


سی وهفت دعای قرآنی ربّنا

 

 

۱رَبَّنَا اغْفِرْ لی‏ وَ لِوالِدَیَّ وَ لِلْمُؤْمِنینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسابُ

ابراهیم۴۱»

 

۲رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذابَها کانَ غَراماً

الفرقان۶۵»

ادامه مطلب


بسیاری از مردم تنها برای خودنمایی زندگی می کنند

چنین مردمی به راستی در درون بسیار حقیرند؛

چون تنها مبتلایان به عقده حقارت؛ نیازمند خودنمایی هستند.

یک انسان واقعاً برتر هرگز خود را با دیگری مقایسه نمی کند.

او می داند که مقایسه پذیر نیست؛

و نیز می داند که دیگران هم با او مقایسه پذیر نیستند

او نه برتر است و نه حقیرتر.

این ذهن ماست که خالق این مفاهیم است.

اگر بتوانی در وجود خود ریشه بزنی؛

هوشیار؛ آگاه و ناظر باشی؛

خواهی دید که دیگر جسم نیستی؛

ذهن نیستی؛ قلب نیستی.

تو صرفاً به روحی شاهد مبدل شده ای

آن گاه قادری که حتی مرگ را شاهد باشی.


ﻧﻤﻪ شبی تعدادی دوست برای تفریح ﺑﻪ ﻗﺎﻖ ﺳﻮﺍﺭ رفتند.

 

ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺳﻮﺍﺭ شدن ﻣﺸﺮﻭﺏ ﺯﺎﺩ ﻧﻮﺷﺪﻧﺪ،

ﻭﺍﺭﺩ ﻗﺎﻖ ﺷﺪﻧﺪ، ﺎﺭﻭﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺎﺭﻭ ﺯﺩﻥ ﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﻣﺪﺕ ﻫﺎ ﺯﺎﺩ ﺎﺭﻭ ﻣ ﺯﺩﻧﺪ .

 

ﻭﻗﺘ ﻪ ﺳﺪﻩ ﺯﺩ ﻭ ﻧﺴﻢ ﺧﻨ ﻭﺯﺪ ﻗﺪﺭ ﺑﻪ ﻫﻮﺵ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﻭ ﻔﺘﻨﺪ:

ﺑﺒﻨﻢ ﻘﺪﺭ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﻢ، ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺐ ﺭﺍ ﺎﺭﻭ ﺯﺩﻩ ﺍﻢ !

 

ﻭﻟ ﻭﻗﺘ ﺧﻮﺏ ﺍﺯ ﻧﺰﺩ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﺮﺩﻧﺪ ﺩﺪﻧﺪ ﻪ ﺩﺭﺳﺖ ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﺟﺎ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻪ ﺷﺐ ﺶ ﺑﻮﺩﻧﺪ . ﺁﻥ ﻭﻗﺖ ﺩﺭﺎﻓﺘﻨﺪ ﻪ ﻪ ﺰ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ :

ﺁﻧﺎﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺐ ﺭﺍ ﺎﺭﻭ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﻭﻟ ﺎﺩﺷﺎﻥ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻃﻨﺎﺏ ﻗﺎﻖ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺳﺎﺣﻞ ﺑﺎﺯ ﻨﻨﺪ !

 

ﺩﺭ ﺍﻦ ﺍﻗﺎﻧﻮﺱ ﺑ ﺎﺎﻥ ﻫﺴﺘ، ﺍﻧﺴﺎﻧ ﻪ ﻗﺎﻘﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﻦ ﺳﺎﺣﻞ ﺑﺎﺯ ﻧﺮﺩﻩ ﺑﺎﺷﺪ ﻫﺮ ﻘﺪﺭ ﻫﻢ ﻪ ﺭﻧﺞ ﺑﺒﺮﺩ ﻭ ﻓﺮﺎﺩ ﺑﺰﻧﺪ، ﺑﻪ ﻫ ﺠﺎ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺭﺳﺪ .

 

ﻗﺎﻖ ﺁﺎﻫ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺠﺎ ﺑﺴﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ؟

ﺁﺎ ﺑﻪ ﺑﺪﻧﺖ ﺑﺴﺘﻪ ﺷﺪﻩ؟

ﺑﻪ ﺍﻓﺎﺭﺕ؟

ﻭ ﺎ ﺑﻪ ﻋﻮﺍﻃﻔﺖ؟

 

ﺑﺪﻥ، ﺍﻓﺎﺭ ﻭ ﻋﻮﺍﻃﻒ،

ﺍﻦ ﻫﺎ ﺳﺎﺣﻞ ﻫﺎ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﻨﺪ.

 

ﺩﺭ ﺣﺎﻟﺖ ﻣﺴﺘ ﻣ ﺗﻮﺍﻧ ﺗﻤﺎﻡ ﻋﻤﺮﺕ ﺭﺍﺎﺭﻭ ﺑﺰﻧ، ﺑﺮﺍ ﺯﻧﺪ ﺑ ﺎﺎﻥ ﻭ ﺲ ﺍﺯ ﺍﻦ ﺯﻧﺪ ﺑ ﻧﻬﺎﺖ، ﻭﻗﺘ ﻪ ﻧﺴﻢ ﺧﻨ ﺍﻧﺪﺸﻪ ﺑﺪﺍﺭ ﺑﻮﺯﺩ ﻭ ﺧﺮﺩ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻟﻤﺲ ﻨﺪ،

ﻭﻗﺘ ﻪ ﺍﺷﻌﻪﺍ ﺍﺯ ﻧﻮﺭ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺑﺨﻮﺭﺩ ﻭ ﺑﺪﺍﺭ ﺷﻮ ﻭ ﻧﺎﻩﻨ، ﺩﺭﺧﻮﺍﻫ ﺎﻓﺖ ﻪ ﺍﻦ ﺯﻧﺪ ﺭﺍ ﺑﻬﻮﺩﻩ ﺎﺭﻭ ﺯﺩﻩﺍ ﻭ ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺳﺎﺣﻠ ﻪ ﺑﻮﺩ ﺑﺴﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍ

ﺁنﻭﻗﺖ ﺍﻦ ﻭﺍﻗﻌﺖ ﺳﺎﺩﻩ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻫ ﺩﺪ ﻪ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﺮﺩﻩ ﺍ ﻗﺎﻖ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻨ.

 

بیاموز چگونه قایق را با یارى "الله" باز کنى.


می رود قافله ی عمر،چه ها می ماند؟

هر که غفلت کند از قافله جا می ماند

 

شیشه ی عمر چه زیباست ولی حساس است

که به رویش اثر ِلکه و "ها" می ماند

 

باید از شیشه ی خود لکه زدایی بکنی

خوب و بد در پس ِاین شیشه بجا می ماند

 

هر که نیکی کند و دست کسی را گیرد

دست ِاو یکسره در دست ِخدا می ماند

 

هر که یک ذره در این حادثه ظالم باشد

آخر ِقصــــه گرفتـــــــار ِبلا می مانـــد

 

مسعود محمدپور


        قبل از انجام هرگناهی

 ایـن چهار چـیـز را بـه یـاد آوریـد.

 

الله متعال می بیند.

 

       {وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ}

و الله نسبت به آنچه انجام می ‏دهید، بیناست (حدید/4)

 

فرشتگان می نویسند.

 

{ما یلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَیهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ}

 

 انسان هیچ سخنی را بر زبان نمی راند مگر اینکه نزد او فرشته ای مراقب و آماده (برای دریافت و نگارش) آن سخن است (ق/18)

 

روزی مرگ‌شما فرا می‌رسد.

 

{وَجَاءَتْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقُِّ} 

سکرات مرگ (سرانجام فرا می رسد و) واقعیت را بهمراه می آورد (ق/19)

 

قیامتی وجود دارد.

 

{یَوْمَئِذٍ یَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتَاتًا لِیُرَوْا أَعْمَالَهُمْ}

 

 در آن روز(قیامت)، مردمان (از قبرهای خود) دسته دسته و پراکنده بیرون می‌آیند و رهسپار صحرای م می‌شوند تا کارهایشان بدیشان نموده شود و (نتیجه‌ی اعمالشان را ببینند)» (زال/6)

 

عاقلان را اشاره‌ای کافیست.


به خاطر داشته باش که: 
وقتی قلبت رنج می کشد، 
به معنی این است که در حال ورود 
به لایه های عمیق تر وجودت هستی. 
قلب هرگز دروغ نمی گوید. 
ذهن در دروغ زندگی می کند. 
ذهن از دروغ تغذیه می کند 
و در تمامی نادرستی ها غرق می شود 
اما قلب همیشه امین و راستگوست. 
قلب، ساده و صادق است. 
هرگز زرنگی به خرج نمی دهد. 
کلک بازی بلد نیست. 
بی نهایت با هوش است 
اما به اندازەی سر سوزنی حیله گر نیست. دقیقا همان چیزی که هست را منعکس می کند. زیبایی و اصالت او هم از همینجا ناشی می شود. 
تو هرگز با ذهن نمی توانی خدا را بشناسی. 
امکان ندارد که بتوانی یک چیز با ارزش را با ذهن بشناسی. عشق، زیبایی و خدا فقط با قلب شناخته می شوند. 
قلب، دروازه ای گشوده به سوی حقیقت است.


❣روانشناس سوئیسی تعبیرِ جالبی از انسانِ خوشحال دارد که بسیار از 

تعریفِ عادی و معمولِ خوشحالی فاصله دارد

 

بر اساسِ این تعریف، خوشحال بودن یعنی: توانمندیِ بالای ما در شکیبایی و استقامت در برابر سختی ها. 

- خوشحالی یعنی اطمینانی درونی به این که درد و رنج و سختی و بیماری و مرگ جزء لاینفک زندگی ست 

اما هیچ کدام از آنها نمی تواند مرا از پا بیاندازد. 

- خوشحالی یعنی میل به زندگی علی رغم علمِ به فانی بودنِ همه چیز، خوشحالی یعنی در سختی ها لبخند زدن

- خوشحالی یعنی آگاهی از توانمندی بزرگ ما برای به دوش کشیدنِ مشکلات.

- خوشحالی یعنی بعد از هر زمین خوردن همچنان بتوانیم بلند شویم،بعد از هر گریه همچنان بتوانیم بخندیم و لبخند بر لبِ دیگر همنوعان بیاوریم.

- خوشحالی یعنی حضورِ کاملِ ما در هستی، خوشحالی یعنی همچون رودجاری بودن و در حرکت بودن، عبور کردن و به عظمتی بی پایان چشم دوختن

- خوشحالی یعنی توانایی ما به گفتنِ یک آریِ بزرگ به زندگی.


پسر جوانی مریض شد.

اشتهای او کور شد و از خوردن هر چیزی معده‌اش او را معذور داشت.

 

حکیم به او عسل تجویز کرد.

 

جوان می‌ترسید باز از خوردن عسل دچار دل‌پیچه شود لذا نمی‌خورد.

حکیم گفت: بخور و نترس که من کنار تو هستم.

جوان خورد و بدون هیچ دردی معده‌اش عسل را پذیرفت.

حکیم گفت: می‌دانی چرا عسل را  معده تو قبول کرد و پس نزد و زود هضم شد؟

جوان گفت: نمی‌دانم.

 

حکیم گفت: عسل تنها خوراکی در جهان طبیعت است که قبل از هضم کردن تو، یک‌بار در معده زنبور هضم شده است.

 

پس بدان که عسل غذای معده توست و سخن غذای روح توست. و اگر می‌خواهی حرف تو را بپذیرند و پس نزنند و زود هضم شود، سعی کن قبل سخت گفتن، سخنان خود را مانند زنبور که عسل را در معده‌اش هضم می‌کند، تو نیز در مغزت سخنان خود سبک سنگین و هضم کن سپس بر زبان بیاور.


خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو!‍

 

ولی قرآن چیزی دیگه میگه:

 

أکثر الناس ﻻ‌ ﻳﻌﻠﻤﻮﻥ"

بیشتر مردم نمۍدانند

 

 أکثر الناس ﻻ‌ ﻳﺸﻜﺮﻭﻥ"

بیشتر مردم ناسپاس اند

 

*أکثر الناس ﻻ‌ ﻳﺆﻣﻨﻮﻥ "

بیشتر مردم ایمان نمی آورند

 

 أکثرهم ﻓﺎﺳﻘﻮﻥ"

بیشترشان گناهکارند

 

أکثرهم ﻳﺠﻬﻠﻮﻥ"

بیشترشان نادانند

 

أکثرهم ﻣﻌﺮﺿﻮﻥ"

بیشترشان اعتراض گرند

 

 أکثرهم ﻻ‌ ﻳﻌﻘﻠﻮﻥ"

بیشترشان تعقل نمۍکنند

 

 أکثرهم ﻻ‌ ﻳﺴﻤﻌﻮﻥ "

بیشترشان ناشنوایند

 

ﻭﻗﻠﻴﻞ ﻣﻦ ﻋﺒﺎﺩﻱ ﺍﻟﺸﻜﻮﺭ "

و کم اند بندگانی که شاکرند

 

ﻭﻣﺎ ﺁﻣﻦ ﻣﻌﻪ ﺇﻻ‌ ﻗﻠﻴﻞ "

و جز اندکی ایمان نمی آورند

 

پس نه تنها اکثریت نشانه حقانیت نیست

 بلکه در مورد زیادی اکثریت بر خلاف معیارهای الهی رفتار میکنند.

راه درستِ خودت را برو⁦⁦⁦✅


مرد ثروتمند بدون فرزندی بود که به پایان زندگی‌اش رسیده بود، کاغذ و قلمی برداشت تا وصیتنامه خود را بنویسد: تمام اموالم را برای خواهرم می‌گذارم نه برای برادر زاده‌ام هرگز به خیاط هیچ برای فقیران»

 

اما اجل به او فرصت نداد تا نوشته اش را کامل کند و آنرا نقطه گذاری کند.پس تکلیف آن همه ثروت چه می‌شد؟؟؟

 


برادر زاده او تصمیم گرفتآن را اینگونه تغییر دهد: تمام اموالم را برای خواهرم می‌گذارم؟ نه! برای برادر زاده‌ام. هرگز به خیاط. هیچ برای فقیران.»

 


خواهر او که موافق نبود آن را اینگونه نقطه‌گذاری کرد : تمام اموالم را برای خواهرم می‌گذارم. نه برای برادر زاده‌ام. هرگز به خیاط. هیچ برای فقیران.»

 


خیاط مخصوصش هم یک کپی از وصیت نامه را پیدا کرد وآن را به روش خودش نقطه‌گذاری کرد: تمام اموالم را برای خواهرم می‌گذارم؟ نه. برای برادرزاده‌ام؟ هرگز. به خیاط. هیچ برای فقیران.»

 


پس از شنیدن این ماجرا فقیران شهر جمع شدند تا نظر خود را اعلام کنند: تمام اموالم را برای خواهرم می‌گذارم؟ نه. برای برادر زاده‌ام؟ هرگز. به خیاط؟ هیچ. برای فقیران.»

 


به واقع زندگی نیز این چنین است‌

ای بشر از چه گمان کردی که دنیا مال توست .هر چه داری مال وارث، هر چه کردی مال توست.


راننده گفت:

این چراغ لعنتی چقد دیر سبز میشه❗️

 

در همین زمان.

 

دخترک گل فروش به دوستش گفت:

سارا بیا الان سبز میشه؛

 

سارا نگاهی به چراغ انداخت و گفت:

اه این چراغ چرا اینقد زود سبز میشه، نمیذاره دو زار کاسبی کنیم.

 

✨و این حکایت زندگی ماست که

بخاطر سختی رانندگی از هوای بارانی شاکی هستیم و کشاورزی در دور دست بخاطر همین باران لبخند می زند✨

 

✍یادمان باشد

خداوند؛ فقط خدای ما نیست

بندگان دیگری هم دارد.


وَقِیلَ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا مَاذَا أَنزَلَ رَبُّکُمْ قَالُوا خَیْرًا لِّلَّذِینَ أَحْسَنُوا فِی هَٰذِهِ الدُّنْیَا حَسَنَةٌ وَلَدَارُ الْآخِرَةِ خَیْرٌ وَلَنِعْمَ دَارُ الْمُتَّقِینَ

(ولی هنگامی که) به پرهیزگاران گفته می‌شد: پروردگار شما چه چیز نازل کرده است؟» می‌گفتند: خیر (و سعادت)» (آری،) برای کسانی که نیکی کردند، در این دنیا نیکی است؛ و سرای آخرت از آن هم بهتر است؛ و چه خوب است سرای پرهیزگاران! (نحل/٣٠)

جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهَا تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ لَهُمْ فِیهَا مَا یَشَاءُونَ کَذَٰلِکَ یَجْزِی اللَّهُ الْمُتَّقِینَ

باغهایی از بهشت جاویدان است که همگی وارد آن می‌شوند؛ نهرها از زیر درختانش می‌گذرد؛ هر چه بخواهند در آنجا هست؛ خداوند پرهیزگاران را چنین پاداش می‌دهد! (نحل/٣١)

الَّذِینَ صَبَرُوا وَعَلَىٰ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ

آنها کسانی هستند که

ادامه مطلب


- جلوی گریه خود را نگیرید وگاهی گریه کنید.

 

- دست کم روزی 15 دقیقه را در سکوت بگذرانید
 و به نیازهای واقعی خود و نیز چیزهایی که دارید فکر کنید. 

 

- وقتی احساس میکنید که سرتان پر از فکرهای جور و واجور است و 
جای خالی در آن نیست ، با قدم زدن ، آنها را پاک کنید.

 

- اگر نتوانید کسی را ببخشید ، افکار خشمگین‌ تان شما را برای همیشه با 
این افراد مرتبط خواهد کرد. کارهای خیریه وشاد کردن دیگران ، باعث 
آرامش میشود.

 

 - آرامش را از کودکان بیاموزید ، ببینید که چگونه در همان لحظه‌ای که 
هستند ، زندگی میکنند و لذت می‌ برند.

 

- از همان که هستید راضی باشید ، در این صورت احساس آرامش 
بیشتری میکنید.

 

- هر چه اکسیژن بیشتری به شما برسد ، آرامتر خواهید شد ، خوب است 
در محل کار و زندگی خود گیاهی نگه دارید.

 

- مهم نیست که با شما مودبانه برخورد کنند یا نه ، برخورد مودبانه‌ی شما 
، باعث ایجاد آرامی و احساس خوبی در شما خواهد شد.

 

- سرعت حرکت شما با احساستان رابطه‌ای مستقیم دارد ، آرام راه بروید و 
حرکات بدن خود را آرامتر کنید ، طولی نمی‌ کشد که آرام خواهید شد. 
گاهی میتوانید برای رسیدن به آرامش ، دراز بکشید ، عضلات خود را 
شل کنید و به هیچ چیز فکر نکنید.


- راحتی ، یکی از عناصر مهم آرامش است ، مثل دمای مناسب ، صندلی 
راحت و لباس غیر چسبان و کفش راحت

 

_هر چند وقت یک بار ساعتتان را باز کنید و خود را از فشار زمان نجات 
دهید.

 

_ در آوردن کفشها به کاهش فشار عصبی کمک میکند.


- هوای دریا ، آب شور و صدای امواج ، همگی باعث آرامش میشوند ، 
مسافرت به سواحل دریا را فراموش نکنید. 

 

- آهسته غذا خوردن و جویدن ، باعث تجدید قوای فکری و احساس آرامش 
خواهد شد.یاد بگیرید حداقل نیم ساعت سر سفر بنشینید 

 

_احساسات و مشکلات خود را به دیگران بگویید و آرامش بیشتری 
احساس کنید.

 

- یکی از مهمترین مهارتها در آرام بودن ، فکر نکردن به مسایل کوچک 
است ، دومین مهارت ، کوچک شمردن تمام مسایل است :)


عجیب ترین معلم دنیا بود ، امتحاناتش عجیب تر.

امتحاناتی که هر هفته می‌گرفت و هر کسی باید برگه ی خودش را  تصحیح می‌کرد.

آن هم نه در کلاس،در خانه.

دور از چشم همه
اولین باری که برگه‌ی امتحان خودم را تصحیح کردم سه غلط داشتم.

نمی‌دانم ترس بود یا عذاب وجدان،  هر چه بود نگذاشت اشتباهاتم را نادیده بگیرم و به خودم بیست بدهم.

فردای آن روز در کلاس وقتی همه ی بچه‌ها برگه‌هایشان را تحویل دادند فهمیدم همه بیست شده‌اند به جز من.

به جز من که از خودم غلط گرفته بودم.

 من نمی خواستم اشتباهاتم را نادیده بگیرم و خودم را

ادامه مطلب


(وقتی چترت خداست)
بگذار ابر سرنوشت هر چقدر میخواهد ببارد
         (وقتی دلت با خداست)
بگذار هر کس میخواهد دلت را بشکند 
        (وقتی توکلت با خداست)
بگذار هر چقدر میخواهند با تو بی انصافی کنند
        (وقتی امیدت با خداست)
بگذار هر چقدر میخواهند نا امیدت کنند
       (وقتی یارت خداست)
بگذار هر چقدر میخواهند نا رفیق شوند
       (همیشه با خدا بمان )
چتر پروردگار، بزرگترین چتر دنیاست
چتر خدا بالای سر زندگیتون دوستان مهربانم

ممنون که مطالب رو دنبال میکنید و نظرات زیباتون رو ارسال میکنید


 

 


روزه آن نیست که همسایه ی ما می گیرد
یا که ارباب هوس ران شما می گیرد
روزه آن است که مسکین سحری ناخورده
با همان معده ی خالی ز غذا می گیرد

 

 

روزه آن نیست که این ماه به عنوان رژیم
مالک چاق شکم گنده ی ما می گیرد
روزه آن است که با پیکر بی بنیه ی خود
مفلسی از سر ایمان و صفا می گیرد

 

 

روزه آن نیست که چون مرد ریاکار گرفت
می کند اخم و چنان سگ پر و پا می گیرد
روزه آن است که هر باربر گرسنه ای
زیر بار غم و اندوه و بلا می گیرد

 

 

روزه آن نیست که آقای خبیث الوکلا
یا که سرکار خسیس الوزرا می گیرد
روزه آن است که بی رنگ و ریا در همه حال
مرد زحمت کش بی برگ و نوا می گیرد
روزه آن است که گیرد و سر صدق فقیر
وز بسی خرجی افطار عزا می گیرد

 

 

ابوالقاسم حالت


هیچ چیز در این جهان چون آب، نرم و انعطاف پذیر نیست.
با این حال برای حل کردن آنچه سخت است ، چیز دیگری یارای مقابله با آب را ندارد.
نرمی بر سختی غلبه می‌کند و لطافت بر خشونت.

 

همه این را میدانند، اما کمتر کسی به آن عمل می‌کند.

 

انسان، نرم و لطیف زاده می‌شود و به هنگام مرگ، خشک و سخت می‌شود.

گیاهان هنگامی که سر از خاک بیرون می‌آورند، نرم و انعطاف پذیرند و به هنگام مرگ، خشک و شکننده.

 

پس هرکه سخت و خشک است، مرگش نزدیک شده 
و هرکه نرم و انعطاف پذیر، سرشار از زندگی است.

 

آرام زندگی کن.
هرگز با طبیعت یا همنوعان خود ستیزه مکن و گزند را با مهربانی تلافی کن.

 

تائوتِ چنگ
✍️ لائوتسه

=========================
به گروه تلگرام ❤️عاشِـقانِ خُــدا∞❤️ بپیوندید
https://t.me/AKhoda7
=========================


بهترین و کاملترین مجموعه گلچین شده عکس و کلیپ

تمام مجموعه های قرار گرفته در وبلاگ در هیچ جای وب نیست و مخصوص وبلاگ هست

برای گردآوری و گلچین این پوشه زحمت های زیادی کشیدم

ببنید و بخونید, خوشتون اومد 1 صلوات بفرستید smiley
 

heart در 4 پوشه زیر heart

 

دانستنی ها ( از تمام نقاط دنیا, انسان, اشیاء, حیوان, طبیعت و.)

 

سایر ( عکس و کلیپ هایی متفاوت و خواندنی)

 

کهکشان ( دانستنی ها و کشفیات دیدنی و خواندنی از نجوم)

 

مذهبی ( یکی از بزرگترین آرشیو عکس و کلیپ مذهبی قرار گرفته در وبلاگ *از دست ندهید!*)

 

 

 

=========================
به گروه تلگرام ❤️عاشِـقانِ خُــدا∞❤️ بپیوندید
https://t.me/AKhoda7
=========================


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها